ققنوسی که با نگاه پدر به پرواز در آمد

کوچۀ باریک و بوی کاهگل مشام را پُر می‌کرد، گویی طبیعت را نفس می‌کشیدیم تا به خانه هنرمند دیار سپاهان وارد شویم. ورودی خانه با عکس‌هایی از خاندان "ملک‌زاده"جلوۀ فاخری را به آن داده بود.

به گزارش خبرنگار ایمنا، اطراف اتاق پُر بود از قاب‌هایی که با هنر مشبک و معرق فلز تزیین شده بودند، هنری که چشم‌ها را خیره و ذهن را مدهوش می کرد. رنگ‌هایی پیچیده در جسم فلز که به قاب‌های سرد، حرارتی عجیب بخشیده بود و آدمی را با گذشته پیوند می داد، گذشته ای که همان اصالت هنر ایرانی است و گاهی  دیدن هم کفایت نمی کند بلکه باید شنید و شنید...

در میان این آثار فلزی شگرف، خاک هایی در ظروف شیشه ای نگهداری می شد که بر روی آن نام شهرها نوشته شده بود و این مقدمه ای برای شروع خلق اثری ناب بشمار می رفت. خاک هایی که در کنار هنری ظریف مشبک و معرق فلز، بوی اسطوره می داد، اسطوه هایی که در جای جای سپاهان خفته اند... و می دانیم که برای درک هنر آنها باید خوب نگریست، حرفها را شنید و اتفاقات پیش رو را لمس کرد.

آنچه می خوانید گفت‌وگو با مجید ملک‌زاده هنرمند مشبک و معرق فلز  و فرزند استاد مهدی ملک‌زاده است.

پرداختن به هنر مشبک در خانواده شما جنبه وراثتی دارد؟

جد پدری ام مرحوم میرزاعبدالله ملک، تاجر تبریز بودند که به درخواست حکومت وقت به استان مرکزی رفتند و در تفرش ساکن شدند تا با کار تجارت، اقتصاد استان مرکزی را تقویت کنند. مرحوم اسماعیل ملک زاده پدر بزرگم در تفرش به دنیا آمد و در همان شهر هم ازدواج کرد. مرحوم پدرم مهدی ملک زاده هم در تفرش به دنیا آمدند و چهارساله بود که به اراک می روند. مرحوم پدرم بعد از گرفتن مدرک دیپلم است که مسیر زندگیش عوض می شود.

ایده آغاز هنر مشبک چه زمانی در پدر شما شکل گرفت؟

مرحوم پدرم اول روی چوب و بعد روی فلز کار می  کرد که ضخامت آن نیم میلی متر است. او با خلاقیت اسم خانم ها را برش می زد و گردنبند درست می کرد که از آن زمان به بعد طلا فروش ها این کار را انجام می دهند. پرداختن به هنر مشبک از زمانی در ذهن پدرم جرقه زد که آلمان ها اره مویی را در سال ۱۳۲۸ اختراع کردند و وارد ایران شد. اره مویی در خدمت دست بود و پدرم تا خیابان لاله زار تهران برای خرید  اره مویی می رفت. اره مویی ها دو روز یکبار می شکست و پدرم مجبور بوده که پس انداز دو هفته اش را جمع کند تا مجددت اره مویی خریداری کند.

