به گزارش خبرنگار ایمنا، نمایش «تابستان»، زمستان امسال در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی روی صحنه رفته است. در نمایش «تابستان» حجت زینالی و سعدی محمدی عبد به ایفای نقش میپردازند. داستان «تابستان» در حقیقت محصول یک سال تنهایی و سکوتی است که محمدی عبد با آن سر کرده است. سالی داغ و تابستانی در اتاقی کوچک با دیوارهای بیمار، جایی که مرز میان زندگی و قصه از بین رفته و انسانی نحیف از درون تخت این کارگردان خوش آتیه زاده شده است.
تابستان است. میانهی صحنه، خانهای محقر و قدیمی که از دیوارهای آن میتوان بوی نا را استشمام کرد. فاصلهای که خانه از تماشاگران دارد به آن نمای یک قاب عکس کهنه را میدهد. مرد در خانه خود تنهاست. زمانی که مرد دوم وارد میشود، باز هم تنهاست. مرد دوم صورت دیگری از خود اوست. تمام کنش او در قاب این خانه نشستن، بلند شدن و خوابیدن است. ریتم کند و کشدار حرکات او زمان را برای تماشاگران منبسط میکند.
او هیچ ارتباطی با جهان بیرون ندارد. حتی زمانی که لباس پوشیده، آماده بیرون رفتن یا در حال بازگشتن است، کفشی به پا ندارد؛ انگار که هرگز بیرون نرفته است. همه چیز در سکوت میگذرد؛ روشن و خاموش شدن کولر، صدای زنگ در و چکه سقف، تنها صداهایی هستند که به گوش میرسند.
نمایش تابستان در پی خلق یک فضا دربسته است. در این فضا دربسته حیات مرد صورتی ذهنی دارد. گو که دیوارهای خانه، جسمانیت اوست و در خوانشی روانکاوانه دو شخصیت این نمایش میتوانند تجسد نهاد و خود باشند. «خود» مشغول فعالیتهای مرتبط با جهان کوچک بیرون است.
او پس از چندی «نهاد» را که زیر تخت محبوس بوده، بیرون میکشد؛ از او مراقبت میکند و در نهایت بینشان کشمکش درمیگیرد. کشمکشی که همواره بین نیروهای درون در جریان است و صورتی متکثر به یک فرد میدهد. حال که اجرا راه را برای بسیاری از ایدهها و نظریات روانکاوانه باز میکند، این تنها یکی از دریچههایی است که میتوان به واسطه آن تابستان را دید.
نمایشنامه تابستان بدون دیالوگ و بر مبنای حرکت بازیگران نوشته شده است؛ در آن سکوت خود ارزش کنش را داراست. میتوان گفت سکوت در تابستان حلقه اتصال تماشاگر با اثر است؛ به گونهای که اگر تماشاگر نتواند با آن همراه شود، اجرا اصراری بر همراهیش ندارد. این همراهی با درک مناسبات صحنه در ریتم کند بدن بازیگران، خفگی نور، صداهای محیطی، دور بودن دکور و... ایجاد میشود. تکیه این نمایش بیش از هر چیز بر فضاسازی به کمک عناصری است که برشمردیم. تا میانه اجرا این عناصر بصری نگهدارنده مخاطب هستند اما پس از چندی با اشباع شدن نگاه، نمیتوانند تأثیر ابتدایی خود را تا پایان حفظ کنند.
آنچه پلات این نمایشنامه طی میکند، روایتی خطی نیست. تابستان قصه کوتاهی دارد که در میانه کلیّت خود را برای مخاطب افشا میکند. تلاطم نیروهای درونی که در فضایی خاموش منجر به یک بازی قدرت میشود. زمانی که مخاطب دستِ این بازی قدرت را بخواند، منتظر اتفاق دیگری بر صحنه است که در تابستان نمیافتد. با این وجود میتوان گفت تابستان، اجرایی است که امتیاز خود را از آگاهیش میگیرد. این نمایش مستقل از آنچه در جریان موج تئاتر بر صحنهها میگذرد دربردارنده امضای مؤلف است.
نظر شما