زندگی خصوصی آقای امیر از جنگ جهانی دوم تا این روزها

خبرگزاری ایمنا: شماره را گرفتم، از آن سوی گوشی صدایی قاطع اما مهربان جواب داد؛ امیر احمد ترکان فرمانده نیروی زمین ارتش مخاطب من بود و من در جواب سوال هایی که به زندگی خصوصی و کودکی اش گریز می زدم می گفت، مگر مصاحبه برای روز ارتش نیست و من پافشاری داشتم درباره زندگی خصوصی مردی بدانم که هفت دهه از عمرش را گذرانده و صندوقچه ای از خاطرات تلخ و شیرین روزگار را درآن جای داده است.

قرار مصاحبه گذاشته شده بود و باید از پشت خطوط مخابرات صدای مردی را می شنیدم که هرچه درباره اش جست و جو می کردم به بن بست می خوردم.
باز هم گمنامی مردان بزرگ و بودن در کنار اَبَرمردانی که در کنارشان زندگی می کنیم اما از آن ها غفلت کرده ایم تا از بودنشان بیاموزیم و تجربیات گرانبهایی را که به قیمت تمام عمر به دست آورده اند را استفاده کنیم.
شنیده بودم ارتشی ها اخلاق خاصی دارند. حس مرمزی بود که برای اولین بار قرار است با یکی از نیروهای مسلح آن هم با درجه امیری صحبت کنم.
مردی که امیر سرتیپ دوم رضا جهادی ارسی درباره اش می گوید: "بازنشستگانی در ارتش داریم که قهرمانان دوره جنگ تحمیلی بودند و این افراد اگر به مرگ طبیعی از دنیا بروند، جفا است؛ چرا که آنان لیاقت شهادت را دارند. این بازنشستگان گنج نهان و افرادی هستند که خاطراتشان پرمخاطب ترین کتاب ها را رقم می زند. در استان اصفهان افرادی چون امیر ترکان سرمایه های عظیم و گنج نهانی هستند که باید بیش از پیش مورد توجه رسانه ها قرار بگیرند".
در جست و جوهایم به اطلاعات بهتری رسیدم؛ زندگی امیر سرتیپ احمد ترکان با 23 بخش در کتاب پرونده قطور از انتشارات ارتش جمهوری اسلامی به زودی رونمایی خواهد شد...
شماره تلفن را گرفتم، از آن سوی گوشی، صدایی قاطع اما مهربان جواب داد. امیر احمد ترکان فرمانده نیروی زمین ارتش مخاطب من بود و من با سوال هایم به زندگی خصوصی و کودکی اش گریز می زدم.
من پافشاری داشتم درباره زندگی خصوصی مردی بدانم که هفت دهه از عمرش را گذرانده و صندوقچه ای از خاطرات تلخ و شیرین روزگار را درآن جای داده است.
- امیر، شما هم اسفندی هستید؟
متولد دوازدهم اسفند سال 1318 هستم.
- احمد ترکان، بچه اصفهان است؟
بچه محله مسجد حکیم هستم. یاد و خاطره آن دوران، خانه قدیمی و ساکنانش به خیر.
- هفتاد سال پیش مدرسه بود یا به مکتب می رفتید؟
آن زمان به دبستان حکیم نظامی که نزدیک محل زندگی ما بود، می رفتم.
- مدرسه حکیم نظامی هنوز هم باقی است یا خراب شده است؟
سال ها است از مدرسه خبر ندارم.
- فرق مدرسه های آن روزها با مدرسه های امروز چیست؟
دوره دبستان در آن زمان شش سال، دوره سیکل اول یا سه ساله راهنمایی و سیکل دوم یا سه ساله دبیرستان بود.
- در گذشته به خاطر عیالوار بودن خانواده ها، بچه ها خواهر و برادرهای زیادی داشتند؛ امیر شما فرزند چندم خانواده بودید؟
خانواده ما نه نفره بود و من چهار خواهر و سه برادر داشتم؛ خودم هم فرزند پنجم خانواده بودم.
پابه پای فرمانده ارتش در کوچه های کودکی
- کودکی فرمانده نیروی زمینی ارتش با چه حال و هوایی گذشت؟ آیا پسر بچه ای بازیگوش تصویری از کودکی های امیر احمد ترکان است؟
اتفاقا بسیار آرام بودم.
- اسباب بازی بچه های هفت نسل قبل چه بود و چه بازی هایی می کردند؟
الک و دولک می کردیم.
- از الک و دولک تنها اسمی شنیده ایم؛ بازی به چه صورت است؟
با دو قطعه چوب در کوچه بازی می کردیم. یکی از چوب ها کوتاه و دیگری بلند بود.

