خداوند به عزت خودش قسم خورده که در قیامت از حقّ‌النّاس نخواهد گذشت

آیت الله مظاهری گفت: در روایات آمده است که خداوند متعال به عزت و جلال خودش قسم خورده است که در قیامت، از هرچه بگذرد، از حقّ‌النّاس نخواهد گذشت.

به گزارش ایمنا، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مظاهری، این مرجع عالیقدر در نخستین جلسه از سلسله جلسات دروس اخلاقی خود با موضوع «حق الناس» به ایراد سخن پرداخت. مشروح این سخنان به شرح زیر است. 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

بحث ما رسید به یک امر خیلی مهم در اسلام، ‌و شاید بتوان گفت مهم‌تر از همۀ امور در اسلام است و آن حقّ‌الناس است. اینکه ما باید مراعات حق دیگران را داشته باشیم، و اگر حقّ‌الناس بر ذمّۀ ماست، بدانیم که رستگار شدن ما کار مشکلی است. از این حقّ‌الناس همه می‌ترسیده‌اند و همه می‌نالیده‌ند. حتی شخص پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه».

راوی جناب أبوذر است و می‌گوید شبی رفتم خدمت پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، ایشان نگران بودند و با من خیلی گرم نگرفتند. دیدم حال ایشان خوب نیست، ‌از خدمت ایشان مرخص شدم. فردا قبل از نماز صبح، پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» خوشحال بودند و فرمودند: اگر دیشب با تو گرم نگرفتم ناراحت بودم. برای اینکه چهار دینار از بیت‌المال پیش من بود و به صاحبش نرسانده بودم و می‌ترسیدم بمیرم و این چهار دینار بر ذمّۀ من باشد.[1]

باز دربارۀ پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» روایت داریم که هنگام رحلت چشم‌ها را برهم گذاشته بودند، چشم‌ها را باز کردند و فرمودند: عایشه! هفت دینار از بیت‌المال نزد توست، بیاور و به علی برسان. دوباره چشم‌های مبارک را برهم گذاشتند و حال آقا بد بود، دوباره چشم‌ها را باز کردند و سه مرتبه درخواست ایشان تکرار شد تا عایشه هفت دینار را آورد و تحویل امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» داد و ایشان هم آن هفت درهم را به اهلش رسانید.[2] 

امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» در وقت حکومتشان جملاتی دارند که عقل انسان با شنیدن آن جملات حیران می‌شود. به‌خصوص ایشان بسیار مواظب حق‌ّالناس و مال مردم بودند، چنان‌که به استاندارهایشان می‌نویسند: «أَدِقُّوا أَقْلَامَکُمْ وَ قَارِبُوا بَیْنَ‏ سُطُورِکُمْ‏ وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی وَ إِیَّاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»[3]

می‌فرمایند: استاندار من در وقتی که نامه می‌نویسی، قلمت را ریز کن و درشت ننویس. بین سطرها فاصله نینداز. قلم‌فرسایی برایم نکن و جان کلام را بنویس! برای اینکه اگر قلم درشت باشد، اگر بین سطرها فاصله باشد، اگر جان کلام را ننویسی و قلم‌فرسایی کنی، کاغذ بیشتری مصرف می‌شود و اموال مسلمان‌ها تحمل چنین ضررهایی را ندارد. اگر ما برای حقّ‌الناس هیچ چیزی نداشتیم،‌ جز همین جملۀ امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» به استاندارها، بس بود که مراعات حق‌ّالنّاس را بکنیم.

