حسن کسایی در جهان بی‌نظیر بود/با شجریان دعوا کردم و دیگر به تهران نرفتم

«ساعت‌فروشی ‌ژِنِو» در چهارراه صارمیه، نامی است که دیرینه‌گی آن به ۵۰ سال قبل بازمی گردد و رضا قرنیان اصفهانی سالهاست که در این حجرۀ کوچک اما دنج و پر رفت و آمد، انواعی از ساعت ها را تعمیر می کند و می فروشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایمنا، پیش از رفتن به حجره اش می دانستم که او یکی از شاگردان دوست داشتنی و سختکوش جلال الدین تاج اصفهانی است که به ردیف های آوازی کاملاً مسلط است و هنوز هم آواز را هرچند در خفا اما به زیبایی می خواند. در ابتدا با نیت پرسیدن از تاج و آواز راهی حجره اش شدم اما با دیدن ساعتهای رنگارنگ در حجرۀ این مرد ۷۳ ساله دریافتم که رضا قرنیان جدا از آواز و همنشین شدنش با تاج اصفهانی، از قدیمی ترین ساعت‌فروش های اصفهان نیز هست.

با رضا قرنیان اصفهانی صاحب «ساعت‌فروشی ژِنِو» و محبوب‌ترین شاگرد جلال الدن تاج اصفهانی به گفتگو نشستم.

حرفه تان از ابتدا ساعت فروشی و ساعت‌سازی بود؟

بله. حرفه ام ساعت سازی بوده و هست، البته در حاشیۀ شغلم آواز هم کار کردم اما نه بعنوان شغل و گهگاه تار و سه تار هم می‌زنم.

از چه سالی در این مغازه مشغول هستید؟

من از سال ۴۶ در اینجا مشغول به کار شدم.

چه شد که به حرفه ساعت فروشی و ساعت‌سازی وارد شدید؟

شوهر خواهرم در این شغل بود، من هم بعد از تحصیلات نیمه متوسطه ام به این کار مشغول شدم و بعد از خدمت سربازی هم این مغازه را باز کردم.

سه تار را نزد چه کسی فراگرفتید؟

مدتی با استاد جلال ذوالفنون کار کردم.

آواز را هم نزد استاد تاج اصفهانی کار کردید.

بله خدمت استاد تاج بودم.

چرا تاج را بعنوان استاد انتخاب کردید؟

تاج امکانات بهتری داشت، در رادیو آموزش می‌داد و رادیو از طریق تهران تغذیه می‌شد و برای شاگردان هزینه می‌کردند. این بود که هر هفته یک روز کلاس بود و ما هم به کلاس آقای تاج می رفتیم. استاد تاج هم باسابقه ترین استاد در ردیف های موسیقی بود و این بود که هرکسی در اصفهان می خواست کار کند ایشان را انتخاب می کرد.

از چه سالی آواز را شروع کردید؟

از ۸ سالگی آواز می خواندم. بعد از آن از سال ۱۳۳۹ شاگرد مرحوم تاج اصفهانی بودم یعنی ردیف ها را نزد ایشان کار کردم و همزمان نزد مرحوم «حسین یاوری» نی‌نواز هم رفتم و نزد مرحوم یاوری نیز ردیف‌های اصفهان را آموزش دیدم. بعد به هنرستان موسیقی تهران رفتم و مدتی آنجا نزد مرحوم «محمود کریمی» ردیف های آوازی را آموختم. بعد هرجا می رفتم می گفتند دیگر چیزی نیست که به شما یاد بدهیم و همه موارد لازم را می دانید. بعد به رادیو و تلویزیون رفتم و تأیید شدم و با همه اساتید موسیقی ایران هم آشنا شدم و همۀ این اساتید مثل ذوالفنون، حسن کسایی، تاج، مجتبی میرزاده گهگاه به منزلم در اصفهان هم می آمدند، ولی ترجیح دادم شغل ساعت سازی ام را بعنوان حرفه ادامه بدهم.

از دورانی بگویید که شاگرد استاد تاج بودید.

