با تئاتر می‌توان نگفتنی‌ها را گفت

نویسنده و کارگردان نمایش "ترور نافرجام" گفت: خون‌های زیادی در راه این انقلاب ریخته شده و حیف است که از زبان هنر برای روایت آن بهره گرفته نشود.

به گزارش خبرنگار ایمنا، نمایش "ترور نافرجام" روایتی از زندگی مأموری از مأموران ادارۀ ساواک در فرانسه است که وظیفه دارد امام خمینی (ره) را پیش از رسیدن به ایران به قتل برساند. او عشق را بازیچۀ رسیدن به هدف اشتباهش، که همان حذف مخالف است کرده و از این جهت در نهایت، نه به هدف خود می‌رسد و نه به عشق. "ترور نافرجام" نشان می‌دهد که سرانجامِ محتومِ همۀ راه‌های اشتباه، نافرجامی است. "علی عابدی" و "پگاه نورگستر" در این نمایش ایفای نقش می کنند و اجرای آن تا ۱۶ اسفندماه در نگارستان امام خمینی ادامه دارد. شرح گفت و گوی خبرنگار ایمنا را با محمدعلی عمادی، نویسنده و کارگردان نمایش "ترور نافرجام" از نظر می‌گذرانید:

داستان "ترور نافرجام" واقعی است یا زاییدۀ ذهن نویسنده؟

هر دو! این نمایش تلفیقی از دو داستان واقعی است و جریان شکل گیری آن اینگونه بود که به قصد شرکت در جشنوارۀ تئاتر و نمایشنامه نویسی روح الله دنبال موضوع مناسبی می گشتم و در نهایت به این دو قصه رسیدم که در عالم واقع اتفاق افتاده‌اند؛ یکی ماجرای ترور نافرجام امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو توسط مردی که در لباس روحانیون برای دیدن امام می‌آید و امام (ره) پیش از ملاقات از او می خواهد که عمامه اش را بردارد و به این شکل اسلحه‌ای که در عمامه‌اش پنهان کرده آشکار می شود و آن فرد به هدف خود نمی رسد. دیگری هم داستان زندگی یک دختر فرانسوی که خبرنگار خاص امام بوده و صحبت های ایشان را در رسانه ها منتشر می‌کرده است. خبرنگاری که فوت او مشکوک به نظر می‌رسیده اما هرگز ثابت نشده که به قتل رسیده است یا خیر. تلفیق این دو داستان در ذهن من، قصۀ مأموری را ساخت که برای رسیدن به هدف خود، در نقش عاشق دلباختۀ آن خبرنگار فرانسوی ظاهر می‌شود و ناگزیر، پایان کارش به مرگ خود و دختر ختم می‌شود.

در نمایش به نام پرفسور ژاکوب اشاره می‌شود و دختر خبرنگار، امام خمینی (ره) را به او تشبیه می‌کند، در این باره بیشتر بگویید.

طبق صحبت‌های حجت الاسلام کمساری، مدیریت موسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی اصفهان، آثاری که در جشنوارۀ تئاتر و نمایشنامه نویسی روح الله شرکت می‌کردند نباید به توصیف مستقیم امام می پرداختند چرا که این روش شعاری است و حاصلی جز دلزدگی به همراه نخواهد داشت. به همین سبب تصمیم گرفتم که امام را از زبان یک دختر فرانسوی معرفی کنم، کاری که تا به حال انجام نشده بود. این دختر خبرنگار که شیفتۀ شخصیت امام شده او را به پدربزرگش که پروفسور ژاکوب نام داشته تشبیه می کند و از آزادی خواهی توام با آرامش او سخن می گوید. با این روش سعی در ترویج گفتمان امام داشتم و ماجرای حقیقی عده‌ای که با ترس و لرز به دیدن امام(ره) در نوفل لوشاتو رفته بودند و امام به آن ها گفته بودند که «نترسید، طومار شاهنشاهی تا چند هفتۀ دیگر پیچیده می شود» را با همین هدف در بین دیالوگ ها گنجاندم.

نمایشنامۀ قبلی شما به نام "آمیز علی سلام" در مورد قصۀ یک خبرنگار است و در "ترور نافرجام" هم یک خبرنگار حضور دارد، وارد کردن این شخصیت در نوشته‌های شما علت خاصی دارد؟

من به خبرنگاران ارادت دارم. بیست سال است که شغلم صفحه بندی روزنامه و هفته نامه و ماه نامه و فصل نامه است و از نزدیک با مصائب این قشر آشنا هستم. نمایشنامۀ "آمیزعلی سلام" از وقتی در ذهن من شکل گرفت که به شخصیت سرایدار دفتر طراحی ام دقت کردم، آمیزعلی به او شباهت بسیار دارد در "ترور نافرجام" هم مشکوک بودن مرگ آن خبرنگار فرانسوی برایم مسئله بود و سعی کردم آن را در قصه بگنجانم. در یک کلام، خبرنگاران را دوست دارم و فکر می کنم پرداختن به زوایای زندگی آن ها یک کار تازه است. با توجه به نظراتی که دریافت کرده ام می توانم بگویم اکثر کسانی که نمایش "ترور نافرجام" را دیده‌اند بر این امر متفق‌اند که روایت امام (ره) از زبان دختر خبرنگار فرانسوی، یک روایت تازه است و همّ و غم من هم چیزی جز پرهیز از توصیف برای جذب مخاطب نبوده است.

رو راست باشیم، این کار را برای شرکت در جشنواره ساختید یا دغدغه داشتید؟

چخوف می گوید رسالت هنر طرح سوال است و این مخاطب است که باید به سوال پاسخ بدهد. من سعی کردم ارتباط نسل جوان را با نسل اول و دوم انقلاب حفظ کنم و در پیام هایی که بعد از دیدن نمایش از دوستان می گیرم می شنوم که می گویند دیدشان نسبت به امام(ره) تغییر کرده است و به نظر می آید که در کارم موفق بوده ام. ای کاش مسئولان هم گوش شنوا داشته باشند و پرده ها و هاله ها را از جلوی چشمشان کنار بزنند و بیایند و به تئاترها عمیق‌تر نگاه کنند. با تئاتر می‌توان خیلی از مسائل نگفتنی را گفت. می توان گفتمان داشت و مشکلات را حل کرد. با تئاتر می‌توان نسل جوان را با گذشته و انقلاب پیوند داد. خون‌های زیادی در راه این انقلاب ریخته شده و حیف است که از زبان هنر برای روایت آن بهره گرفته نشود. چرا  با کج اندیشی نیروهای خودی را آزار بدهیم؟ گروه من چند ماه برای تمرین و اجرای این نمایش وقت گذاشته‌اند، اگر حمایتی از ما نشود نمی‌دانم چگونه باید به گروهم جواب بدهم؟ هر شب دو سه تماشاگر داریم که اکثرا مسئولان هستند و قدمشان روی چشم، اما حیف است کاری کنند که هنرمندان دیگر سراغ چنین موضوعاتی نروند. حرف دل من در مورد انقلاب است اما برخوردهای صحیحی با من نمی‌شود، تاجایی که یکبار قصد داشتم دکورم را آتش بزنم و کار را ادامه ندهم اما گناه بازیگری که این همه برای دیده شدن تمرین کرده چیست؟ این نمایش باید و باید توسط ارگان‌های دولتی حمایت شود چون ما پولی برای اجرا کردن آن نداریم.

گفتگو از سمیرا قاسمی، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 338881

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.