مرحوم پدر شما از چه به اصفهان آمد و هنر مشبک فلز را به صورت جدی تر دنبال کرد؟

مرحوم پدرم کارهایش را در مغازۀ یکی از اقوام در بازار اراک برای  فروش عرضه می کرد. زمانی که مرحوم استاد "عیسی بهادری" از اصفهان برای دیدار اقوام خود به اراک رفته بود در بازار کارهای پدرم را می بیند از ایشان می خواهد که با او به اصفهان برود تا در هنرستان مشغول تدریس شود. مرحوم پدرم می پذیرد و از خانواده خداحافظی می کند و به اصفهان می آید. پدرم آن سال تازه دیپلم گرفته بود. استاد عیسی بهادری موسس هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بود و شاگردان بسیار فاخری را از استان های مختلف کشور را تربیت کرد و از استان مرکزی نیز دو نفر از جمله مرحوم پدرم و مرحوم مصطفی هجرتی را به اصفهان آورد که پدرم در هنر مشبک و معرق فلز و مرحوم و هجرتی در نقش فرش موفق بودند؛ البته پدرم در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان هنر خاتم سازی هم یاد گرفت ولی علاقه ای به ادامۀ آن نداشت. حتی پدرم برای ازدواج به اراک رفتند و بعد دوباره به اصفهان برگشتند. پدرم بنیان‌گذار هنر مشبک و معرق فلز  با ضخامت تنها نیم میلی متر است، ایشان کارهای بسیاری انجام داده است که بسیاری از این آثار در دسترس ما نیست. ۱۷ رییس جمهور و پادشاه از کشورهای مختلف، آثار پدرم را خریداری کرده اند ولی دقیقاً نمی دانیم آثار پدرم در کدام موزه ها به نمایش در آمده است.

مرحوم پدر شما آثار مشترک با دیگر اساتید هم انجام دادند؟

پدرم با مرحوم بهادری و رستم شیرازی کارهای مشترک بسیاری انجام می دادند. وقتی قرار بود یک هیئت از کشورهای خارجی وارد ایران شوند یک تیم مشغول به کار می شدند. استاد بهادری طراحی و پدرم اجرا می کردند. یک نفر ممکن است مجری خوبی باشد اما طراح خوبی نباشد و یک نفر طراح خوبی است و لی مجری خوبی نیست و پدرم مجری خوبی بود.

پدرتان تدریس هم داشتند؟

بله، در هنرستان هنرهای زیبا و مدرسه ناشنوایان حسین گلبیدی تدریس می کردند.

علت خانه نشینی مرحوم پدر شما چه بود؟

اسفندماه سال ۱۳۴۹ قرار بود که فرح پهلوی به اصفهان بیایید. استاندار وقت اصفهان آقای پارسا وارد هنرستان می شود و می گوید: از استاد بهادری حمایت کنید و بپرسید که چرا برکنارش کردند. ده نفر از اساتید موافقت می کنند اما در نهایت زمانی که فرح و وزیر که وارد هنرستان می شود تنها پدرم از میان جمع می گوید که "چرا استاد بهادری را از ریاست برکنار کردید؟ " و بقیه اساتید سکوت می کنند و وزیر در گوش پدرم می گوید که او باز نشسته شده بود. پدرم دوباره برای دفاع می گوید که "هنرمند هیچ وقت بازنشسته نمی شود. یکی از همکاران پدرم به او می گوید که "اسمت را نوشتند" و مجددا پدرم می گوید "شما دهنتان را بستید و من از استادم دفاع کردم. "

فرورین سال ۱۳۵۰ "مرحوم منصور زاده" مامور شهربانی که مامور قابلی هم بوده است به پدرم می گوید که "جانت را بردار و از این شهر برو. خطر بزرگی تهدیدت می کند." پدرم ۲۰ فروردین ماه  ۱۳۵۰ استعفا می دهد. چند روز بعد از استعفا از ساواک  نامه ای برای پدرم می فرستند می زنند و او را به تهران فرامی خوانند که مرحوم رضا ابوعطا رییس وقت هنرستان در نامه می نویسد که مهدی ملک زاده حق التدریسی بوده است. آن روز که فرح پهلوی به هنرستان هنرهای زیبا آمد و همکاران پدرم سکوت کردند و در واقع سکوت آنها باعث شد که پدرم خانه نشین شود.

چرا از استادتان مرحوم بهادری دفاع کردید؟

استاد بهادری طراح نقشه فرش و هنرمند تشعیر و تذهیب بود و در هر هنری که فکر کنید توانا بود و در بسیاری از هنرها دست برد و با خلاقیت خود آن ها را تغییر داد و خیلی از بزرگان هنر مدیون خلاقیت او هستند. استاد بهادری در طول هفته و حتی جمعه ها به شاگردان خود سر می زد و حتی استاد فرشچیان در خاطرات خود می گوید که جمعه ها به ما سر می زد و رفع اشکال می کرد. استاد بهادری بنیانگذار هنرستانی بود که اساتید بسیاری را آموزش داد و به جامعه هدیه کرد. دعوت استاد بهادری به کارهای تیمی  باعث شد خلاقیت های پدرم در هنر مشبک صد چندان شود.