استاد تاج ازهر نظر چه از نظر اخلاق و چه از نظر هنر و سلیقه، وارسته و بی‌نظیر بود. همیشه خودش را هم طراز با شاگردانش می دانست. باوجودی که از نظر هنری در سطح بسیار بالایی بود ولی خیلی افتاده و متواضع بود. یک روز رفتیم رادیو ایران و ایشان به آقای «علی تجویدی» گفت: این آقای قرنیان از دوستان من است و تمام ردیف ها را بهتر از من می داند»، آقای تجویدی گفت «حالا که شما اینجا هستی دیگر نیازی نیست که نوارت را بشنویم، خودت بخوان». من که مضطرب شده بودم به تاج گفتم «آخه من چطوری جلوی این ۱۰ تا استاد آواز بخونم؟!». ولی در هر حال خواندم. مقصود این است که تاج هیچوقت کسی را سبک و در حد پایین لحاظ نمی کرد و هرکس هم هرچقدر بد می خواند می‌گفت «خوبه». استاد واقعاً انسان وارسته و بی نظیری بود.

چه سالی برای فراگیری آواز نزد استاد تاج رفتید؟

من از سال ۱۳۳۹ نزد ایشان به فراگیری آواز پرداختم یعنی از سال ۳۹ تا ۱۳۶۰ که فوت کردند با تاج همراه بودم. صدای من کمی شبیه «اکبر گلپایگانی» بود و اول استاد تاج روی خوش نشان نداد و گفت «بروید پهلوی گلپایگانی»، ولی خوب گلپایگانی هم یکی مثل من بود و و او هم مبتدی بود ولی چون صدایش خوب بود وارد کار شده بود و میدان را گرفته بود، او تقریبا ۱۰ سال زودتر از من شروع کرد. بعد با اعتراض بچه های کلاس، استاد تاج من را پذیرفت و کم کم شاگرد خوب استاد شدم. ایشان بیشتر با من مأنوس بود و حتی به منزلم می آمد و من به خانه شان می رفتم و خیلی با هم مانوس بودیم. من با بقیه شاگردانش فرق می کردم چون من خیلی علاقمند بودم و درسهایی که می‌داد را خیلی سریع یادمی گرفتم و شاگرهای دیگر دنبال من می آمدند تا درس استاد را برایشان تکرار کنم. یکی از شاگردان آقای تاج که هم دوره بامن بود «سیدرضا طباطبایی کربکندی» بود، یادم هست شبها از کلاس استاد تاج می آمدیم و او هم به دنبال من و تاج می آمد تا در خانۀ تاج و بعد با دوچرخه اش با من همراه می‌شد تا درس آن شب را برایش تکرار کنم و او یاد بگیرد و بعد بازمی‌گشت. من زودتر از بقیه شاگردان آقای تاج درسها را یاد می گرفتم چون علاقمند بودم و در خانه و سر کارم تمرین می کردم.

کلاس استاد تاج کجا برگزار می شد؟

کلاسمان در اداره رادیو بود.

برای تعلیم به منزلشان هم رفت و آمد داشتید؟

من استثناناً در منزلشان رفت و آمد داشتم ولی کسی برای تعلیم به خانه شان نمی‌رفت. من هم فقط می‌رفتم که به او سری بزنم. خوب استاد تاج دختر داشتند و نمی‌شد مدام برای تعلیم به منزل ایشان برویم.

چه کسانی هم دوره با شما بودند؟

سیدرضا معینی کربکندی معروف به طباطبایی بود و آقایی هست که الان در خرم آباد به شغل قضاوت مشغول است و نامش را بخاطر ندارم. دیگر از هم دوره ای ما کسی نیست. اما دوره های بعدی یعنی حدود ۱۰ سال بعد هنرستانی احداث شد که سه ماه هم بیشتر ادامه نداشت و آقای شاه زیدی و آقای افتخاری هم افزوده شدند. آقای شاه زیدی ۱۵ سال بعد از من وارد آواز شد. من زیاد دنبال این نبودم که موسیقی را بعنوان شغل ادامه دهم و وارد میدان شوم و خودی نشان بدهم ولی هرجا می رفتم به احترام سنی که داشتم همه از من می خواستند بخوانم. مثلاً آقای شاه زیدی اگر جایی بودم به احترام من دهان به آواز باز نمی کرد. دربین این افراد، آقای افتخاری موفق تر بود چون شرایطش با من و شاه زیدی و دیگران فرق می کرد.