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» درحالی که همه می‌دانند، سنّی و شیعه می‌دانند که مظهر رحمت خداست،‌ اما راجع به حقّ‌الناس خیلی سخت ‌گرفته‌اند. به قول عوام مو را از ماست ‌کشیده‌اند. حتی سخت‌گیری ایشان تا حدی است که نقل شده است آن حضرت در وقتی که بر دوسوّم جهان حکومت می‌کردند، فهمیدند که یک گردن بند از بیت‌المال نزد دخترشان حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها» است. ناراحت شدند و ابن‌ابی‌رافع را که مسئول بیت‌المال بود خواستند و فرمودند: آن گردن‌بند چه شد؟ ابن‌ابی‌رافع قضیه را گفت و تأکید کرد که دختر ایشان، برای روز عید، گردن‌بند را عاریۀ مضمونه گرفته تا پس از استفاده، برگرداند و اگر خسارتی به آن وارد شد یا مفقود شد، جبران کند. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» اوّل گردن‌بند را از دخترشان گرفتند و بعد فرمودند چرا چنین کردی؟! آیا همۀ زنان چنین امکانی را دارند؟ تو نباید از بیت‌المال استفاده کنی، ولو عاریۀ مضمونه باشد.[4]

زینب«سلام‌الله‌علیها» که یک فرد عادی نیست؛ امام چهارم، حضرت زین‌العابدین«سلام‌الله‌علیه» به حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها» می‌گویند: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة» [5]؛ قدرت زینب کبری بعد از امام حسین«سلام‌الله‌علیه» است. علت مُبقیه برای تشیّع است. همۀ اینها را امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» چندین مرتبه و من جمله دم مرگ برای زینب گفته است و زینب را می‌شناسد. اما زینب را خواست و به او تشرّ رفت و فرمود: دختر فاطمه! چرا تو باید از بیت‌المال استفاده کنی، ولو به صورت عاریه مضمونه؟   

حقّ‌الناس مشکل است. وقتی سلمان فارسی استاندار مدائن بود، دیدند گریه می‌کند. به او گفتند آقا تو کسی هستی که درجۀ «منّا أهل البیت» گرفته‌ای! می‌گویند ده درجۀ ایمان را پیموده است و تال و تلو معصوم است. یعنی استعداد به اندازه‌ای بالا بوده که زیر نظر ولایت توانسته درجۀ «منّا أهل البیت»‌ را از پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» بگیرد، اما حقّ‌الناس در نزد او مشکل بود. راوی می‌گوید از او پرسیدم چرا گریه می‌کنی؟ گفت روایتی از پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» یادم آمد و آن روایت ناراحتم کرده است. پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: در روز قیامت راه‌ها و گردنه‌هایی است و از این گردنه‌ها نمی‌گذرند، مگر سبک باران: «إنّ فِی الآخِرَةِ عَقَبَةً لا یَقطَعُها إلّا المُخِفُّون‏».[6]

قرآن کریم نام این گردنه ها را مرصاد گذاشته: «إِنَ‏ رَبَّکَ‏ لَبِالْمِرْصادِ»[7] و در روایات آمده است که خداوند متعال به عزت و جلال خودش قسم خورده است که در قیامت، از هرچه بگذرد، از حقّ‌النّاس نخواهد گذشت.[8]

سلمان می‌گوید: یادم به این روایت افتاد و برای همین گریه می‌کنم. یعنی می‌گوید: من سنگین‌بارم و فقط سبک بارها از آن گردنه ها عبور می کنند. راوی می‌گوید: یک بررسی کردم در دستگاه سلمان که ببینم چه خبر است؟ دیدم یک مغازه دارد که هم منزلش است و هم محل استانداری اوست. یک پوست گوسفند هم رختخوابش است و هم فرش اطاقش، یک قلم و دوات برای نوشتن استانداری‌اش و یک کاسه و آفتانۀ گلی هم دارد. اما گریه می‌کند و می‌گوید سنگین‌بارم. از مرصاد می‌ترسم و از قبر و قیامت می‌ترسم.

