برای هنرمندی مانند من چه کرده اید؟!

ضربه های چکش استاد "جهانگیر آیتی" بر فولاد، داستان ضرب زندگی است و آن‌زمانی که قامت فلز با ضربه های چکش خم می شود نشان دهندۀ عدم استفامت فلز نیست، بلکه از عشق حکایت می کند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، در بخش نخست گفت وگو با این هنرمند برجسته، او از دوران کودکی‌اش سخن گفت و زمانی که برای آموختن علم و علامت‌سازی به نزد استادش آقا "رضا جوهریان" آمد و بهره ها برد. از آنجا گفت که علم را به سان صلیب دانستند و عرصه را بر هنرمندانش تنگ کردند و این‌چنین شد که اساتید این رشته رفتند و او با ذهن جوان و خلاقش از داشته های خود برای ساختن مجسمه های فولادی استفاده کرد و یگانه شد.

آنچه در ذیل می خوانید بخش دوم گفت‌وگوی خبرنگار ایمنا با «جهانگیر آیتی» استاد پیشکسوت ساختن مجسمه های فولادی و مسی است.

پیشه شما به لحاظ اقتصادی چه وضعیتی دارد؟

قبلاً خریدار خاصی داشت، به خصوص قبل از ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد که توریست می آمد و خیلی بازار کار بهتر بود، ولی در طی ۱۰ سال گذاشته اوضاع اقتصادی اصلاً خوب نیست و در همه رشته های صنایع دستی نیز به همین صورت است. سازمان خاصی هم از ما خریداری نمی کند. ۱۸سال پیش از طرف صدا و سیما یکی از آثارم را خریدند ولی بعد از آن دیگر نه حمایتی شدیم و نه کمکی و هیچ پوششی ازسوی هیچ یک از سازمان ها صورت نگرفت. البته قرار بود شهرداری برخی آثارمان را خریداری کند و زمان آقای جمالی نژاد یک سری قول ها و رفت آمدهایی انجام شد که هیچ نتیجه ای نداشت.

جوانانی که برای آموزش نزد شما آمدند چقدر به این هنر علاقه دارند؟

آنها علاقمند هستند، اما در مقایسه با تعدادشان نَه، شاید بیشتر از۵۰ نفر آمدند و رفتند ولی کمتر از ۱۰ نفرشان ماندگار شدند و سه یا چهار نفر نیز مستقل شدند و مغازه زدند که دو نفر از آنها نیز دو برادر من هستند که مستقل شدند و الان کار می کنند. من به خاطر سابقه ای که دارم مشغول به کار هستم، اما اگر کسی از در برسد و بخواهد اینجا برای کار بیاید من به او می گویم که این کار به آسیب ها، آزارها و بازار خرابش نمی ارزد و به درد نمی خورد، هرچند که این بازار خراب مربوط به کل کشور و اقتصادمان است و کار ما هم حدود ۱۰ سال است که فوق العاده خراب است. روزی نیست که به کسانی که الان به عنوان شاگرد یا بهتر بگویم به عنوان همکار با من کار می کنند بگویم که این کار به درد شما نمی خورد و دارید وقت و عمرتان را تلف می کنید؛ یکی از آنها به خاطر عشقی که به این کار دارد از خیابان جی تا اینجا می آید! درست است که هنر است، تک و استثنایی است، ولی وقتی کسی تک است نباید مشکل و مضیقه داشته باشد ولی ما مشکلات زیادی داریم.

فرزندانتان به هنر شما علاقه ای دارند؟

من یک پسر و یک دختر دارم، پسرم "پوریا" در رشته صنایع دستی هنرستان هنرهای زیبای اصفهان درس خواند و کارشناسی نقاشی را نیز در دانشگاه سپهر گذرانده است، الان سرباز است و در همین حرفۀ مجسمه سازی کار می کند و متأسفانه علاقه خیلی زیادی به این کار دارد! دخترم نیز دانشجو است.