بعد از استعفای پدرتان، او چگونه کار می کرد؟

بعد از خانه نشینی پدرم، او سفارشات را در خانه انجام می داد و با اساتید بزرگی نظیر مرحوم رستم شیرازی، اکبر مصری پور و مهردادصدری که ناشنوای نابغه است کار می کردند، سال ۱۳۴۵ هم در هتل عباسی کار کرد و کارهایی هم در بیمارستان الزهرا از او موجود است. مرحوم پدرم از زمانی که خانه نشین شد آثارش را جمع کرد و به ندرت فروخت. بیش از ۳۰۰ اثر ناب دارد که تنوع در آن به چشم می خورد. نگهداری مجموعه کار بسیار سختی است.

پدرم بیش‌ترین وقت را صرف کار می کرد تا اینکه کلیه هایش از کار افتاد، سکته کرد و بیماری دیابت گرفت و طحالش هم دچار مشکل شد. قرص های عفونتی را تحریم کردند و از قرص ایرانی استفاده می کرد خونریزی معده کرد. پنج روز در بیمارستان بستری بود و مدتی بعد از ترخیص آمبولی کرد و دو ماه و نیم در کما بود و ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۹ فوت کردند. یکی از دلایل فوت پدرم در سن ۷۳ سالگی نبودن دارو بود چون داروها تحریم بود

در خانواده تنها شما هستید که هنر پدر را ادامه می دهید؟

این هنر هم رو به فراموشی است چون دنباله رو ندارد، زمان بَر و گران قیمت است. متاسفانه جوانان ما به اصطلاح فست فودی شده اند یعنی نمی خواهند تلاش کنند، نمی خواهند شاگردی کنند و این‌گونه است که ما از اصالت خود فاصله گرفته ایم. جوانان می خواهند در ۱۵ الی ۳۰ جلسه یک هنرمند حرفه ای شوند و سریع پولدار شوند، اما این مسئله با هنر اصیل همخوانی ندارد. هنرهای ایران درحال فراموشی و هویت درحال ازدست رفتن است. هنر ما نقطه قوت و مزیت ما در رقابت بود که آن را هم از دست دادیم و هنرمندان اصیل دچار افسردگی شدند و دیگر به ندرت کار خلاقانه انجام می دهند و در واقع رشته های مختلف صنایع دستی در حال فراموشی است. من سه خواهر دارم که پدرم به خاطر گرفتاری و مشغله و اینکه کارگاه بزرگی نداشت، نتوانست این هنر را به خواهرانم بیاموزد و درحال حاضر من این هنر را ادامه می دهم.

فرزندان شما چطور؟

دخترم به نقاشی علاقمند است  و برای کنکور دانشگاه آماده می شود و پسرم ۱۲ سال دارد و به این هنر علاقمند است اما عقیده دارم به درسش ادامه دهند و در نهایت به سمت کار من بیایید.

شما گروهی کار می کنید؟

گاهی ایده از من است و گاهی خلق اثر؛ ایده را پروش می دهم و با دوستم کار را چکش کاری را انجام داده و آن را جلو می بریم تا نقطه ضعف های یکدیگر را همپوشانی کنیم. کار تیمی مثل ازدواج است و اگر تیمی کار کنیم موفق می شویم و اگر تیم نشدند این ازدواج شکست خورده است حتی اگر ۱۰ بچه هم داشته باشند. محصولات هنرمند همچون فرزندان او هستند. اگر خانواده سوهان روح هنرمند شوند کار به خوبی اجرا نمی شود. ما ایرانی ها در ورزش های انفرادی خوب مدال می گیریم ولی کارهای تیمی موفقیت چندانی نداریم.

