به گزارش خبرنگار ایمنا، در طول ۴۰ سال آینده کل مساحت تحت پوشش شهرهای جهان با در برگرفتن زمینهای مجاور کشاورزی و تهدید بقا در کره زمین سه برابر خواهد شد. مارک سویلینگ، پژوهشگر سرشناس مباحث شهری در سال ۲۰۱۶ اعلام کرد که زمان توقف رشد بی رویه شهری فرا رسیده است. وی پس از گذراندن دو روز در بارسلونا یکی از پرجمعیت ترین سکونتگاههای شهری جهان، اعلام کرد در مقایسه با برازیلیا که در هر کیلومتر مربع آن ۴۱ تقاطع دارد و پودونگ شانگهای با ۱۷ تقاطع، در هر کیلومتر مربع بارسلونا ۱۰۳ تقاطع خیابانی وجود دارد، اما با وجود چنین تراکمی، ساکنین بارسلونا این شهر را کاملا قابل سکونت میدانند.
در این شهر بازدیدکنندگان جذب پیادهروهایی میشوند که به طور مارپیچ ساختمانهای قدیمی ۴ تا ۷ طبقهای در خیابانهای باریک منتهی به میدان اصلی شهر را دور می زند و در آن ها مردم پشت میز کافه ها و زیر سایه درختان نشستهاند. بسیاری از مردم پیاده و یا با دوچرخه به سر کار میروند و حمل نقل عمومی عملکرد بسیار خوبی دارد.
برای نخستینبار در تاریخ بشر، بسیاری از ما در سکونتگاههای شهری زندگی میکنیم - از ۲۸ ابرشهر ۱۰ تا ۲۰ میلیونی گرفته تا ۴۱۶ شهر متوسط ۱تا ۵ میلیونی و ۵۲۵ شهر کوچکتر که بین ۵۰۰ هزار تا یک میلیون نفر جمعیت در سال ۲۰۱۴ داشته اند. با نگاهی به آینده، بیشترین رشد نه در شهرهای بزرگ که در شهرهای کوچک و متوسط رخ میدهد.
کلانشهرها گسترده میشوند و منقبض میشوند. برآورد شده که ۴۰ درصد از شهرهای اروپایی در حال تحلیل رفتنند اگرچه مهاجرت میتواند این روند را برعکس کند. حتی در برخی از کشورهای آفریقا درصد کل جمعیت شهرها در دو دهه گذشته در زمانهای مختلف کاهش یافته است.
جمعیت شهری جهان در حال حاضر حدود ۴ میلیارد نفر است که انتظار میرود در سال ۲۰۵۰ از میان جمعیت کل حداقل ۵/۹ میلیارد نفری جهان، تا حدود ۳۴/۶ میلیارد نفر در شهرها سکونت یافته باشند. چنانچه ساخت و طراحی شهرها همچنان به گونهای ادامه یابد که امروزه می بینیم با دوبرابر شد خیلی زود این جمعیت نیازمند منابع دو برابری برای ساخت و عملکرد در شهرها هستیم و با این حقیقت که سیاره زمین امکان فراهم کردن منابع نامحدودی دارد، باید اذعان کرد که این روند، پایدار نخواهد بود.
شاید مهمترین دغدغه بهوجود آمده در اثر رشد شهرها، گسترش حومههای اطراف شهرها باشد. بر خلاف باور عمومی، در طول قرن گذشته سکونتگاههای شهری علاوه بر گسترش جمعیت، با از بین بردن بعضی از باارزشترین زمینهای کشاورزی سبب گسترش پراکندگیهای برون شهری و حاشیهای نیز شدهاست.
نتایج حاکی از تراکم زدایی مدام از سکونتگاههای شهری به میزان حدود ۲ درصد در سال است. حتی در مواردی نیز مناطق درون شهریای دیده شده که بیش از چند دهه گذشته تراکم داشتهاند (مثل کپنهاگ)، گرایش به گسترش عرضی شهر برای کاستن از میانگین تراکم شهر دیده می شود.