پسرتان هنر شما را ادامه می دهد، چرا ابراز تأسف می کنید؟

شاید در کشور حتی سه نفر مثل من وجود نداشته نباشد. هرچند که خودستایی است، اما من این ادعا را دارم که بگویم در این سبک و سیاق تک هستم و حتی روش دو برادرم نیز با من فرق دارد. استادانی هستند که پدرشان هم در این رشته بودند اما علم ساز هستند، یعنی من که به آنها احترام می گذارم به خاطر علم سازی شان است، ولی من در مجسمه سازی با چکش از صفر تا صد ادعا دارم، صفر تا صد کار ما با چکش و ابزارهای دست انجام می شود و ما از هیچ وسیله پیشرفته‌ای برای این‌کار استفاده نمی کنیم و به همین دلیل هم تاکنون آن موقعیتی که من باید داشته باشم را ندارم برای همین نمی توانم پسرم را به کاری تشویق کنم که برای مسئولان اهمیتی ندارد! هرچند که من پسرم را به این کار تشویق نکردم اما خونش به این کار کشیده شده است، حالا فکر کنید اگر او را تشویق کنم چه خواهد شد؟!

انتظارتان از مسئولان چیست؟

دیگر گفتن یا نگفتن ما فرقی نمی کند، شاید صدبار گفته شده و حتی مسئولان هم آمدند و رفتند و حتی برخی از آنها فوت کردند، ولی ما تا حالا از آنها چیزی ندیده ایم. من آثاری را داشتم که بخرند ولی نخریدند و قدمی برنداشتند، شاید انتظار زیادی است که ما بخواهیم آثارمان را بخرند، اما لااقل موقعیتی فراهم کنند تا دیگران این آثار را بخرند. خیلی کارها ساختم که تک و استثنایی بوده و دیگر نه خودم تکرارشان کردم و نه فکر می کنم کس دیگری به این راحتی بتواند مانند آن ها را بسازد، کارهای من چیزی نیست که در سطح شهر گذاشته شود و به گفته خودشان کارهای من موزه ای است، اما آنها این آثار موزه ای را برای کدام موزه ها خریده اند!؟ اگر هم اثری از من در سطح شهر هست یا به خارج رفته است، توسط کاسب ها خریده و برده شده است که به دنبال مادیات و پول بوده اند، ولی کدام مسئول تا به حال آمده که بگوید من از شما کار می خرم!؟ من تنها مسئول دلسوزی که تا این لحظه با او آشنا شدم "آقای قندی" نخستین مسئول حوزه هنری اصفهان بود، او هر دوشنبه تمام هنرمندان را جمع می کرد و می نشستند دور هم گفتگو می کردند، هر ماه یک بار هم یک سفری برای هنرمندان ترتیب می داد. یادم هست سال ۷۵ بود و من هم یک اسب خیلی بزرگی را ساخته بودم که حالت گاوصندوق داشت، آقای قندی تعداد ۳۰ نفر از هنرمندان اصفهان را طی سفری نزد آیت الله خامنه ای برد و این اقدامش خیلی مهم بود، من از نظر سنی از همه هنرمندان کوچک تر بودم و به دلیل ساختن این مجسمه اسب که تا آن‌زمان کار منحصربه فردی بود با آنها همراه شدم، تمام اساتید بزرگ اصفهان در این سفر بودند، ازجمله استاد رستم شیرازی، استاد نهاپتیان، استاد ساعی، استاد علمداری، استاد ظریف و استاد ابوعطا که همه این ۳۰ نفر یا فوت شده اند یا بیمارند. آیت الله خامنه ای چقدر تشویق کردند و چقدر تحویل گرفتند و گفتند که "شما نیاکان ما را زنده کردید" ولی الان چی؟! ایشان همان‌جا در حضور تمام مسئولان گفتند که این ۳۰ نفر را به مکه ببرید، اما همین مسئولان ما را به مشهد بردند! آن وقت ورزشکاران که البته ما همه جوره مدیون آنها هستیم وقتی در مسابقه ای پیروز می شوند ماشین و خانه جزو هدایای بدیهی است که دریافت می کنند، اما برای هنرمندانی مانند من که به قول رهبر انقلاب نیاکان را زنده کرده اند چه کاری کرده اند؟! من به هیچ عنوان دَم از نداری نمی زنم، صدهزار مرتبه شکر که راضی هستم و خوشمان است چون عاشق کارمان هستیم و درواقع هنرمند اول عاشق کارش می شود و بعد می گوید مایحتاجم را می خواهم، اما دختر و پسر من با آقای فلانی چه فرقی می کند که تا حالا سنگین‌تر از یک خودکار در دستش نگرفته است!؟ من ۵۱ ساله هستم، اما آنقدر چکش زده ام که دستهایم دارد از کار می افتد، آقای فلانی که ادعای همه چیز می کنی و می گویی همه کار می کنی برای هنرمندی مانند من چه کرده ای؟! متأسفانه تمام رشته های صنایع دستی نابود شده اند، جمع شده اند؛ مگر نه این است که بازار آهنگرها داشتیم، بازار مسگرها داشتیم، بازار چیت سازها داشتیم، بازار سماورسازها و بازار تفنگ سازهایی داشتیم که ۴۰۰ سال پیش در آن تفنگ ساخته می شد، درحالی که آن زمان امریکایی وجود نداشت در اصفهان و در بازار تفنگ سازها تفنگ ساخته می شد، اما الان چه می بینیم!