چرا آواز را بعنوان یک حرفه ادامه ندادید؟

چون از موسیقی روی خوش ندیده بودم، اولاً بخاطر مردم مخصوصاً اصفهان که اکثراً مذهبی بودند. بعد هم باهر کسی مشورت می کردم به من می‌گفت اول دَرست را بخوان و کار دومت موسیقی باشد که از زندگی نیفتی. اکثر خوانندگان آن زمان که من می شناسم به فقر از دنیا رفتند یا اعتیاد پیدا کردند و درآمد چندانی هم نداشتند. هنرمندان اصیل هم که به کافه ها نمی رفتند. یکسری هنرمند کافه ای داشتیم که بزمی می خواندند و عده ای هم سنتی می خواندند مثل تاج و «حسین قوامی» هم که در تهران می خواند و خیلی های دیگر مثل «محمود خوانساری» و «ایرج خواجه امیری» هم در فیلم ها خواندند. من خوشحالم که به عنوان حرفه اصلی به دنبال موسیقی نرفتم. تاج هم همیشه می‌گفت آواز نباید حرفه اول باشد بلکه باید حرفه دوم یا سوم باشد.

ولی به آواز علاقه داشتید. درسته؟

علاقه داشتم و دارم، آدم اگر به کاری علاقه نداشته باشد مانند یک تکه چوب می مانَد، ولی علاقه دلیل بر این نمی شود که بیایم در میدان و مبارزۀ هنری داشته باشم. خیلی ها مثل آقای شجریان آمدند در میدان و مبارزه کردند و موفق شدند.

کار شاخصی در زمینه آواز داشتید؟

من تنها یک کار شاخص دارم که فقط در استودیو و با ارکسترهای بزرگ آن زمان ضبط کردم اما بعد باید آن را دنبال می کردم تا منتشر شود اما نرفتم. اسم این آهنگ «همیشه تنها» است که شعر آن را مرحوم «رضا سَحبیان» سروده است که نابینا بود ولی شعرهای خوبی برای خواننده های آن زمان سروده بود. این آهنگ توسط آقای «مجتبی میرزاده» ساخته شد و من آن را در سال ۱۳۵۲ یا ۵۳ خواندم. حدود ۳ سال قبل این آهنگ از رادیو ایران پخش شد و دست به دست به دست گشت، خیلی ها باورشان نمی‌شد این صدای من باشد و اکثراً فکر می‌کردند این آهنگ را گلپایگانی خوانده است.

هنوز هم آواز می خوانید؟

بله، هنوز هم می خوانم. بیشتر اوقات بیکاری که در خانه هستم با موسیقی می گذرد، تار و سه تار هم می زنم و آواز می خوانم. من در خانه ام زیرزمینی دارم که تمام آلات موسیقی و آلات صوتی و ساز در آن هست و هر وقت دلم بگیرد به زیرزمین خانه ام می روم و آواز می خوانم و واقعاً وقتی می خوانم سبک می شوم. موسیقی زندگی من است.

سه تار را از آقای ذالفنون فراگرفتید، تار را چطور؟

من وقتی سه تار می زنم ناخنم از وسط می شکند برای همین شروع به نواختن تار هم کردم. آقایی به نام کلانتری که هنرمند جوانی بود پیش من می آمد. او ردیف های آواز را کار می کرد و خیلی خوب تار می‌زد، به او گفتم یک تار برایم تهیه کند و او هم یک تار قدیمی برای من تهیه کرد و چون من ردیف ها و آوازها را می دانم می نشینم و می زنم.

شاگردی هم دارید؟

اگر صدایی خوب باشد می پذیرم ولی اکثر آنهایی که آمده اند صدای خوبی نداشتند و فقط داد و بیداد می کردند. یک نفر به نام آقای عزیزی بود که مدتها شاگرد ایرج بود و پسر شاطر رمضان من را به او معرفی کرد و آمد و اتفاقاً مدتی کار کرد و موفق شد و الان هم خارج از کشور می رود و برنامه اجرا می کند ولی حرفه اش این نیست.

