به گزارش خبرنگار ایمنا، خانه کوچک و ابعاد بومها بسیار بزرگ است، اولین چیزی که بر روی دیوار چشم نوازی میکند "پرنده خشکسالی" است که در حصار تابلو به تصویر کشیده شده؛ خشکی نه تنها در این تابلو که در تابلوهای دیگر هم دیده می شود و این باور نکردنی است که بتوان ایران را چنین زرد و قرمز دید...
فضا حال و هوای یک آتلیه را دارد، بوم ها در کنار سه پایه، قلم موها و رنگ وسایلی ساده که در کنار هم در این محیط هنری پیچیده خلق میکنند به وفور دیده میشود؛ ابزاری که در دستان هنرمند تغییر می کنند و شکل می گیرند بر بوم ها ذهنیت و واقعیت در هم تنده شده و تصاویری بین خواب و بیداری خلق شده است.
عباس خلیلی متولد ۱۳۲۳ و به گفته خود بیش از پنجاه سال است که فعالیت هنری دارد. فعالیتهایی که تنوع آن از او یک استاد ساخته؛ استادی که به گفته خودش بدون استاد به اینجا رسیده است "۱۲ ساله بودم که پدرم را از دست دادم و تا ۱۶ سالگی درس خواندم، نمیخواستم زیر منت کسی باشم به همین دلیل شروع کردم به کار کردن؛ در یک کارخانه مشغول به کار شدم و به پیشنهاد یکی از مهندسان آنجا تصمیم گرفتم پنج هزار تومان جور کنم تا به آلمان مهاجرت کنم به همین دلیل رفتم دشت مغان و یک سال در آنجا متصدی یک تونل بودم."
قصه توکل او به خدایش شاید از همین دشت مغان شروع میشود جایی که میان یک دشت تنها میماند و به خدا میگوید "تو که روز نگهبان منی شب هم نگهبان باش" تا مسیر طولانی تونل تا شهر را طی کند و گرگها قدم به قدم با او همراه میشوند، قصهای که میان آثارش هم بازگو کرده است؛ "بعد از راه رفتن طولانی زیر باران حصبه گرفتم و دشت مغان به اردبیل برگشتم و تلاش کردم دوباره قوای بدنم را بازگردانم."
خلیلی از پنجاه سال پیش می گوید، سالی که یک نمایشگاه بین المللی در تهران برگزار و آثار هنرمندان مشهور سراسر دنیا را به نمایش گذاشت، این نمایشگاه یک تحول در هنر ایران به وجود آورد؛ در آن زمان بیشتر نقاشیها یا منیاتور بود یا نقاشیهای قهوه خانهای و به نقاشی مدرن کمتر توجه می شد. پس این نمایشگاه بود که من اولین نمایشگاه انفرادی خود را در نگارخانه مانی برگزار کردم این نمایشگاه با استقبال و فروش خوبی مواجه شد."
در همان سال ها خلیلی زرگری را به صورت تجربی و با نگاه کردن به دست استاد کارها یاد می گیرد و در سال ۵۷ به دلیل مشکلاتی در جواهرسازی و پس از ۱۰ سال این کار را رها می کند البته چرخ روزگار بر وفق مراد این هنرمند نمیچرخد و با اینکه مغازهای با دوست خود شریک میشود و دوباره از نو کار کردن را شروع میکند اما این شراکت به نفع او تمام نمیشود و در نهایت زرگری را کنار میگذارد و پس از زرگری نجاری پیشه می کند."با چوبهای پالت مغازه برادرم مبل، میز و صندلی میساختم و بعد از سه سال چون مغازه در طرح قرار گرفت مغازه را تحویل دادم. پس از آن مدتی یراقهای کیف و کفش طراحی میکردم تا اینکه با واردات یراق از چین بیکار شدم."
پیچ و خم زندگی خلیلی را به رودهن میبرد جایی که او دوباره دست به چوب می برد و هنر آفرینی میکند "در رودهن از یک زوج مقدار زیادی چوب سنتور خریدم و شروع کردم به بریدن حروف و ساخت قابهای معرق کاری از آیات قرآن؛ اداره ارشاد در رودهن نمایشگاهی از این آثار برگزار کرد، پس از برگزاری این نمایشگاه بود که دوباره نقاشی را شروع کردم."