- امیر دیگر چه بازی هایی در دوران کودکی می کردید؟
صحبت از 70 سال پیش است؛ آن زمان توپ های پلاستیکی و توپ فوتبال نبود و اگر هم توپی به عنوان وسیله برای بازی بچه ها در فوتبال استفاده
می شد؛ توپ هایی بود که دست ساز بودند که با پارچه، کهنه و پنبه آماده و توسط قلاب به شکل گرد ساخته می شد.
- در سال های اخیر انواع توپ در سایز های مختلف وارد بازار شده است؛ در آن زمان بازی فوتبال با توپ های پارچه ای چگونه بود؟
آن زمان توپ های بادی هنوز به بازار نیامده بود و توپ هایی که استفاده
می شد همین شکل بود. این توپ ها به خاطر سنگینی وزن، حرکت های سبک و خوبی نداشتند.
- بالاخره بازی با توپ های پلاستیکی را در دوران کودکی تجربه کردید؟
ده- دوازده ساله بودم که توپ به بازار آمد و بازی والیبال را یاد گرفتیم.
- امیر ترکان، دوچرخه وسیله دوست داشتنی بچه هاست؛ شصت سال پیش بچه ها دوچرخه بازی هم می کردند؟
لبخندی می زند؛ این را از پشت تلفن هم متوجه می شوم. آن زمان، دوچرخه ای وجود نداشت.
شش- هفت ساله بودم که رینگ های فرسوده می خریدیم و یک چوب باریک هم داشتیم. چوب به دست، رینگ های کوچک و گرد را تو کوچه می چرخاندیم و چوب به دنبال رینگ و ما به دنبال رینگ ها می دویدیم. بزرگتر که شدیم دوچرخه به بازار آمد.
- شنیده ام این بازی تبحر زیادی نیاز دارد تا چوب از رینگ جدا نشود. بچه های محل مسابقه هم می گذاشتن؟
می خندد و می گوید؛ مسابقه ها مقدماتی بود و قانونی برای اجرای مسابقه نداشتیم.
- امیر از دیگر بازی های بچه های آن زمان بگویید؟
یک بازی دوست داشتنی و راحت برای بچه های آن زمان یک قول- دو قول بود که با ریگ و هسته میوه ها مثل زرد آلو انجام می شد.
تیله را تا حالا دیدید؟ در چند دهه قبل تیله های شیشه ای و رنگی زیبایی بود که بچه ها با آن بازی ای شبیه بازی بیلیارد الان ساخته بودند.
- امیر، تیله بازی چگونه بود؟
سه گودال کوچک در زمین می کندیم، با یک حرکت از انگشت ها و زدن به پشت تیله ها آن را به سمت گودال ها هل می دادیم. دقیقا شبیه بازی بیلیارد امروز بود. این بازی برای بچه های آن دوران خیلی هیجان داشت.
- امیر ترکان، گِل بازی از بازی دوست داشتنی بچه های هم نسل من است؛ شصت سال پیش هم بچه ها گِل بازی می کردند؟
مکثی می کند؛ شاید پایم را بیش از گلیم ام دراز کرده ام. اما من می خواهم از زندگی خصوصی این فرمانده دوست داشتنی پرده بردارم.
آن زمان برق نداشتیم؛ تلویزیون، رادیو و تئاتر نبود. بچه های آن دوره بازی هایشان در محله، کوچه و حیاط خانه ها بود. گِل بازی هم می کردیم.
- فرمانده نکنه از کودکی هواپیماهای گِلی می ساختید؟
بچه های قدیم فنی تر بودند و به جای بازی های کامپیوتری که کودکان را به یک جا نشستن عادت داده است فعالیت های جسمی بیشتری داشتند. من و دوستانم با گِل ها، خانه درست می کردیم و خانه های گِلی دست ساز، خاطره کودکی های ما بود که سرگرمی خوبی هم بود.
- بسیاری از بازی های قدیم فراموش شده است؛ شاید قد کشیدن آپارتمان های آسمان خراش فرصت بازی را از بچه های امروز گرفته است. امیر ترکان، بازهم از بازی های کودکان آن دوران بگویید؟
آن زمان امکانات زیادی برای بازی بچه ها وجود نداشت. بازی مولا کاغذی را شنیده اید؟
بادکنک کاغذی و لوزی شکلی است که بزرگترها برایمان درست و آن را تزیینات زیبایی می کردند و ما مولاکاغذی را با یک قرقره نخ به هوا می کردیم.
این بادبادک ها گاهی تا ابرها بالا می رفت و با حرکت باد به این سو و آن سو می شد.
خانه دوست همین نزدیکی هاست
- امیر تا چند سالگی لوله کشی آب و برق وجود نداشت؟

تا سن ده- دوازده سالگی آب و برق نداشتیم. دوره دبستان که تمام شد آب و برق هم آمد.
- پیش از اینکه لوله کشی آب و برق شود، آب و نور خانه و زندگی مردم اصفهان به چه شکل تامین می شد؟
آن زمان هر خانه یک چاه آب داشت و آب مورد نیاز خانه را از چاه می آوردیم.
لامپی هم اختراع نشده بود و مردم برای رفت و آمدهای خود دچار مشکلاتی بودند.
حتی برای توالت رفتن هم نور نداشتند و ما با چراغ نفتی درس می خواندیم. روشنایی خانه ها در گذشته به وسیله چراغ های فتیله ای و مِرکَبی تامین می شد.