استاد بزرگوار ما مرحوم آیت‌الله ‌العظمی بروجردی«ره» خیلی بالا بود. استاد بزرگوار ما آقای داماد«ه»که یکی از مراجع بزرگ در زمان آقای بروجردی بود، مسافرتی با آقای بروجردی به مشهد کرده بود. وقتی برگشته بود بارها در مجالس می‌گفت: آقای بروجردی دین را هضم کرده است. یعنی دین در دل ایشان رسوخ کرده است. جداً چنین بود و از بیت‌المال هم استفاده نمی‌کرد. لذا بارها روی منبر می‌شنیدم که می‌فرمود یک ریال از این سهم امام را نه من استفاده می‌کنم و نه خانواده‌ و اولادم. اما همین شخص دم مرگ گریه می‌کرد. اطرافیان از بزرگان مرتب به ایشان دل تسلّی می‌دادند و می‌گفتند: آقا شما حوزه را زنده کردید، شما مسجد اعظم ساختید، شما چه‌ها کردید، اما ایشان گریه می‌کرد و بالاخره جواب آنها را داد و فرمود: روایت داریم عمل را خالص کن، برای اینکه صراف قیامت بینای بیناست: «أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیرٌ»[9] و می‌ترسم بمیرم و حقّ‌الناسی بر ذمّۀ من باشد.

استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«ره» نیز از بیت‌المال استفاده نمی‌کردند. یک ریال از خمس و سهم امام و بیت‌المال حتی در وقتی که به پیروزی انقلاب رسید، از دولت و بالاخره از جمهوری اسلامی یک ریال استفاده نکردند، نه خودشان و نه اولادشان. اما به اندازه‌ای مقیّد بودند که راوی یکی از خواص ایشان است. می‌گوید: من وقتی از بیرونی به اندرونی نامه می‌نوشتم، روی کاغذهای باطله می‌نوشتم و می‌فرستادم و یک روز از این کاغذها نداشتم و روی کاغذ سفید نوشتم. ایشان همان وقت جواب مرا داده بودند و پشت نامه اعتراض کرده بودند که این گونه چیزها را که می‌شود روی کاغذ باطله نوشت. چرا روی کاغذ سفید نوشتید؟ من هم جواب ایشان را دادم که کاغذ باطله نداشتم. یعنی حاضر نیست به اندازۀ یک کاغذ سفید از بیت المال استفاده شود.

نظیرش فراوان است. وقتی در حالات علما و بزرگان برویم،‌ می‌بینیم که اینها جداً راجع به حقّ‌الناس مواظبت کامل داشتند.

آقای بروجردی یک وقت روی منبر بودند و یک نفر پای منبر خیلی بدی کرد. بار اول جوابش را دادند و بار دوم جوابش را دادند و بار سوم در حالی که نمی‌گذاشت درس جلو رود، ایشان عصبانی شدند و فرمودند: چرا مزاحمی؟ اما بعد از منبر به اندازه‌ای ناراحت بودند که رفتند در خانۀ او و عذرخواهی کردند.

وقتی در سیرۀ أهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» و در سیرۀ بزرگان و علما و خواص برویم، خواهیم دید که راجع به حقّ‌الناس مواظبت کامل دارند و ما اگر تقلید می‌کنیم از مراجع تقلیدمان و اگر ولایت داریم از اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» پس باید یاد بگیریم راجع به حق‌الناس فوق‌العاده مواظب باشیم.

یکی از علمای بزرگ را در خواب دیدند که نگران و پژمرده است. به او گفتند شما که الحمدلله مواظب بودی و الحمدلله باید سمت بالایی در عالم برزخ داشته باشی،‌ چرا پژمرده هستی؟ گفت راستش اینست که من هیجده تومان به فلان کاسب بدهکار بودم و این بدهکاری باقی مانده است. در عالم برزخ از من یک سوال دارند که چرا هیجده تومان را ندادی؟ می‌گویم من می‌خواستم بدهم اما نشد. آن آقا بیدار شده و به پسر ایشان که او نیز یکی از علما بود، ماجرا را گفته بود. پسر به بازار رفته بود و کاسب مورد نظر را پیدا کرده بود و پرسیده بود شما از پدر ما طلب داری؟ گفته بود: بله هیجده تومان طلب دارم. گفته بود چرا نیامدی بگویی؟ آن کاسب گفته بود: ترسیدم بگویم و شما منکر شوید، ‌چرا خود آقا در دفترش ننوشته بود؟ بالاخره هیجده تومان را رد کردند. همان آقا یا پسر ایشان خواب دیده بودند که آن عالم راحت و آسوده شده است.