دیدگاه شما دربارۀ تفاوت میان نسل هنرمند و تلاشگر شما با نسل جوان امروز چیست؟

برخی از جوان ها از روی علاقه و عشق کار می کنند که ما منکرش نیستیم و هنوز هم در ذات و وجود بچه ها این عشق وجود دارد که کارهای استثنایی بکنند و البته که خون هنر از۲۵۰۰ سال پیش که تخت جمشید را ساختند و حتی پیش از آن در ایرانی ها وجود دارد و به خصوص که ما در شهر هنر یعنی اصفهان به دنیا آمده ایم و بچه های ما هم همینطور بار می آیند، اما دوباره همان شرایط اقتصادی مجبورشان می کند که بعد از مدت کوتاهی از هنر زده می شوند و به سراغ کارهای دیگری می روند. البته این یک طرف ماجراست و طرف دیگر موضوع این است که جوان های این دوره اکثراً به سراغ کارهای راحت می روند و اگر به صنایع دستی هم روی بیاورند آن هنری که راحت‌تر باشد را انتخاب می کنند نه کاری مثل ساختن مجسمه های فولادی که ازجمله هنرهای بسیار سخت به شمار می رود. جوان های امروز دیر می خوابند، صبح ها دیر بیدار می شوند و راحت طلب شده اند، هر کدامشان را می بینی ساز دستش گرفته و می خواند! اینها محصول جامعه است. این وظیفۀ کارشناسان و صدا و سیما و اهالی رسانه است که آنها را به صنایع دستی تشویق کنند، اما متأسفانه تشویقی وجود ندارد! اگر شما یک‌شب پای تلویزیون یا رادیو بنشینید حتی یک بار جوان را به صنایع دستی تشویق نمی کند، صنایع دستی را تبلیغ نمی کنند و هرچه می بینی و می شنوی مُدام تبلیغ از موبایل است! پشتوانۀ تمام برنامه هایمان همراه اول شده است! شما در تلویزیون کدام‌یک از صنایع دستی را دیده اید!؟ برنامه صبح های جمعه در شبکه اصفهان هم فقط برای اینکه دکور خودشان شکیل شود از صنایع دستی استفاده می کند اما تشویق نمی کنند. من نه تنها جوان ها را به صنایع دستی تشویق نمی کنم بلکه آنها را رد هم می کنم. اگر واقعاً در حد و توانم بود همه کارهایم را خودم انجام می دادم اما فقط درد مجبوری که آبرو دارم و سن و سالم دارد بالا می رود و دست هایم کم توان شده اند دلم می خواهد چندین نفر مثل شاگردان الانم داشتم، ولی وجدانم راحت نیست که اگر یک روز از دنیا بروم آنها به من ناسزا نگویند .همیشه به آنها گفتم و می گویم که بروید، به پسرم روزی۱۰ بار گفتم که از این کار دست بردار، ولی وقتی عشق بیاید کاری نمی شود کرد و کاش تمام جوان هرکس در رشته خودش همین عِرق را داشتند.