چطور شد که هنر مرحوم پدرتان را ادامه دادید؟

متولد سال ۱۳۵۰ هستم و از پنج سالگی دچار بیماری  کبد و کلیه شدم تا حدی که توانایی راه رفتن هم نداشتم و هر شش ساعت یکبار پدرم من را برای تزریق آمپول به بیمارستان می بردند و هر ماه یکبار تب می کردم. هجده ساله بودم که به خدمت سربازی رفتم و به خاطر حمله قاچاقیان به مرز چند نفر از سربازان زخمی شدند و آنجا من خون اهدا کردم و از آن زمان به بعد دیگر خبری از تب های روماتیسمی نبود. من تا بیست سالگی کار نمی کردم و بعد از آن هنر مشبک را شروع کردم.

شنیده اید که می گویند شخص در آب در جستجوی آب؛ من علاقمند بودم اما پیگیر نبودم. تابستان یک روز تمام زندگی من را نگاه تاسف بار پدرم زیر و رو کرد. یکی از دوستان پدرم به دیدار ایشان آمده بود که برایش شربت آوردم و او از پدرم سوال کرد که "آقازاده هم علاقمند به کار هستند؟ " پدرم نگاه غمبار و لبریز از تاسف به من کرد و گفت "چیزی که از خودش نشان نداده است." و دیگر حرفی نزد اما چنان آن نگاه و حرکت لبهایش من را آتش زد که از درون سوختم و از میان خاکستر ققنوسی به پرواز در آمد. با پدرم صحبت کردم و از ایشان خواستم که کار را به من بیاموزد، اما او نمی پذیرفت. پای مادرم هم به میان آمد اما از من و مادرم اصرار و از پدرم انکار و می گفت "این کار تو نیست، باید در این کار علاقه باشد وگرنه پیشرفت نمی کنی. " تا اینکه میانجی‌گری های مادرم موثر واقع شد و از تابستان سال ۷۱ بود که برای شروع کار از من خواست که طرحی را روی چوب کار کنم دلگیر نشدم چون می دانستم که هنوز به کارم اعتماد ندارد و کم کم کار به آلومینیوم رسید که یک روز گفتم علاقمندم که روی برنز و مس کار کنم ولی قبول نمی کرد و انتظار داشت که صبور باشم و سال ها بعد روی مس کار کنم ولی من ظرف دو ماه این مراحل را طی کردم.

زمانی که پدرم کار می کردند به حرکت دستشان دقت داشتم و این نگاه و توجه تمام مراحل را در ضمیر ناخودآگاه من پرورش می داد انگار که تجربیاتش در وجودم همانند پازل یکی یکی در کنار یکدیگر قرار می گیرند و در مدت هفت ماه تا یکسال چنان توانمند شدم که توانستم طرح خلاقانه عصر ظهور را کار کنم که این نمونه کارم در موزه وزارت ارشاد و نگارستان اصفهان موجود است.

عکس العمل مرحوم پدر چه بود؟

از نظر پدرم این یک اتفاق خارق العاده بود که حتی نمی توانست باور کند که خواب است یا بیدار، چون من تنها برای یادگیری هنر پدر به کتاب اکتفا نکردم. من ساعت ها کار کردن پدرم را تماشا می کردم و این بسیار تاثیرگذار بود، اما الان متاسفانه در دانشگاه های ما هم می خواهند هنر را تنها از طریق کتاب آموزش دهند و به لمس کردن کار از نزدیک در آموزش اهمیت داده نمی شود.

ابزار کار هنر مشبک فلز چیست؟

 کمان، مته، اره مویی و فلز ابزارهای این هنر است. البته اره مویی فوق العاده شکننده است که از زیر صفر شروع می شود.

روی هر نوع فلزی کار مشبک انجام می دهید؟

اگر کسی روی طلا و نقره هم کار سفارش دهد، انجام می دهیم. در واقع هر فلزی قابلیت برش دارد اما کار ما این است که مس را طلا کنیم یک فلز به نسب طلا بی ارزش را مثل طلا پر ارزش کنیم.

ادامه دارد...

گفت‌گو از: نفیسه قاسمی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 349402

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.