پرده‌های پنهان حادثه تروریستی اهواز

صبح شنبه -۳۱ شهریور- در حالی که اهالی رسانه خود را برای پوشش اخبار رژه نیروهای مسلح در شهرهای مختلف آماده می کردند، ناگهان خبری منتشر شد که جهت همه اخبار رسانه های داخلی را تغییر داد و در رسانه های خارجی نیز بازتاب گسترده ای یافت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، چند عنصر مسلح در مراسم رژه نیروهای مسلح در اهواز، حاضرین را به گلوله بستند و بیش از ۲۰ هموطن ایرانی را به شهادت رساندند. دو گروه تروریستی به فاصله ای نزدیک، مسئولیت این حمله مرگبار را بر عهده گرفتند؛ از یک سو سخنگوی گروه الاحوازیه در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد به دلیل حمایت از مطالبات قوم عرب دست به چنین اقدامی زده و از سوی دیگر داعش با پخش نوارهای ویدئویی ادعا کرد حمله کارهای نیروهای آن بوده است؛ دو گروهی که هر دو به نحوی از سوی کشورهای عرب خلیج فارس حمایت مالی و لجستیکی می شوند. سوای از اینکه کدامیک از این دو گروه تروریستی مادران فارس، عرب و لر اهوازی را به عزای فرزندانشان نشاندند، این حادثه از ابعاد مختلفی قابل تحلیل است؛ برای درک بهتر چرایی رخداد این حادثه و اهداف پشت پرده آن شاید لازم باشد پرده اولیه و پیش چشم را از این ماجرا کنار بزنیم و دایره دید خود را از اهواز به سمت کل ایران و شاید کل منطقه و جهان ببریم.

در سطح تحلیل کشوری، این حادثه تروریستی زمانی رخ می دهد که ایران چند ماهی است در اثر خروج آمریکا از برجام و اعلام بازگشت تحریم‌ها دچار نوسانات اقتصادی و ارزی شدید شده و به نوعی شاهد بروز بحران در عرصه اقتصادی کشور است. با این وجود، همه مقامات کشور  و اکثر تحلیلگران و اهالی رسانه معتقدند بحران هنوز به عرصه های امنیتی، سیاسی و اجتماعی رسوخ نکرده و  بحران عرصه اقتصادی نیز با اندکی بهبود و تغییر شرایط مدیریتی برطرف خواهد شد. این نظریه، مورد پسند علاقه مندان به ایران است که خواهان محدود نگاه داشتن بحران در عرصه اقتصادی، مدیریت و در نهایت رفع کامل آن هستند.

با این وجود، چنین سناریویی مورد علاقه همه طرف‌های ایران نیست؛ اینجاست که باید به پرده دوم و سوم تحلیل یعنی نقش کشورهای منطقه و آمریکا نیز توجه کرد؛ از یکسو دولت ترامپ از همان ابتدا و بدون تعارف برنامه دولتش را تغییر نظام در ایران عنوان کرد و از سوی دیگر برخی کشورهای منطقه و در رأس آنها عربستان سعودی در همراهی با رژیم صهیونیستی به حمایت از طرح های آمریکا برای محدود و منزوی کردن ایران در منطقه و در نهایت تغییر رژیم در کشور پرداختند.

حال، با توجه به چنین پیشینه ای، حادثه تروریستی اهواز در روز ۳۱ شهریور یعنی زمانی صورت می گیرد که در آن جمهوری اسلامی ایران هر ساله  برنامه های سالگرد حمله نظامی عراق به ایران را برگزار می کند و رشادت جوانان ایرانی در حفاظت از میهن و پیشرفت تولیدات نظامی بومی در کشور را بزرگ می دارد، هدف مهاجمان و حامیان آنها این است که توجه مردم ایران را از سمت دشمنان خارجی به سوی مشکلات داخلی جلب کنند و پیشرفت‌های نظامی کشور را کمرنگ و بی اهمیت جلوه دهند.

انتخاب مکان حمله نیز با تصمیم گیری دقیقی همراه بوده، «اهواز» شهری است که در زمان جنگ بیشتر آسیب و ویرانی را متحمل شده و مردم نجیب آن امروز نیز البته با مشکلات مختلفی در حوزه آب و هوا و معیشت دست و پنجه نرم می کنند؛ از این رو تحلیل اتاق فکر تروریست‌ها این بوده است که اقدامات خرابکارانه در این شهر و پررنگ کردن اختلافات قومی ممکن است شروعی برای اوج گیری ناآرامی ها و اغتشاشات مردمی از حوزه جنوبی کشور باشد؛ تحلیلی که با همدردی مردم اهواز با خانواده های داغدار و حضور پرشکوه آنها در تشییع شهدای رژه اهواز اشتباه بودن آن به فاصله اندکی اثبات شد.

