هنگامی که گوگل هم به مخمصه می‌افتد

طی یک مقاله داخلی به علت و چرایی بیشتر بودن کارکنان مرد به زن در شرکت گوگل پرداخته شده بود که دلیل آن را ناشی از تفاوت‌های ژنتیکی میان مردان و زنان دانسته و معتقد است که زنان از نظر ژنتیکی حساس‌ترند و آستانه تحمل پایین‌تری دارند لذا در گوگل نیز کمتر استخدام شده‌اند.

مجله خبری ایمنا: بعضی وقت‌ها که مباحث فکری درباره موضوعات گوناگون اجتماعی طرح می‌شود، عده‌ای چنان وارد بحث می‌شوند که گویی پاسخ این مباحث روشن است و برای نمونه معتقدند که در غرب و کشورهای پیشرفته، نوعی اجماع و توافق نسبت به این موارد وجود دارد و موضوع حل شده است. ولی واقعیت به‌گونه دیگری است. آن‌جا نیز مشکلات بزرگ خود را در راه رسیدن به یک اجماع درباره مسائل اساسی جامعه دارد. نمونه آن اتفاقاتی که پس از ١١ سپتامبر رخ داد و ملاحظات امنیتی موجب گسترش دخالت دولت در حوزه خصوصی مردم شد، یا رفتار و اظهارات ماه‌های گذشته ترامپ که زمینه‌ساز بحث‌های گسترده‌ای شده است. در حقیقت آنچه تعیین‌کننده وضعیت این جوامع است، ملاحظات عملی است و نه تفاهم‌ انتزاعی. یکی از آخرین مواردی که در بزرگترین و مدرن‌ترین شرکت اینترنتی به‌وجود آمده، اخراج «جیمز دمور» یکی از کارشناسان ارشد در شرکت گوگل است. وی که طی یک مقاله داخلی به علت و چرایی بیشتر بودن کارکنان مرد به زن در شرکت گوگل پرداخته بود، آن را ناشی از تفاوت‌های ژنتیکی میان مردان و زنان دانسته و معتقد است که زنان از نظر ژنتیکی حساس‌ترند و آستانه تحمل پایین‌تری دارند لذا در گوگل نیز کمتر استخدام شده‌اند. این اظهارنظر فارغ از این‌که درست باشد یا نادرست، با موج مخالفت‌های جدی مواجه و در نهایت منجر به اخراج این کارشناس از گوگل شد. جالب است، گوگل که مهمترین ابزار دنیای مدرن برای مطالعات علمی و بسط آزادی است و شاید بزرگترین نوآوری چند دهه اخیر باشد، در برابر یک اظهارنظر معمولی که در میان افواه نیز رایج است، در این حد دچار بحران مدیریتی می‌شود! نظرات مدیر اجرایی گوگل درباره این اخراج خیلی جالب است. توضیحاتی که وی خطاب به کارمندان شرکت گوگل نوشته است:  «ما حق آزادی بیان را برای کارمندان خود قایل هستیم تا جایی که به اهداف ما در این کمپانی لطمه نزند اما مهندس نرم‌افزار پیشین گوگل در یادداشت‌ خود این خطوط قرمز را رد کرد که این موضوع با پیشبرد اهداف این کمپانی کاملا مغایرت دارد، پس ادامه همکاری ما با «جیمز دمور» اصولا امکان‌پذیر نبود. این‌که «جیمز دمور» بنویسد برخی از همکاران ما دارای خصیصه‌هایی هستند که صلاحیت آنها را از نظر بیولوژیکی برای داشتن مشاغل سطح بالا در گوگل زیر سوال می‌برد، بسیار برخورنده است و ما این‌چنین سخنانی را هرگز نمی‌توانیم، ببخشیم. «جیمز دمور» معتقد است چون زنان از نظر ژنتیکی حساس‌تر هستند و آستانه تحمل کمتری دارند، ما کمتر به استخدام آنها در گوگل پرداخته‌ایم، درحالی‌که چنین چیزی هرگز مطرح نبوده است.» وی همچنین گفته است: «گوگل هرگز به دنبال محدود کردن زنان نبوده است و همیشه می‌خواسته در این کمپانی توازن جنسیتی و نیز نژادی رعایت شود، چرا که با این عمل، گوگل قوی‌تر از گذشته خواهد شد؛ حال اگر به هر دلیلی، هنوز این اتفاق نیفتاده نباید از آن سوء تعبیر شود.»