راجع به حقّ‌النّاس آبرویی نیز همین است. خواب یکی از علمای بزرگ را دیدند و در خواب دیدند حالش بد است. گفتند شما باید مقام بالایی داشته باشید. گفت بله دارم. دستگاه من در عالم برزخ خیلی بالاست. قصر و حورالعین و رفیق خوب و رفت و آمد با اهل بیت«سلام الله علیهم» دارم، اما یک عقرب هر روز می‌آید و نیشی به شصت پای من می‌زند و می‌رود. منتظرم که دوباره فردا بیاید و نیش را بزند. گفتند این عقرب چیست؟ گفت یک زخم زبان به کسی زدم و توبه نکردم. باید این عقرب را کشته باشم اما نکشتم و من در عالم برزخ به این عقرب دچار شده‌ام. تو را به خدا کاری کن و این عقرب را بکش. می‌گوید بالاخره او را پیدا کردم و از او عذرخواهی کردم. او هم نه تنها بخشید، بلکه عباداتی برای او انجام داد و صد در صد راضی شد. بالاخره بعد فهمیدیم که آن عقرب کشته شده است.

حق‌ّالنّاس مشکل است. مواظب حق‌ّالنّاس باشید. این را هم بگویم که در روایات داریم و قرآن هم دلالت دارد که اگر کسی حق‌الناس به ذمّه‌اش هست،‌ در روز قیامت اعمال خوبش را به کسی می‌دهند که بستانکار است.

 قرآن کریم می‌فرماید:

«وَ قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً»[10]

این آیۀ شریفه می فرماید: اعمال خیر برخی افراد در قیامت مثل گرد و غبار پراکنده می شود؛ یعنی آثار آن اعمال، برای صاحبش پوچ می‌شود و هیچ فایده ای ندارد.

ابوحمزۀ ثمالی از امام محمد باقر«سلام‌الله‌علیه» نقل می‌کند که فرمودند: گروهی از مردم در قیامت، در حالی مبعوث می شوند که اعمالشان مانند نوری در مقابل آنها می درخشد. سپس به آن اعمال فرمان داده می شود: «کُنْ‏ هَبَاءً مَنْثُوراً»؛ همگی گرد و غبار پراکنده شوید، یعنی محو و بی‌اثر شوید. سپس امام«سلام‌الله‌علیه» فرمودند: آنها کسانی هستند که در دنیا اهل نماز و روزه بودند، امّا اگر حرامی به آنان عرضه می‌شد، آن را می‌گرفتند و چنانچه فضائل امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» برایشان بیان می‌گردید، انکار می‌کردند:

«إِذَا عَرَضَ‏ لَهُمْ‏ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْحَرَامِ‏ أَخَذُوهُ‏- وَ إِذَا عَرَضَ لَهُمْ شَیْ‏ءٌ مِنْ فَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنْکَرُوهُ»[11]

بر این اساس، اعمال نیکو و شایستۀ کسانی که حق‌ّالنّاس به ذمّه دارند،‌ در قیامت به کار نمی‌آید و محو و می‌شود.

در روایت دیگری نقل شده که از امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» سؤال شد: اگر کسی حقّ یک مسلمان را ضایع کند، آن مسلمان چگونه می‌تواند حقّ خویش را بستاند؟ آن حضرت فرمودند: در قیامت به اندازۀ حقّ مظلوم از اعمال نیک ظالم بر می‌دارند و به اعمال مظلوم می‌افزایند: «یُؤْخَذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ مِنْ حَسَنَاتِهِ بِقَدْرِ حَقِّ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَی حَسَنَاتِ الْمَظْلُوم‏»[12]. سپس از ایشان سؤال شد: اگر ظالم، حسنه‌ای نداشته باشد، چه می‌شود؟ فرمودند: گناهان مظلوم را به پروندۀ ظالم منتقل می‌کنند.

