یه گزارش خبرنگار ایمنا، «غسّان شربل»، در یادداشت خود آورده است: زمان به چشم بهم زدنی میگذرد. اتفاقات گذشته به تدریج در هاله ای از ابهام پوشیده شده و کمرنگ میشوند، اما جهان نمیتواند اتفاقی که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی رخ داد را از یاد ببرد. رویدادی که ارتباطات میان کشورها را از نو تعریف کرد، رژیمهایی را از صحنه روزگار محو کرد و بسیاری را به کام مرگ کشاند. روزی که در تاریخ آمریکا و جهان بینظیر بود. روزی که خاورمیانه برای آن قیمتی گزاف پرداخت کرد: تولد القاعده و سپس دولت اسلامی (داعش).
در آن روز به فکر «صدام حسین» خطور نمیکرد که در زمره قربانیان آن حادثه درآید؛ «معمر قذافی» احساس اعتماد به نفس میکرد، چون مدتها بود مبارزه با امپریالیسم آمریکایی را ترک گفته بود و جایگاهش را در خطر نمیدید؛ «ملک عبدالله دوم» ]پادشاه اردن[ بر روی اقیانوس اطلس در هواپیمای شخصی خود رهسپار ایالات متحده بود و به زودی درمییافت که فصل جدیدی از روابط آمریکا با دنیا رقم خواهد خورد؛ «علی عبدالله صالح» ]رییس جمهور مخلوع یمن[ گزارشهای اولیه را باور نداشت، ولی کوتاهزمانی بعد متوجه واقعی بودن حملات شد؛ «مسعود بارزانی» ]رییس کنونی اقلیم کردستان عراق[ لحظه برخورد اولین هواپیما به برجهای دوقلو را با صحنهای از یک فیلم تخیلی اشتباه گرفت، اما هنگامی که دومین هواپیما به دومین برج برخورد کرد، مجبور به قبول واقعیت و دنبال کردن اخبار شد.
در زمان این حادثه دولت اصلاحات در ایران بر سر کار بود؛ «پرویز مشرف» حاکم نظامی پاکستان باید مردم را برای زلزلهای قریب الوقوع آماده میکرد ] اشاره به موشکباران آمریکا در افغانستان پس از حملات ۱۱ سپتامبر[؛ «اِمیل لَحود» رییس جمهور لبنان و «رفیق حریری» نخست وزیر این کشور بودند، در حالی که «سمیر جعجع» دوران زندان و «میشل عون» دوران تبعید خود در خارج از کشور را میگذراندند؛ «بشار اسد» اولین سالگرد زمامداری خود بر سوریه را جشن گرفته بود.
امپراطوری آمریکا کسانی را که نمادهای موفقیت و حیثیت آمریکا را هدف گرفته بودند، با موفقیت گوشمالی داد و دایره کسانی که باید تنبیه میشدند را روزانه فزونی میبخشید. جسد «اسامه بنلادن» در اعماق اقیانوس دفن شد. «ابوبکر البغدادی» در پی از دست دادن خلافت خودخواندهاش، از صحنه رسانهها محو شده و از سرنوشتش اثری در دست نیست، اما نکته عجیبی اینجا نهفته است؛ ایده حمله به برجهای تجارت جهانی نخستین بار از جانب بنلادن مطرح نشده بود.
کارلوس، تروریست بدنام ونزوئلایی، پس از حملات به برجهای تجارت جهانی، در نامهای به زندانبانان فرانسویاش اینگونه احساسش را بیان کرد: « در این لحظه نمیتوانم میزان لذت خود را از این واقعه توصیف کنم. در بهار ۱۹۹۱ میلادی، در بحبوحه حملات هوایی آمریکا و غرب به عراق ]حمله به عراق پس از اشغال کویت از سوی این کشور[ به نشستی از کادرهای سازمانهای ضد امپریالیستی دعوت شدم، که در آن ایدهها و ایوئولوژیهای جالبی مطرح شد. سخنرانیهایی پر از انگیزه و فیالبداهه در راستای پاسخگویی به تجاوزهای مکرر آمریکا و بمبگذاری در این کشور ایراد شد. «مرتضی بوتو» ]سیاستمدار تندرو پاکستانی که در سال ۱۹۹۶ میلادی در کراچی ترور شد[ دبیر کل سازمان «ذوالفقار» ایده حمله به برجهای تجارت جهانی در نیویورک و اهداف مشابه در واشنگتن با هواپیمای مسافربری را مطرح کرد.»
از حملات ۱۱ سپتامبر جز شعلهور شدن اختلافات فرقهای میان جهان غرب با مسلمانان و ایجاد شکافی عمیق در روابط میان آمریکا و عربستان سعودی چیز کمتری انتظار نمیرفت. هدف اصلی حمله کنندگان زمینگیر کردن ارتش آمریکا در سرزمین ناهموار و طبیعت زمخت افغانستان بود. این آرزوی بن لادن بود که شاهد شکست ارتش آمریکا در افغانستان همراه با تلفاتی سنگین باشد. مشابه آنچه بر سر «ارتش سرخ شوروی» در افغانستان آمد و خود شخصاً شاهد و از بانیان اصلی آن بود. اما اینبار بنلادن قدرت ماشین جنگی ایالات متحده و اراده جامعه جهانی، برای از بین بردن تروریسم را دستکم گرفته بود.