شما و استاد تاج به خانه شاطر رمضان هم رفت و آمد داشتید. از شاطر بگویید؟

شاطر رمضان از قدیم با هنرمندان اصفهان مأنوس بود و هنرمندان در یک روال معمول روزهای سه شنبه به خانه اش می رفتند، بعد از مدتی شاطر به تهران می رود و آنجا با هنرمندان بیشتری آشنا می شود و بعد دوباره به اصفهان بازمی گردد. هرکس از تهران به اصفهان می آمد به خانه شاطر رمضان می رفت و یکی دو روز و بعضی ها ۱۰ روز یا حتی بیشتر در خانه شاطر می ماندند. زمان های قدیم مثل حالا نبود که همه چیز گران باشد یکدفعه۳۰ نفر می آمدند سر سفره شاطر رمضان می نشستند و غذا می خوردند. رسم شاطر هم این بود که خانمش که خیلی هم مهربان بود آبگوشت درست می کرد، آبگوشت را از ساعت ۳ و ۴ صبح بار می‌گذاشت و ظهر که دوستان می آمدند به همه یک کاسه آبگوشت و یک بشقاب گوشت کوبیده می‌داد و بعد هم سازی می زدند و درواقع محفل انسی بود و گاهی آقای تاج و کسایی هم می آمدند. من اوایل نمی رفتم اما تاج به من می‌گفت «چرا تو نمی آیی»، ‌گفتم «آقا می‌بینم یکدفعه ۵۰ نفر می آیند»، به همین دلیل قرار گذاشتیم که من و تاج و کسایی روزی غیر از روز سه شنبه به خانه شاطر برویم.

یکروز من و آقای تاج و آقای کسایی در خانه شاطر رمضان بودیم که زنگ خانه شاطر را زدند. شاطر همیشه پابرهنه بود و همانطور هم دوید تا در را باز کند، بعد من دیدم شاطر داد و هوار می‌زند برای همین من هم دویدم دم در و گفتم «شاطر چه خبره؟» شاطر گفت «این فلان فلان شده سر ظهر اومده تو، آخه تو که سه شنبه ها میای چرا امروز اومدی؟». من به شاطر گفتم «عیبی نداره شاطر، بیا تو آقا». من و تاج و کسایی هم نشسته بودیم و ناهار می خوردیم. یک بشقاب گذاشتم جلوی آن آقا و او به محض اینکه غذایش را خورد مدام از تاج سوال می کرد، تاج هم زیاد برایش جالب نبود که جوابش را بدهد، بعد فهمیدم این آقا خواننده است، به شاطر گفتم «این آقا کیه؟»، گفت «علیرضا افتخاری». بعد مرحوم تاج به من گفت بیا برویم. بلند شدیم که برویم اما آقای کسایی گفت «کجا بنشینید یکی تون شعری بخوانید». بعد آقای کسایی قطعه‌ای زدند و تاج به من گفتند بخوان و من همایون خواندم. وقتی خواندم، افتخاری با شنیدن صدای من به تاج گفت «من کِی به این مراحل می رسم؟» که استاد تاج به او گفتند «درخت هرچه بارورتر سر به‌ زیرتر». 

از آقای کسایی بگویید.

آقای کسایی اظهر من الشمس است. او در دنیا بی نظیر بود. من یکروز خانه زند وکیلی بودم، همان زندوکیلی قدیمی که خوانندۀ کاباره ها بود. برایم تعریف می کرد که زمانی در کشور عمان بود، آنجا نی‌نواز خیلی زیاد است، زند وکیلی می‌گفت که «به مغازه یکی از کلکسیونرهای نی رفتم و گفتم که نواری از بهترین نی‌نواز برایم بگذارید، بعد که نوار را گذاشتند و دقت کردم، دیدم این نیِ کسایی است. گفتم این که کسایی خودِ ماست. کلکسیونر گفت در دنیا مثل کسایی نیست». واقعاً هم نیست کسایی در نی بی نظیر بود. الان هم البته نی‌نواز زیاد داریم که پیرو مکتب ایشان هستند ولی آقای کسایی چیز دیگری بود.