در سال ۲۰۱۰، کل مساحتی که ردی از سکونتگاههای شهری جهان در خود داشتند با تمام سیمان، آسفالت، خاک رس فشرده، محوطه پارکها و فضاهای باز در حدود یک میلیون کیلومتر مربع بود و این در حالی است که کل کشور فرانسه ۶۴۳ هزار کیلومتر مربع بیشتر وسعت ندارد.
ادامه روند افزایش جمعیت شهری و تراکم زدایی در بلند مدت، باعث میشود تا سال ۲۰۵۰ سکونتگاههای شهری بیش از ۳ میلیون کیلومتر مربع از سطح سیاره زمین را پوشش دهند و از آنجایی که معمولا بیشترین زمینهای کشاورزی زیرکشت، در نزدیکی شهرها واقع شدهاند (چون اصولا شهرها در مناطق حاصلخیز آبرفتی شکل گرفتهاند) بیشترین بخش از این ۲ میلیون کیلومتر مربع اضافه، زمینهایی خواهد بود که در حال حاضر زمینهای کشاورزی زیر کشت هستند.
به کوتاهی باید گفت که ادامه شهرنشینی در شکل فعلی خود میتواند در آینده تهدیدی برای منابع غذایی جهانی به حساب آید، آنهم در شرایطی که از همین حالا تولید غذا با رشد جمعیت چندان تناسبی ندارد.
■ درک شهرنشینی سریع
یک عامل تعیین کننده کلیدی برای پراکندگیهای فزاینده شهری - به ویژه در آمریکای شمالی که با مشکل جدی مواجه است - ارزان قیمت بودن نفت است. هنگامی که قیمت نفت در سال ۲۰۰۸ به بالاترین رکورد خود رسید و بحران اقتصادی جهانی را تشدید کرد، افرادی که زیاد مسافرت میکردند، نخستین کسانی بودند که از پرداخت اقساط وامهای مسکن خود امتناع ورزیدند.
با افزایش هزینه سوخت جهت رفتن به محل کار و مدرسه، استطاعت مالی برای گسترش بی رویه شهر به طور قابل توجهی کاهش پیدا کرد. برای مثال از ۳۰۰ هزار ساختمان کنونی شهر دیترویت، ۷۰ هزار ساختمان خالی از سکنه است و اغلب آنها در شرف تخریب است.
از دهه ۱۹۶۰ به بعد، رینگهای حمل و نقلی بیشتری در شهرها ساخته شد تا طبقات متوسط و بالاتر را حومه نشین ییلاقات اطراف کند- و این فرایند هسته مرکزی دیترویت را از رونق انداخت، و این شهر را برای مدیریت تأثیرات اقتصادی ناشی از تعطیل شدن کارخانههای عظیم اتومبیل سازی ناتوان رها کرد.
در ضمن باید گفت بیش از ۵/۲ میلیارد از شهرنشینان در سال ۲۰۵۰ ساکن شهرهای کشورهای در حال توسعه جهان، خصوصا آفریقا و آسیا خواهند بود؛ انتظار میرود ۳۷ درصد از گسترش شهرهای آینده تنها در سه کشور چین، هند و نیجریه صورت گیرد.
به غیر از چین، شهرنشینی سریع در دو کشور در حال توسعه دیگر منجر به ساخته شدن تعداد خیلی زیادی سکونتگاههای شهری غیررسمی یا محلههای فقیرنشین شده است.
زندگی کردن میلیونها فقیر در مناطق اصلی شهری هند در کنار قشر متوسط شهری پدیدهای نسبتا منحصر به فرد در این کشور بهوجود آورده است. در مقابل، اکثر ساکنان مناطق فقیرنشین آفریقا که در کل ۶۲ درصد از مردم آفریقا را تشکیل میدهند، در سکونتگاههای در حال گسترش حاشیه شهرها زندگی میکنند.
انتظار میرود در سال ۲۰۵۰ جمعیت شهری آفریقا که در حال حاضر نزدیک به ۴۰۰ میلیون نفر است با افزایش سه برابری به ۲/۱ میلیارد نفر برسد؛ این نوع از شهرسازی سبب بوجود آمدن سکونتگاههای شهری عظیم، پرجمعیت و نسبتا کم تراکم در سراسر این قاره خواهد شد.