یعنی اعمال نیکوی بدهکار را به بستانکار می‌دهند و اگر عمل نیکی نداشت یا آن اعمال تمام شد، گناهان و اعمال بد بستانکار را روی گردن بدهکار می‌گذارند. با این حساب، ممکن است بستانکار بهشتی و بدهکار جهنمی ‌شود.

در برخی روایات دیگر می‌خوانیم برخی افراد در قیامت پروندۀ خویش را خالی از حسنات می‌یابند. با تعجب سؤال می‌کنند: اعمال خیر و عبادات و انفاقات ما چه شد که اثری از آن نمی‌یابیم؟ به آنان خطاب می‌شود: حسنات شما به پروندۀ اعمال کسانی که با آنان خصومت داشتید منتقل شده است. سپس مشاهده می‌کنند علاوه بر این که نامۀ اعمالشان تهی از نیکی‌هاست، گناهانی در آن ثبت شده است که هرگز مرتکب نشده‌اند. وقتی علّت را جویا می‌شوند، به آنان خطاب می‌شود: اینها گناهان کسانی است که از آنها غیبت کرده‏اید، به آنها ناسزا گفته‏اید و در خرید و فروش بر آنان ستم کرده‏اید.[13]

از همه چیز بدتر آنکه، افرادی که حقّ دیگران را به ناحق می‌خورند، معمولاً برای رفاه زن و فرزندان خویش مرتکب حقّ‌النّاس می‌شوند، امّا در روایت داریم که همان زن و بچه‌ها در قیامت، اوّلین کسانی هستند که از شوهر و پدر خود شکایت می‌کنند و می‌گویند: خدایا! حقّ ما را از او بگیر، زیرا او از راه حرام به ما غذا می‏داد.[14]  

 بنابراین قرآن کریم می‌گوید مواظب باشید ناگهان اعمال خوبتان، «هَبَاءً مَنْثُوراً» نشود. کسی اعمال خوبش«هَبَاءً مَنْثُوراً» می‌شود که حق‌ّالنّاس در پروندۀ اوست؛ غیبت روی غیبت و تهمت روی تهمت و شایعه روی شایعه داشته و توبه نکرده از دنیا رفته باشد. در روز قیامت کسانی که پشت سرشان غیبت شده، به آنها تهمت زده شده یا اموال آنها به نا حق خورده شده است، پروندۀ درخشانی از اعمال دیگران پیدا می‌کنند.

من از شما تقاضا دارم برای آنکه یک احتمال در صد احتمال منجّز تکلیف است، احتمال دهید که چنین باشد. احتمال دهید که دم مرگ هستید و حقّ‌النّاس به ذمّۀ شماست و امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»شما را نپذیرد و بگویند مگر نشنیده بودی که من چقدر به حقّ‌الناس اهمیت می‌دادم؟ پس چرا تو اهمیت ندادی؟ و وای به کسی که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» دم مرگ او را نپذیرد.

 

[1] . تفسیر القمی، ج‏1، ص: 51 

[2] . الطبقات‏الکبری،ج‏2،ص:184

[3] . الخصال، ج 1، ص 310

[4]. بحار الانوار، ج 40، ص 337؛ همچنین ر.ک: تهذیب الاحکام، ج 10، ص 152؛ تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، ج 5، ص 156؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 399.

[5] الاحتجاج(للطبرسی)، ج‏2،  ص: 303

[6] . مروج الذهب و معادن الجوهر ، ج 2، ص: 306 و  307

[7] . الفجر، 14: «زیرا پروردگار تو سخت در کمین است.»

[8]. الکافی، ج 2، ص 443

[9] . الاختصاص، ص : 336

[10] . الفرقان‏، 23: « و ما به [ بررسی و حسابرسی ] هر عملی که [ به عنوان عمل‏خیر ] انجام داده‏اند، می‏پردازیم، پس همه آنها را غباری پراکنده می‏سازیم.»

[11] . تفسیر القمی، ج‏2، ص: 113

[12]. الکافی، ج‏ 8، ص 106

[13]. المحجّة البیضاء، ج 8، ص 343

[14] . المحجّة البیضاء، ج 3، ص 73

کد خبر 324489

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.