از آن زمان تا کنون خاورمیانه طوفانهای متعددی را از سر گذرانده، که باعث بر هم خوردن نقشه، عدم توازن قوا و تغییر سرنوشت بعضی از کشورهای این منطقه شده است. جنگ با القاعده، اشغال عراق، وقوع و شیوع «بهار عربی»، ظهور «داعش» و نهایتاً سر باز کردن زخم کهنه سوریه و برخورد و دخالت قوای منطقهای و فرامنطقهای در کرانه سواحل مدیترانه در این کشور، همه از جلوههای این طوفانها است.
اما نهایتاً بنلادن نتوانست با آن هواپیماها، به هدفش که واژگون کردن نظم جهانی بود، دست یابد. همانطور که البغدادی آنقدری دوام نیاورد که به وعدهاش یعنی پاره کردن نقشه جهان، جامه عمل بپوشاند.
تغییر اساسی در جای دیگری در حال وقوع بود. افسر اطلاعاتی جوانی که از دوران جنگ سرد میآمد. کسی که حتی «بوریس یلتسین» ]نخستین رییس جمهور روسیه پس از فروپاشی شوروی کمونیستی[ از اعزام وی به جبهه غرب و در خط مقدم موسوم به «پرده آهنین» خبر نداشت.
در هشتم سپتامبر ۱۹۹۹ میلادی، مکالمه تلفنی جالبی میان رؤسای جمهور آمریکا و روسیه درگرفت. کلینتون از یلتسین میپرسد «به نظر شما چه کسی برنده انتخابات ریاست جمهوری در روسیه خواهد شد؟» یلتسین در پاسخ میگوید: «بالاخره او را یافتم. او فرد مناسبی است. رزومه او را مطالعه کردهام. او فردی دموکرات و دارای درکی عمیق از غرب است. شاهد بودهام که او مردی قوی و استوار در عقیده و عمل است و در حوزه فعالیتش دارای آگاهی عمیقی است.» وی میافزاید: « او همزمان دارای افق دیدی وسیع و جامع است؛ به قدرت اجتماعی باور دارد و میتواند امنیت مراودات تجاری را تأمین و با شخصیتهای متنوع، ارتباطاتی استوار بنیان کند.» در پایان خطاب به کلینتون میگوید: «خواهی دید که او برای این پست شایسته ترین فرد است.»
هنگام وقوع حملات ۱۱ سپتامبر کرملین تحت حکمرانی «پوتین» بود. کسی که در نخستین روز از قرن حاضر قدرت را در روسیه به دست گرفته بود. کسی که تمام توانش را جمع کرده بود تا به فدراسیون از هم پاشیده روسیه و ارتش پراکنده شده آن نظم و نسقی بدهد.
رهبران غربی خیال میکردند که رییس جمهور جدید روسیه، جهان «تک قطبی» را میپذیرد و تمام فکر خود را بر بازسازی روسیه ویران متمرکز کرده و در نهایت به عضوی معمولی و فرمانبردار از قاره اروپا بدل خواهد شد.
در عوض «پوتین» هیچگاه توطئه آمریکا در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بدون شلیک حتی یک گلوله را نبخشید. وی همچنین ردّ درخواست یلتسین از کشورهای عضو ناتو در عدم ارسال تجهیزات نظامی به مرزهای روسیه و بیاعتنایی به این درخواست را، تحقیر کشورش میدانست. وی همچنین نسبت به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) بسیار بدگمان بود. «پوتین» این سازمان را در طراحی انقلابهای رنگی که در سالهای پس از دوران شوروی کمونیستی در جای جای دنیا رخ میداد، واجد نقشی محوری میدید. او ابتدا میبایست سران نظامی، تجّار و اصحاب رسانه را تحت کنترل خود درمیآورد، تا جهان بیرون از مرزها از اتفاقاتی که در کشورش در جریان بود، اطلاع دقیقی به دست نیاورد. اتفاقی که البته رخ داد.
وقتی این پروژه با موفقیت به پایان رسید، نوبت او بود که پا از مرزهای کشورش فراتر بگذارد. دخالت در جنگ داخلی سوریه و اشغال شبه جزیره کریمه در اوکراین در همین راستا اتفاق افتاد. با مداخله در جنگ داخلی سوریه، پوتین به همه طرفها یادآوری کرد که این بحران بدون حضور روسیه به پایان نخواهد رسید. در نشست اخیر در تهران بین ایران، روسیه و ترکیه، اعتماد به نفس «ولادیمیر پوتین» نمایان بود. اعتماد به نفسی که در بیاعتنایی وی به صحبتهای اردوغان در آن نشست بیش از پیش به رخ کشیده شد. واقعیت قطعی این است که جهان بعد از حملات ۱۱ سپتامبر عوض شده است. به نظر میرسد در دوران جدیدی زندگی میکنیم. دوران رهبری روسیه.
نظر شما