البته این اتفاق در همه جای این قاره رخ نمیدهد. اتیوپی، کشوری با ۹۹ میلیون جمعیت در شرق آفریقا دارای یکی از سریعترین اقتصادهای در حال رشد جهان است. هرچند ۸۰ درصد از جمعیت آن هنوز روستایی هستند ولی شهرنشینی در آن با سرعت زیادی رو به افزایش است که فشاری عظیم بر پایتخت آفریقا، آدیس آبابا وارد میآورد.
سرمایه گذاریهای دولتی این شهر را به یک پایگاه ساختمانی عظیم تبدیل کرده است. جرثقیلهای بیشمار همچون شبحی در برابر آسمان آفریقا قد کشیده اند آنگونه که شمار زیادی ساختمان های نسبتا بلند بالایی در هسته مرکزی شهر ظهور یافته اند.
در عین حال، به کمک سرمایهگذاری و تخصص چینیها، در این شهر یک سیستم حمل و نقل سبک ریلی (تراموا) ساخته شده که در سراسر شهر فعال است - شاهکاری قابل توجه در شهری که ۸۰ درصد جمعیت آن در مناطق فقیرنشین زندگی میکنند. این عمل قشر متوسط را ترغیب میکند که در آپارتمانهای شلوغ و چند طبقهای زندگی کنند که در اطراف ایستگاهها در حال ساختند و پیامد بلند مدت آن کاهش نیاز به کمکهای مالی درازمدت (یارانه) و مسافرتهای جادهای با ماشینهای شخصی است.
علاوه بر این در کنار ساختن آپارتمانهای چند طبقه، مسکنهای یارانهای برای نیازمندان شهری ساخته شده است که بعضا در نزدیکی گرههای ترافیکی قرار دارد، در نتیجه آدیس آبابا به عنوان نمونهای از شهرهایی که ممکن است با چالش روبرو شوند، پرجمعیت میشود.
ژوهانسبورگ، بزرگترین شهر آفریقای جنوبی، مطالعات بسیار متفاوت و نیز امیدوار کنندهای ارائه می دهد. تحت نظام آپارتاید که بر پایه جدا نگهداری نژاد سیاه و سفید و نابرابری آنها استوار بود، نیازمندان شهری به اجبار به سکونتگاههای برون شهری، اغلب به فاصله ۵ تا ۴۹ کیلومتری حاشیه شهرها منتقل میشدند. از آنجایی که جمعیت ساکن در این مناطق بیشتر از حدی است که برای آنها طراحی شده، بسیاری از این مناطق به محلههای فقیرنشین تبدیل شدهاند.
پس از آغاز روند دموکراتیک شدن در سال ۱۹۹۴، یک جریان داخلی عمده از مردم به سمت هسته شهر جاری شد که علیرغم وجود برنامههای عظیم ساخت و ساز مسکن نداشتند. تمام شهرهای آفریقای جنوبی از جمله زمینهای داخلی شهر مورد هجوم سیاهان قرار گرفت.
دولت شهری ژوهانسبورگ، دریافت که با انتقال میلیونها نفر به مناطق اطراف نمیتواند شهری یکپارچه بسازد؛ چراکه در حال حاضر افراد بسیاری در مناطق حاشیه ای ویژه سیاهان عصر آپارتاید زندگی میکنند. در عوض، مجموعهای از نقاط استراتژیک اما پراکنده شهری را شناسایی کرد و با هدف تشدید تراکم شغلی و مسکونی و نیز افزایش تعداد افرادی که به خدمات گسترده حمل و نقل عمومی دولتی دسترسی داشته باشند، روی خدمات حمل و نقل عمومی سرمایهگذاری کرد و این مناطق را به هم مرتبط ساخت.
این امر در طول زمان به افزایش میانگین تراکم میانجامد و به جای هزینههای سنگین جابجاییها، به کمک ترابری، شهر را منسجم میکند. این امر جایگزین نظریه تشویق ترویج پراکندگیها بود که زمین خواران ژوهانسبورگ و بانکها در سال ۱۹۹۴ ارائه دادند و از این رو در کنار استراتژیهایی برای ارتقاء سکونتگاههای غیر رسمی به جای ساختن خانههای جدید در حاشیه شهرها، به طور قابل توجهی به افزایش تراکم کمک کرد.