اما با وجود همه این مشکلات شما کارتان را دوست دارید...

بله من هم اگر عاشق این کار نبودم به آن وارد نمی شدم، همه اش شیرین است و ناراحتی ها برای مسائل اقتصادی است که دیگر آن نیروی اولیه را ندارم، وقتی ساختن کارهای بزرگ را شروع می کردم حدوداً ۲۹ ساله بودم، منتظر دیگران نمی شدم و خودم پتک را برمی داشتم و می زدم، ولی الان زمانی است که برای برخی کارها باید به نفرهای دوم و سوم رجوع کنم و از آنها کمک بخواهم و اینها باعث می شود کمی روحیه آدم خراب شود که حداقل ۴۴ سال کار کنی و حالا توانت کم شود و مسائل اقتصادی هم فشار بیاورد. من فقط به اندازه ای که انرژی می گذارم انتظار دارم و نه بیشتر، اما ای کاش این گفتن ها فایده داشته باشد و گوش شنوایی این گفت و شنیدن ها و ناله ها و دردودل کردن ها را بشنود. یکی از دایی هایم آقاحسین جوهریان ۴۶ ساله بود که چکش روی سندانش افتاد و سکته کرد، حاج محمدآقا دایی دیگرم نشسته بود غذا بخورد اما فرصت اینکه غذا جلویش بگذارند را نیافت، آقارضا دایی کوچکم که استادم بود نیز به همین صورت بود، منظور اینکه من هم هر آن این فکر را می کنم که می میرم و بعد چه می ماند؟ کارهایم برای تاریخ می ماند و فخرفروشی اش برای اصفهان و ایران! پس من سازنده و آنها که سازنده بودند چه کشیدیم و چه بردیم؟ هیچ. ما سختی کارمان کم از کارهای صنعتی ذوب آهن و غیره نیست، باور کنید در صنایع دستی برای هنرمند دستی نمی ماند! اینها اظهار عجز و ناتوانی نیست، درد و دل است، حقیقت است، صدهزار مرتبه شکر خدا هم دوستمان داشته و ممنون دارش هم هستم که درحدی که کار کردم رزقمان رسیده است، ولی کسی که به دید دیگران در بین ۷۰ میلیون تک است یا تنها دو نفر یا حتی ۱۰ نفر مانند او هست، یعنی بیش از اینها حقش بوده است وگرنه دست خدا درد نکند، ما همیشه شکرگزار هستیم.

بزرگ ترین آفت جامعه ما چیست؟

"در شهر اگر کس است، یک حرف بس است" که دروغ در جامعه ما ریشه دوانده است.

قصه که تمام می شود غصه ها سر باز می کنند ... موقع خداحافظی نگاهی دوباره به تابلوی "عاشقان هنر" می اندازم که زیبندۀ کارگاه استاد آیتی است، درختان هنوز هم به امید آمدن بهار زنده اند.

گفتگو از شیرین مستغاثی، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 337146

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • م IR ۱۰:۴۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۷
    1 0
    گزارش بسیار خوبی بود. انشا الله آنهایی که کاری از دستشون بر میاد شنیده باشند