برگزاری نمایشگاهها فرصتی بود تا موانع مالی پیش روی خلیلی بر طرف شود او به استادی ماهر در صنایع دستی و نقاشی تبدیل شود. "پیشنهاد شد که به بچههای یک روستا در دماوند نقاشی آموزش دهم در آنجا یک خانه خشت و گلی گرفتم و بازسازی کردم و هشت سال در آنجا فقط نقاشی کردم و اتفاقی افتاد که باعث شد دوباره از روستا به شهر بیایم؛ برادرم دو تابلوی من را برای فروش به تهران برد. تابلوها را پیش رییس موزه هنرهای تجسمی میبرد او بعد از دیدن تابلوها از من خواست تا سوابقم را ببرم وقتی متوجه شد سال ۵۴ نمایشگاه انفرادی نقاشی داشتم، به عنوان یک پیشکسوت هنرهای تجسمی شناخته شدم."
"عباس خلیلی" هنرمند معاصر و نوگرا است و مدت زیادی است که بر روی آب و خشکسالی کار می کند، دو اثر از این هنرمند به بهانه هفته فرهنگی آب در موزه هنرهای معاصر به نمایش در آمد. انبوه حیوانات در گوشه ای از جنگل در هم تنیده؛ سرسبزی چشم نوازی می کند، نیلوفرها روی برکه خوابیده اند اما پرنده ای در حصار خشکسالی اسیر شده است و این آغازی بر یک پایان است. پرنده نخستین قربانی خشک سالی است و شاید به تدریج دیکر جنگی در کار نباشد؛ این بخشی از حقیقت است که نقاش روی بوم تصویر کرده است.
طبیعت، حاکم در نقاشی های خلیلی از کوهنورد بودن او سرچشمه می گیرد و به تصویر کشیدن خشکسالی نمودی از رنجی است که طبعیت ایران در سال های اخیر با آن دست به گریبان شده؛ "من انتزاعی کار کردم چون آبستره هنوز میان مردم ما جا نیفتاده و تلفیق رئال و آبستره باعت می شود، درک اثر برای مخاطب آسان تر شود. با این وجود برخی از هنرمندان ایراد می گیرند چرا این دو سبک را تلفیق می کنم؟ به نظر من مردم باید گا به گام با آبستره در نقاشی آشنا شوند. مثلا کلاغ پیام رسان خشکسالی برای باغ است. امروز بیشتر نقاط دنیا در گیر خشکسالی است و من که عاشق طبیعت و کوه نوردی هستم دوست ندارم کویر را ببینم و خشکسالی اثر بدی روی من می گذارد. به همین دلیل در آثارم تلاش کردم به مردم پیام دهم قدر آب را بدانند."
او برداشت های متفاوت مردم را از آثارش را یک مزیت می داند "این آثار با وجود اینکه همانند آن یعنی تلفیق سبک های رئال و آبستره کمتر در میان نقاشی هنرمندان ایرانی دیده می شود اما برای مخاطب در هر سطحی قابل درک است و همین موجب اشتیاق بیشتر مخاطب می شود. این آثار مخاطب را وادار به فکر کردن می کند و هر کس برداشت متفاوتی از آن دارد و این خاصیت انتزاع است."
خلیلی معتقد است با تصویرکردن خشکسالی علاوه بر پیام رسانی به مردم، سبک خود را نیز منتقل می کند. "من استادی نداشتم و ادعا میکنم که آثارم خلاقانه است و پس از طی کردن مسیری دشوار در زندگی بالاخره به آنچه میخواستم رسیدم. متاسفانه در دانشگاه ها تنها مبانی هنر آموزش داده می شود و پس از آن هنرجو تجربه کار ندارند. هنرجوها نیاز به خلق و آفریش دارند اما متاسفانه این را آموزش نمی بینند."
خلیلیان زندگیاش را چراغ راه جوانان میداند "حرفها و کارهای ما باید چراغ راه جوانها باشد چون استعداد دارند و باید در زندگی یک هدف برگزینند و از سختیها و مشکلات نهراسند، شما الان این نقاشیها را میبینید و تحسین میکنید. این کارها حاصل یک عمر تلاش است. سختیهای زندگی مرا ساخت و جوانها با سختیهایی که امروز در جامعه وجود دارد باید یک هدف را دنبال کنند؛ مملکت روزی به خود میآید و شروع به بازسازی میکند و هر کس باید حرفهای داشته باشد."
گزارش از: رویا سادات مویدی خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر
نظر شما