 از این رو نگاهی به لایه های پنهان حادثه تروریستی اهواز نشان از آن دارد که این حمله سازمان یافته نه آنگونه که از سوی سران «گروهک تروریستی الاحواز» اعلام شد، برای حمایت از مطالبات قوم عرب در اهواز، بلکه دقیقا در ادامه سناریوی تحریم و فشار اقتصادی، برای نا امن سازی ایران و نا امید کردن مردم از حکومت و دستگاههای امنیتی طراحی شده بود.

در واقع هدف، ایجاد فشار و هراسی مضاعف برای بازنمایی این تصویر وارونه از ایران بود که این تنها اقتصاد نیست که متزلزل شده، بلکه امنیت مردم هم در خطر است، اما نکته اساسی که آمریکا و کشورهای منطقه هیچ گاه در مورد ایران نفهمیدند و ندانستند این بود که ایران بر خلاف بسیاری از«شبه دولتها»، «دولتهای شکست خورده» و «دولتهای ضعیف» منطقه یک «دولت – ملت» به معنای واقعی است که قرنها است توسعه و پیشرفت یک هویت مشترک(ایرانی- اسلامی) در آن تحقق یافته است؛ چنین هویتی سبب می شود تا مردم ایران زمانی که کشور را در معرض آسیب و تهدید «وجودی» جدی ببینند، اولویت خود را به جای دغدغه های معیشتی و اقتصادی، به حفظ کیان کشور و استقلال و امنیت آن بدهند.

بنابراین هر چند تیر دشمنان ایران در حوزه ایجاد جو هراس، نا امنی و نا امیدی در کشور با اینگونه اقدامات به سنگ خورده است، اما به هر روی وقوع چنین حوادثی شکی باقی نمی گذارد که جمهوری اسلامی ایران در مقطع کنونی آماج تهدیدات و فشارهای منطقه ای و بین المللی متعددی قرار گرفته است؛ پس نکته مهم دیگری که باید به آن پرداخت این است که چه باید کرد؟

تحلیل‌گران و استراتژیست‌های واقع گرای روابط بین الملل در اینگونه مواقع تأکید می کنند که ایجاد قدرت بازدارنده نظامی، یکی از عوامل اصلی ایجاد امنیت و جلوگیری از زیاده خواهی دشمنان است، هر چند این توصیه برای جمهوری اسلامی ایران نیز در حد متعادل و منطقی پذیرفتنی است، اما در جهان معاصر روابط بین الملل که هنجار سازی بین المللی و قدرت نرم کلید پیشرفت بسیاری از کشورها شده است، دیگر نمی توان صرفا  بر ملاحظات مادی امنیت تکیه کرد.

تردیدی وجود ندارد که اختلافات موجود بین ایران و کشورهای همسایه که حال به حامیان گروه‌های تروریستی ضد ایران تبدیل شده اند، تا حد زیادی ناشی از تصویر سازی های غلط و نوعی سوءظن دایمی میان دو طرف است که تغییر این ذهنیت نیازمند تعامل و بازساخته شدن مبانی و انگاره‌های هویتی جدیدی برای دو طرف است. از این رو شاید امروز هم روابط ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس مشی مرحوم «هاشمی رفسنجانی» را می طلبد که با سیاست، روابط رسمی و غیر رسمی و همچنین چانه زنی های دیپلماتیک، سران کشورهای عربی را در حالتی بین رقابت و همکاری با ایران نگه می داشت و از تبدیل شدن آنها به دشمن جلوگیری می کرد. در عرصه روابط بین الملل هنر، تبدیل کشورهای بی طرف به دوست و کشورهای دشمن به بی طرف است و ایران امروز بیش از هر چیز به این هنر نیاز دارد.

از این منظر شاید بتوان گفت حادثه تروریستی اهواز زنگ خطری جدی برای دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشور بود که اگر نتواند هر چه سریعتر روابط بین المللی و منطقه ای را باز تنظیم و ساماندهی کند، این امر ممکن است هزینه های زیادی برای کشور به دنبال داشته باشد.

یادداشت از: اعظم ملایی- دبیر سیاسی ایمنا

کد خبر 354172

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.