این رویداد نشان می‌دهد که برخلاف برداشت‌های جاری، آزادی بیان در کشورهای توسعه‌یافته کماکان یک مسأله مورد اختلاف است. اگر کسی گزاره‌ای را در قالب علمی بیان کند (فارغ از این‌که این گزاره قابل قبول و اثبات‌شده باشد یا نباشد)، آیا مستحق چنین مجازاتی است که از کار اخراج شود؟ آیا ممکن است که نظر جیمز دمور را به‌عنوان یک فرضیه به آزمون گذاشت و در جهت اثبات یا رد آن شواهدی را جمع‌آوری کرد؟ اگر بلی، پس چرا با او چنین برخوردی شده است و اگر نه، آیا اصول بنیادین آزادی نقض نشده است؟ هنگامی که نتوان یک گزاره و فرضیه را به صورت علمی آزمون کرد، دیگر چه جایی برای آزادی می‌ماند؟ اگر ادعاهای جیمز دمور درباره تفاوت فاحش در جنسیت کارکنان گوگل درست است، خب حتما باید دلایلی داشته باشد. این دلایل یا ناشی از نگاه تبعیض‌آمیز مدیران گوگل یا تفاوت میان شرایط متقاضیان کار در گوگل است. اگر اولی باشد، در این صورت مدیریت گوگل باید پاسخگو باشد، نه جیمز دمور و اگر پاسخ دومی درست باشد، در این صورت دمور یک حقیقت علمی را بیان کرده و باید تشویق شود، نه توبیخ. البته حالت سومی نیز می‌تواند متصور باشد و این‌که فرضیه دمور قابل آزمون است ولی به لحاظ تبعات آن اجازه چنین آزمونی داده نمی‌شود. در این حالت حتی فرض این‌که می‌تواند این فرضیه درست باشد را مخالف گزاره‌های بنیادین در این جوامع می‌دانند زیرا مخالف گزاره برابری میان انسان‌ها و در جهت تأیید تبعیض‌های جنسیتی است. در این صورت باید پرسید که این گزاره بنیادین از کجا آمده است؟ آیا یک گزاره علمی است؟ اگر چنین است، باید اجازه پیدا کند تا در آزمون‌های علمی بعدی نیز سربلند بیرون آید و اگر یک گزاره فلسفی است، آیا می‌تواند نافی علم باشد؟ آیا جوامع دیگر نیز می‌توانند بر حسب فلسفه‌ای که معتقد هستند، گزاره‌های دیگری را که محدودکننده آزادی است، بپذیرند و به اجرا درآورند؟
مشابه این مسأله در مورد هولوکاست هم وجود دارد. چرا در برخی از کشورها نفی هولوکاست یا تعدیل آن، حتی در قالب مطالعه تاریخی ممنوع و جرم تلقی می‌شود؟ مگر می‌شود که یک پدیده تاریخی را خارج از شمول مطالعه و نقد قرار داد؟ هنگامی که می‌توان پدیده‌های قطعی روز را به نقد و چالش کشید، چگونه نمی‌توان پدیده‌های تاریخی و بعضا مبهم را به نقد کشید؟ آیا چنین محدودیتی فرازمانی و فرامکانی است؟ تردیدی نیست که این محدودیت‌ها در آزادی بیان و تحقیق، با زمان و مکان معنا پیدا می‌کند، همچنان‌که ممنوعیت‌ها درباره هولوکاست در همه کشورهای غربی یکسان نیست. پس ملاحظات اجتماعی و سیاسی است که تعیین‌کننده خطوط قرمز برای آزادی بیان و سایر آزادی‌هاست. شاید تنها پاسخ قابل قبولی که بتوان در این‌باره داد، حفظ امنیت و اصل بقای جامعه است. در این صورت آزادی بیش از آن‌که موضوعی انتزاعی باشد که حدود آن در کتاب‌های فلسفی تعیین ‌شود، موضوعی انضمامی است که در عرصه عمل و با مشارکت آحاد و اکثریت جامعه باید تعیین شود. هرچند رفتن به این راه روی کاغذ راحت است ولی در عمل بسیار سخت و محل مناقشه است. تنها نکته‌ای که می‌تواند مورد اتفاق‌نظر باشد این است که دستیابی به پاسخی جامع و روشن درباره مفاهیم اجتماعی و سیاسی ازجمله آزادی کار ساده‌ای نیست و نیازمند تعامل و همفکری طولانی‌مدت است. خطرناک‌ترین حالت این است که گمان کنیم این مسأله و حدود و ابعاد آن ساده و قابل ترسیم است.

منبع: روزنامه شهروند

کد خبر 316013

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.