- امیر زندگی در خانه هایی که دور حوضش پر از اتاق است و چندین خانواده در آن زندگی می کنند را تجربه کرده اید. کمی از آن دوران بگویید؟
نیم قرن پیش خانه ها آپارتمانی نبود و خانه ها به جای رشد عمودی به صورت افقی رشد می کردند. چند خانواده که گاهی نسبت فامیلی داشتند در یک خانه زندگی می کردند.
- در خانه شما چند نفر زندگی می کردند؟
پنج خانواده در خانه ای که ما ساکن بودیم زندگی می کردند. خانه ها یک هشتی داشت و چهار گوشه خانه هم برای هر خانواده دو اتاق بود. هر اتاق از پس اتاق یا همان اتاق خواب و اتاق جلو تشکیل می شد.
- دو اتاق برای زندگی خانواده های عیالوار آن زمان کوچک نبود؟
خانه های قدیمی اتاق های بزرگی داشتند. سقف اتاق ها آجری نبود و بلندتر از سقف اتاق های الان بود. طاق ها مثل طاق های بازار کمونه و چشمه ای بودند. بلندی طاق ها، هوای اتاق را خنک می کرد. این طاق ها را با خشت می ساختند و روی آن را کاهگل می زدند؛ اتفاقا دوام خوبی هم داشتند.
آن روزگاران یاد باد
- سادگی زندگی قدیمی ها وجه تمایز زندگی مردم این دوران با مردم نیم قرن گذشته است، فرمانده لطفا از زندگی در خانه پدری بگویید؟
یک سماور، قوری، منقل برای درست کردن چای و کرسی برای زمستان تنها وسایل خانه بود. آن زمان خاکه ذغال می خریدند و کلک را دم غروب تو کرسی می گذاشتند.
- کلک چی است؟
منقلی از جنس گِل و سفال است که در آن آتش روشن می کردند و باعث از بین رفتن بوی ذغال می شد.
- محل اجتماع خانواده ها در گذشته دور کرسی بود؛ امیر ترکان از غروب هایی بگویید که خانواده نه نفره تان دور کرسی می نشستید؟
تا سن پانزده سالگی دور کرسی می نشستیم. به همراه خانواده دور کرسی جمع می شدیم و صحبت می کردیم، روی کرسی شام می خوردیم و دور کرسی می خوابیدیم.
- جا برای خواب نه نفر زیر کرسی بود؟
لحاف کرسی بزرگ بود، همه خانواده دور آن جا می شدیم و می خوابیدیم.
- وضعیت رفت و آمد مردم در آن زمان چگونه بود؟
آن زمان ماشین و موتوری نبود و مردم کارهای خود را با پای پیاده انجام
می دادند. بچه ها پیاده به مدرسه می رفتند. مردم پیاده به مسجد، حمام و محل کسب و کار خود می رفتند.
بخش خاصی از مردم الاغ داشتن و سوار کالسکه می شدند؛ اگر هم وضع بهتری داشتند سوار اسب می شدند.
- شنیده ام آن زمان برف های سنگینی در اصفهان می بارید؟
در نیم قرن گذشته بارندگی بیش از الان بود.دو بار در سال برف می آمد. اوایل بهار، باز هم برف می آمد و آن قدر حجم بارش زیاد بود که مردم برای رفت و آمد تو کوچه تونل می زدن و از داخل تونل رد می شدند.
- آدم برفی هم درست می کردید؟
بله و هر خانه پشت بام اش را برف روبی می کرد.
- امیر از جنگ جهانی چه خبر؟ چیزی به خاطر دارید؟
من در اواخر جنگ جهانی دوم به دنیا آدم و آن زمان یک سال و نیم داشتم.
خاطره زیادی از آن روزها ندارم تنها کوپن های پدرم را به خاطر دارم که با آن ها قند و شکر می گرفت.
بعد از دوره شش ساله دبستان و سیکل اول را به خوبی گذراندم و بعد آن در سال 1339 به دلیل اینکه باید به سربازی می رفتم، دیپلم ناقص گرفتم.
- امیر چرا دیپلم ناقص؟
چون دوسال سرباز بودم. آن زمان به دبیرستان نرفتم و باید کمک خرج خانواده می شدم به همین دلیل در بازار کار می کردم. شب ها درس،روزها در بازار کار و سرباز هم بودم. تا در سال 1341 دیپلم ریاضی گرفتم. بعد دیپلم گرفتم از آنجا وارد دانشکده افسری شدم
- امیر چه سالی ازدواج کردید؟
سال 1347 ازدواج کردم.
- حاصل زندگی مشترک شما چند فرزند است؟
دو دختر دارم.
از گفت و گو با امیر ترکان سر ذوق آمده ام و دوست دارم بیشتر بدانم از زندگی مردی که دنیایی از محبت در صدایش و صلابتی استوار در کارنامه اش وجود دارد.
با امیر احمد ترکان قرار ملاقات حضوری می گذارم. ادامه این مصاحبه در شماره بعد به زندگی کاری و این روزهای این فرمانده فاتح ایرانی می پردازد.
ادامه دارد
نازیلا انصاری پور
کد خبر 206654

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.