بعد از انقلاب در مسیر آوازی شما و سایر هم دوره هایتان چه اتفاقی افتاد؟

ما بعد از انقلاب دیگر کسی را نداشتیم، گلپایگانی، ایرج و همه و همه کنار گذاشته شده بودند تا اینکه شجریان به شهرت رسید و آهنگ ایران و آهنگهای دیگر را خواند و معروف شد. من خاطره ای هم از ایشان دارم البته از دعوایمان؛ یادم هست زمانی که آقای «هوشنگ ابتهاج» مسئولیت بخش موسیقی رادیو را بعهده داشت به من و خانم «هنگامه اخوان» گفت «بروید پیش عبدالله دوامی تصنیف های ضربی را یاد بگیرد، آقای شجریان را هم نزد او فرستاده ام»، معاون آقای ابتهاج هم که آقای «حسین شهبازیان» بود تأکید کرد که حتماً بروید چون صدای شما از شجریان گرم تر است. اما ما هر دفعه که قرار گذاشتیم شجریان نیامد و بعد متوجه شدیم که آقای شجریان آهنگ ها را از آقای «عبدالله دوامی» خریده بود و خوب ما دیگر نمی توانستیم با آقای دوامی کار کنیم. بعدها هم که نگذاشتند خانم اخوان بخواند، من هم با آقای شجریان دعوایمان شد و به او گفتم «این میدان مال تو، من عطای موسیقی را به لقایش بخشیدم، مال شما» و دیگر هم نه به تهران رفتم و نه رادیو ایران و هیچ جای دیگر.

از اینکه موسیقی ر ا بعنوان حرفه ادامه ندادید پشیمان نیستید؟

نه اتفاقاً خوشحال هستم. چون با شرایط فعلی اجتماع، موسیقی ما ارزش و اعتباری ندارد هرچند که قطعاً نزد هنرمندان ارزش است.

مکتب اصفهان با سایر مکاتب چه تفاوتی دارد؟

البته تغییراتی دارد، چون در اصفهان از زمان صفویه به بعد که موسیقی در دربارها و بعد هم در دوره قاجار رایج شده بود، هنرمندان همه به اصفهان هجوم آوردند و در کاخ های شاه ها بودند و بیشتر، موسیقی در اصفهان رونق پیدا کرد و هر کسی می آمد اینجا دور هم جمع می‌شدند. مثلاً یک نفر از شیراز می آمد و به نام بیات شیراز آواز می خواند که معروف بود به «بیات درویش حسن» که ما به آن «بیات اصفهان» می‌گوییم؛ یا در دستگاه ترک گوشه هایی هست که در دستگاه های ردیف های تهران نیست. بسیاری از کسانی که ردیف ها را کار کردند این گوشه ها را نمی دانند، و وقتی من گاهی از این گوشه ها حرف می زنم تعجب می کنند که چرا اینها را نشنیده اند! ما مثلاً در ردیف های اصفهان، عبری داریم، عبری مخصوص اصفهان است چون یهودیها در اصفهان بودند. اینها تقریباً به شاهان بازمی گردد که به موسیقی علاقمند بودند و اینطور پاگرفته است و الان به ردیف اصفهان معروف است.

در کنار عکس اساتید آواز اصفهان که در مغازه تان دارید، عکسی از ارحام صدر هم دیده می شود، با ایشان هم مراوده داشتید؟

من و ارحام صدر دوست بودیم. ارحام صدر خیلی انسان خوبی بود. مثلاً بارها پیش آمده بود که ما به او می گفتیم دختری هست که می خواهد ازدواج کند اما پول ندارد، او بلافاصله چکی می نوشت و می نوشت و می‌داد. خیلی مرد خوبی بود و به مردم فقیر خیلی زیاد رسیدگی می کرد. ارحام صدر، تاج و کسایی و شهناز در اصفهان جزو اساتید شاخص بوده اند و البته باز هم هستند و هنوز هم استاد شاخص زیاد داریم چراکه اصفهان مهد هنرمندان بوده و هست. شما وقتی که در سطح کشور می روی متوجه می شوی که هیچ کجا به اندازه اصفهان نمی توانی افرادی را بیابی که هنرمند باشند.

گفتگویم با رضا قرنیان اصفهانی به پایان می رسد، در آخر تنها آهنگی که از او منتشر شده است، یعنی آهنگ «همیشه تنها» را برایم پخش می کند، عجب صدایی دارد! درست آدم را به یاد اکبر گلپایگانی می اندازد و چقدر شیوا و چقدر شبیه و حتی قدرتمندتر...

شیرین مستغاثی

کد خبر 323508

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.