شکی نیست که شهرهای پراکنده و کم تراکم، تهدیدی جدی برای پایداری سیاره زمین هستند. اگر این چالش مورد توجه قرار نگیرد، هیچیک از اهداف توسعه پایدار ملل متحد و اهداف اقلیمی پیمان پاریس تحقق نخواهد یافت - اما این به معنی ایستادن در مقابل زمینخواران و بساز و بفروشها است، چرا که ترجیح این افراد ساخت و ساز در زمین باغهای سرسبز است نه احیای زمینهای بلااستفاده و متروک.
البته در سراسر جهان، تنها متمرکز شدن بر افزایش میانگین تراکم در شهرها کاری اشتباه است. برای مثال لسآنجلس دارای میانگین تراکم بیشتری نسبت به نیویورک است، ولی در مقایسه با شهر کارآمدی چون نیویورک که دربرگیرنده شبکهای از محلههای پرتراکم به هم پیوسته با سیستم های حمل و نقل عمومی کارآمد و مقرون به صرفه است، این شهر ناکارآمد محسوب میشود.
سئول، ابرشهری که با اتخاذ این نگرش از پراکندگی پرهیز کرد نیز موردی مشابه است. هنگامی که شهردار تصمیم گرفت بزرگراه هشت لاینی که برای عبور از مرکز شهر استفاده میشد را تخریب کند، گفت: «سئول برای مردم است نه اتومبیلها». پس از آن هیچ جاده جایگزینی ساخته نشد، در نتیجه تعداد افرادی که از حمل و نقل عمومی استفاده میکردند، افزایش یافت که به نوبه خود منجر به ثبات مالی برای توسعه سیستم حمل و نقل شد. خیلی ساده است: ساختن بزرگراههای بیشتر برای اتومبیلها و سپس توسعه متروها و اتوبوسها به این امید که این پروژه های حمل و نقل عمومی بتوانند مخارج خود را تأمین کنند، جواب
نمی دهد.
در همین اثنا در سه دهه گذشته، چین صدها میلیون نفر را در شهرکهایی اسکان داده است که ساختمانهای بلند چندین طبقه ای واقع در بلوکهای عظیم مسکونی دارد که دورتادورشان را خیابانهای پهن پرترافیک با تعداد ناچیزی تقاطع در هر کیلومترمربع پر کردهاند. در نتیجه تراکمهای به نسبت اندک در محلههای بدون خیابان یا بدون زندگی اجتماعی شکل گرفته است که در یک کلام نمیتوان آن ها را با هیچ شکلی از کلمه قابل زندگی نام داد.
در مقایسه با این نوع محلات، در بارسلونا ساختمانهای بلند پنج تا هشت طبقه در خیابانهای باریک در کنار پیادهروها، درختان و میدانهای عمومی برای مشارکتهای اجتماعی واقع شدهاند و همگی به خوبی با هر دو نوع شکل حمل و نقل موتوری و غیر موتوری به هم مرتبط شدهاند.
این همان چیزی است که محلات شهری را قابل زیست می کند. چین به اشتباه خود اعتراف کرد و یک استراتژی شهرسازی اتخاذ کرد که طبق آن به نفع رویکرد محلههای پر تراکم با خیابانهای باریکتر، تقاطعهای زیاد و یک سیستم حمل و نقل عمومی بهبود یافته است.
هرچند احتمالا جمعیت شهرهای جهان تا سال ۲۰۵۰ دو برابر امروز خواهد بود، افزایش قیمت نفت و محدودیتهای کربن، گسترش فزاینده شهرنشینی را توجیه ناپذیر میکند. بنابراین ریشهکن کردن آن به نفع شهرهای قابل سکونت، قابل دسترس، چند مرکزی و با تراکم بالا باید تبدیل به یک تعهد جهانی مشترک شود.
نظر شما