۵ تیر ۱۳۹۷ - ۰۵:۳۰
شبی که با بغض خوابیدیم

پس از تساوی تیم ملی فوتبال کشورمان مقابل پرتغال، در حالی مردم برای خوشحالی به خیابان ها آمدند که بُغضی ملموس در چهره آن ها مشاهده می شد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، زمانی که تیم ملی فوتبال کشورمان در بازی با مراکش توانست در دقایق پایانی به گل برتری برسد، فهمیدیم در روزی هم که خوب نباشیم می توانیم برنده شویم. دوست داشتیم خوشحالی کنیم، اما نگران دیدار با اسپانیا و پرتغال بودیم.

وقتی در بازی با اسپانیا گلی خوردیم که تیم حریف هم نفهمید چگونه گل زده ناراحت شدیم، شاید اگر روی کار تاکتیکی و تیمی اسپانیا دروازه ما باز می شد می توانستیم خودمان را تسکین دهیم و گل را به حساب کلاس فوتبال اسپانیا بنویسم، اما هرچه بود یاد گرفتیم که می توانیم جلوی پاس های "انیستا" را بگیریم، به "پیکه" لایی بزنیم و در مقابل ستاره های فوتبال جهان "بازنده سر بلند" باشیم.

بعد از نمایش خوب و تحسین برانگیز مقابل اسپانیا، همه امیدمان به بازی با پرتغال بود تا با یک برد حتی یک بر صفر به دور بعد صعود کنیم. هرچه به زمان شروع بازی نزدیک می شدیم استرس مان بیشتر می شد اما امیدوار بودیم که می توانیم پرتغال را شکست دهیم.

بازی که آغاز شد ۸۰ میلیون قلب، یک صدا می داد، اما تعداد تپش ها فرق می کرد، یکی برای کنترل ضربان قلب صلوات نذر کرد، دیگری ذکر یا امام حسین می گفت و بعدی پُشتی زیر سرش را در بغل گرفته بود و مشت می زد؛ هرکسی به دنبال راهی برای مقابله با استرس بود تا بتواند امیدوارانه یک فوتبال حساس را تماشا کند.

خوشحال بودیم که نیمه نخست باب میل ما به پایان می رسد اما توپ درست جایی رفت که چهار سال پیش توپ مسی رفت، تنها با این تفاوت که چهار سال پیش زمانی برای جبران نداشتیم اما این بار ۴۵ دقیقه فرصت باقی بود.

نیمه دوم را به امید تحقق یک رویا آغاز کردیم، اما زمانی که در دقیقه ۵۳ رونالدو پشت ضربه پنالتی ایستاد دوست داشتیم زمان متوقف شود، مهار بیرانوند بار دیگر رویای ما را بغل کرد و امید را به قلب تک تک ما فرستاد.

دوست داشتیم هرچه داریم و نداریم را بدهیم تا به همه ثابت کنیم که ما یک تیم نیستیم، ملتی هستیم که برای رسیدن به رویاهایمان خون دل ها خورده ایم. بعد از جنگ با رونالدو، داور و تیم پرتغال این بار با گل کریم به هوا پریدیم ولی دقایقی بعد صدای سوت داور ما را در بُهت فرو برد.

برای چند دقیقه ای میخ کوب ماندیم و ۹۰ دقیقه مسابقه در کسری از ثانیه از جلوی چشمان ما عبور کرد. تا به خودمان آمدیم اشک هایی را دیدیم که از چشمان بازیکنان تیم ملی سرازیر شده و هر کدام به نحوی ناراحتی خود را بروز می دهند.

ای کاش در داخل زمین بودیم و به تک تک آن ها دلداری می دادیم، اما نشد که نشد. نمی دانستیم از نمایش تیم ملی خوشحال باشیم یا به خاطر عدم صعود به مرحله بعد گریه کنیم، فقط می دانستیم  آنچه که خواستیم شد ولی نشد!

برای این که بتوانیم آرام شویم به خیابان ها آمدیم تا کمی خودمان را تسکین دهیم و یکی دوساعتی را در کنار بقیه مردم خوشحالی کنیم، بالا و پایین بپریم و اسم ایران را بلندتر از هر زمان دیگری فریاد بزنیم. خوشحال بودیم اما انگار در چهره مردم بُغضی پنهان شده بود و صداها می لرزید.

هرچه به صبح نزدیکتر می شدیم صدای بوق ماشین های داخل خیابان کمتر و چراغ خانه ها یکی یکی خاموش می شد. به خانه که رسیدیم بغض کردیم که چرا این خوشحالی حداقل برای یک بازی دیگر تداوم نداشت، ذهنمان درگیر بازی بود و افسوس و حسرتی که باید چهار سال با آن دست و پنجه نرم کنیم.

هرچه بود جام جهانی برای ما تمام شده بود و درس های زیادی را به ما یاد داد، اما انگار یک جای کار می لنگید! انگار خوابیدن امشب با بقیه شب ها فرق داشت، بله جام جهانی یادش رفته بود که به ما یاد دهد شبی که بغض داریم چگونه بخوابیم؟

یادداشت از: پدرام وقایع نگار، سرویس ورزش خبرگزاری ایمنا

کد خبر 346826

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.