به گزارش ایمنا، اگر از مصالح نما، خط آسمان و زمین و عناصر تشکیل دهنده معروف نما و جداره شهری بگذریم، عناصر دیگری هستند که نما و جداره را تشکیل میدهند، اما همچون برخی عناصر، شناخته شده نیستند و در عین حال در طراحی نما و زیبایی جداره بسیار مؤثرند. عناصری که شاید در نگاه نخست بیاهمیت جلوه کنند، اما اهمیت مسئله اینجاست که عوامل کوچک زمینهساز اتفاقات بزرگ هستند؛ اتفاقاتی از این دست که ساختمانها و نماها را به خاطر زیبایی متفاوتشان بر یکدیگر برتری میبخشد.
اما این عامل بسیار مؤثر در زیبا دیده شدن نما و جداره شهر، خطوط عمودی و افقی در جداره است. خطوطی که به وسیله پنجرهها، پیشآمدگیها، عقبرفتگیها، قرنیزها، خط طبقات و... در جداره به وجود میآیند. این خطوط هنگامی اهمیت خود را نشان میدهند که چند ساختمان در کنار هم دیده میشود و میتواند در طراحی شهری، نمایی را ایجاد کند؛ همان چیزی که فرد در نخستین برخوردش با شهر آن را میبیند. در واقع هنگامی که یک ساختمان خود را به وسیله خط طبقات و قرنیز و... از دیگر ساختمانها جدا میکند، این جدایی چنان باید موجه باشد که بیننده به علت و معلول آن پی ببرد، در غیر این صورت برای درک بهتر بیننده از نمای شهر لازم است پیوند میان اجزا رعایت شود، به عبارت دیگر باید ببینیم «یک ساختمان با ساختمانهای مجاور از نظر خط قرنیز و خط طبقات چه هماهنگی را میتواند ایجاد کند و اهمیت این پیوند بیش از اهمیت یک ساختمان است»؛ چیزی که شهره عزتیان، پژوهشگر دکترای شهرسازی دانشگاه تهران آن را «نخستین» عاملی میداند که نقش خطوط عمودی و افقی را در جداره پررنگ میکند.
با این حال تنها پیوند ساختمانها به وسیله خطوط مسئله را حل نمیکند، بلکه باید دید نمای طراحی شده چه اندازه توجه عابر پیاده را جلب میکند. چراکه عابر پیاده کسی است که جداره و نما را بهتر از دیگران درک میکند، یعنی ممکن است عابر سواره توجه چندانی به نمای تک تک ساختمانها نداشته باشد و آنچه را که نیاز داشته باشد را به طور سریع از دایره دید خود بگذراند. افزون بر آن شاید معمار یا طراح شهری خطوط نما را در قالب پانورامایی که خود عکاسی میکنند، ببینند، اما عابر پیاده هیچگاه نما را از زاویه روبرو درک نمیکند، یعنی عابر پیاده همیشه داخل پیادهرو در جبهه خود ساختمان یا جبهه مقابل آن در حرکت است و به صورت زاویهدار نما را درک میکند؛ عزتیان برای حل مسئله ادارک نما به طراحان و مسئولان پیشنهاد میکند: « باید زاویه دید را از روبرو به پرسپکتیو (دورنما) تغییر دهیم.»
اما از آنجایی که ساختمانها در کنار یکدیگر اهمیت دارند این سؤال وجود دارد که چگونه خطوط عمودی و افقی مناسبی داشته باشیم؟ آیا ایجاد هماهنگی میان ساختمانها تنها رسالت این خطوط است یا ایفا کننده نقشهای دیگری هم هستند؟ « در یک فضای شهری هیچگاه خطوط عمودی نباید ساختمان بلند را طوری نمایش دهند که گویی آن ساختمان به عابر پیاده تسلط دارد» این همان عاملی است که عزتیان، آن را سبب تعادل میان خطوط افقی و عمودی نما میداند؛ تعادلی که وجود آن را پیش از هر چیز برای نما الزامی میداند . این پژوهشگر دکترای شهرسازی همچنین معتقد است: «به جای اینکه به تقارن فکر کنیم، تعادل خطوط میتوانند اهمیت بیشتری داشته باشند، به خصوص اکنون که اندازه طول بدنه ساختمانها چندان قابل توجه نیست و نمیتواند تقارن را برای یک ساختمان تعریف کند. »
با این همه، در کنار تعادل نما عواملی هستند که در صورت طراحی مناسب میتواند چشم را بنوازند؛ "ریتم و هماهنگی"؛ یعنی تکرار ریتمیک عناصر جداره که سبب میشود هماهنگی را در عین شلوغی به وجود آورد و چشم را به دنبال خود بکشاند. البته شاید به عقیده عزتیان «بستگی دارد در چه ساختمانی کار میکنیم» اما لازمه شاخص کردن ساختمان به وسیله نما توجه به عملکرد بنا را میطلبد که در باره عزتیان دکترای شهرسازی می گوید: «نمای ساختمان باید با عملکرد آن تطابق داشته باشد».
اما شاید فکر کنید از آنجایی که هر ساختمان عملکرد مخصوص به خودش را دارد اگر هر کدام نمای متناسب با عملکرد خود را داشته باشد، آشفتگی ایجاد میشود، اما برای این مسئله هم راه حلی وجود دارد به شرطی که قرار باشد تنها، ساختمانی که از نظر عملکرد اهمیت دارد و یا بیش از دیگر کاربریها جمعیتپذیر است را شاخص کنیم، اگرچه در طراحی شهری، تک بنا وجود ندارد و همه بناها با هم دیده میشوند اما «اگر تنها یک بنا را طراحی میکنیم بهتر است نقطه تأکید بر ورودی آن باشد تا شخص را برای ورود به ساختمان هدایت کند» و این عقیدهای است که عزتیان دارد.
با این حال، عملکرد و تک بنا نباید ما را از ایجاد ریتم، تکرار و هماهنگی غافل کند، با ایجاد ریتم است که میتوان بر یک نقطه از بنا تمرکز کرد، با تکرار است که بر یک بنا تأکید میشود، با وجود هماهنگی است که نمای یک خیابان چشمنواز میشود و همه اینها به تکرار ریتمیک بستگی دارد که هماهنگی عناصر را در پی دارد. اما در عین حالی که خطوط عمودی و افقی هماهنگی را در نما به وجود میآورد، نما را نیز جهتدهی میکند، یعنی به عابر پیاده میگوید که کجا را بیش از همه ببینید یا به کدام نقطه دقت نکند و در واقع دید بیننده را هدایت میکند، پس «بهتر است به گفته عزتیان جایی تأکید و هدایت شود که ورودی ساختمان وجود دارد یا قرار است نمای شاخصی را به وجود آورد»، در غیر این صورت بیننده ممکن است جایی را که نباید، نقطه تأکید و نمای شهر را آشفته بداند، مگر نه اینکه شاخص کردن بنای کم اهمیت توجه را به سوی خود جلب کرده و شهر را همچون خود جلوه میدهد؟ شاید به همین خاطر است که عزتیان استفاده به جا از شاخص کردن بنا را زمینهساز اتفاقات بزرگ میداند: «اگر این موضوع را به اشتباه استفاده کنیم ممکن است، عابر پیاده گمراه شود».
نظر شما