۲ آبان ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۴
نگین انگشتری هنر نصف جهان

طرح های خاتم چونان موزاییک با محاسبۀ دقیق هندسه، چوب و فلز و استخوان را به هم بافته است و در آثاری نموده یافته که گویی ختم هنر است چونان نگین انگشتری بر ختم یک سند...

به گزارش ایمنا، صالح قنبری هفدهم اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ در یکی از روستاهای شهرکرد به نام "شیخ شبان" متولد شد، وقتی هشت ساله بود همراه با پدر، مادر و خواهر به اصفهان آمدند و در محله دروازه دولت ماندگار شدند. سرای تحدید اصفهان اولین مکانی است که استاد قنبری در یکی از کارگاه های صنایع دستیِ آن هنر خاتم را از "مهدی ناطق پور" آموخت و در این شصت سالی که در هنر خاتم سرآمد است همچنان می سازد و می پردازد، اما به اندازۀ تمام روزها و سال ها از سختی های هنر و به ویژه خاتم کاری دلش گرفته است... در خیابان تیران و آهنگران محلۀ باهنر، میهمان خانه‌اش می شویم...

آنچه می خوانید گفتکوی خبرنگار ایمنا با صالح قنبری شیخ شبان پیشکسوت هنر خاتم کاری اصفهان است.

دلیل مهاجرت شما به اصفهان چه بود؟

من تقریبا هشت ساله بودم که پدرم پا درد شدیدی گرفت و مجبور شد برای مداوا به اصفهان بیاید، آن‌موقع پدرم فقط دو فرزند داشت من و خواهرم، به این ترتیب همراه با مادرمان به اصفهان آمدیم و ماندگار شدیم.

در کدام محلۀ اصفهان ساکن شدید؟

منزلمان در کنار برج جهان نمای کنونی بود که آن‌موقع نبود و به جای این برج، مجموعه ای قدیمی به نام سرای تحدید بود که درست در خیابان شاه قدیم یا همان خیابان طالقانی قرار داشت. روبه‌روی سرای تحدید سازمان ثبت اسناد و املاک بود و من بعدها به این نتیجه رسیدم که قبل از اینکه سرای تحدید به مجموعه ای برای صنایع دستی تبدیل شود در آن تعیین حدود برای ملک ها انجام می‌شد و به همین دلیل سرای تحدید نام داشت. آن زمان خیابان باب الرحمه نبود و  به این محدوده، محلۀ دروازه دولت می گفتند، به جای مسجد باب الرحمه هم مسجدی قدیمی وجود داشت.

آن موقع که ما به اصفهان آمدیم سرای تحدید ساختمانی قدیمی، دوطبقه و با حجره های متعدد بود که به هنرمندان تعلق داشت و کارگاه های صنایع دستی در هر حجره دایر بود. کنار سرای تحدید هم "گاراژ ایزدی" بود که طبقات بالای این گاراژ هم کارگاه های صنایع دستی وجود داشت. پدر من با یکی از صاحبان حجره در سرای تحدید یعنی آقای "مهدی ناطق پور" آشنا شد که خاتم کار بود و چون خانه ما هم به این محل نزدیک بود من را که تنها هشت سال داشتم پیش او بُرد و شاگرد آقای ناطق پور و بعدها دامادش شدم. من زمستان و تابستان در سرای تحدید در کارگاه آقای ناظق پور کار خاتم را انجام دادم، ظهرهای تابستان دو ساعت وقت آزاد داشتیم و کل مجموعه سرای تحدید دوساعت تعطیل می‌شد و در این دوساعت ما بچه ها از دروازه دولت تا زاینده رود می رفتیم و شنا می کردیم و سر ساعت دو هم در سرای تحدید و کارگاهمان بودیم.

پدرم به دهات بازنگشت و در بازار اصفهان فرش می خرید و می فروخت و البته به صورت تاجر و مغازه دار نبود اما روزی‌اش در می آمد درحالی که در دهات کشاورز بود و از خودش چیزی نداشت. بعد چهار خواهر و برادر دیگرم هم در اصفهان به دنیا آمدند. وقتی طرح ارگ جهان نما آمد سرای تحدید را خراب کردند و بعد برای هنرمندانی که در سرای تحدید بودند شهرداری در همین محله شمس آباد مجموعه ای دوطبقه با نام سرای هنرمندان ساخت.

چرا حضور شاگرد برای استادان صنایع دستی ضروری بود؟

چون تمام کارهای صنایع دستی ازجمله خاتم با دست انجام می‌شد و استاد به شاگرد و شاگرد هم به مزد و یادگرفتن یک کار نیاز داشت. هم بچه ها خیلی سختی می کشیدند وهم استاد که باید کار را به شاگرد یاد می‌داد تا شاگردان برای کارگاه تولید مصالح کنند و تولید مصالح به خلق اثری منجر و و فروخته شود. علاوه بر شاگرد، هرکارگاه "پادو" هم داشت که مثلا آب و غذا برای شاگردان بیاورد. به این ترتیب بچه ها وارد کارگاه می‌شدند و و از روی دست هم نگاه می کردند تا کم کم خودش استاد می‌شدند؛ روش کار استاد و شاگردی اینطور بود، همه شاگردها یک کار را انجام نمی دادند مثلا در کار خاتم، یکی می بُرید، یکی می سابید، یکی می پیچید، یکی می چسباند و به همین ترتیب ادامه داشت و بچه ها از روی دست هم نگاه می کردند. من تا ۲۰ سالگی در کارگاه آقای ناطق پور بودم و بعد از مدتی هم در میدان نقش جهان مغازه ای با نام " ارمغان اصفهان" داشت و با هم کار می کردیم یعنی حدود ۱۲ سال با او بودم و سپس کارم را جدا کردم  و حدود ۱۰ سال در چهارراه تختی کارگاه داشتم و بعد از انقلاب در منزل کار می کنم چرا که هم مغازه ام اجاره بود و صاحبش مغازه را می خواست و هم اینکه من کارم را از کار تجاری جدا کردم و به کار هنری روی آوردم و کار هنری هم باید در جایی بی مزاحم انجام شود و الان هم کارهای هنری که در توانم باشد انجام می دهم.

شما هم شاگرد داشتید؟

آن موقع که مغازه داشتم چون کارهایی برای بازار انجام می دادم به شاگرد احتیاج داشتم، اما بعد که در کار هنری مختصر و مفید وارد شدم دیگر شاگرد نداشتم. ازطرفی آدم وقتی شاگرد می گیرد که بتواند تولید بیشتری داشته باشد اما متاسفانه مدت ها است که تقاضا کم شده است. اما برای آموزش هستند افرادی که در مراحلی سوالی برایشان پیش می آید و می آیند و جواب می دهم البته۱۰ سال هم در دانشگاه هنر اصفهان تدریس کردم و الان دیگر پا به سن گذاشته ام و چندسال است که نرفتم.

در بین دانشجویان و یا افرادی که برای آموزش نزد شما آمدند کسی به درجه استادی خاتم رسید؟

نه، خودم هم به آنها می گفتم که خاتم به درد شغل نمی خورد و دلم نمی خواست مثل من دچار این شغل مشقت‌بار شوند چون شغل باید درآمد داشته باشد تا ازپس زندگی برآیند. خاتم کاری خیلی مشکل است اما با این حال بودند کسانی که نزد من آمدند و در راه های دیگری زُبده شدند مثلا یکی از درس هایی که من در دانشگاه ارایه می کردم خط بود و درباره خط بنایی و خط سواد و بیاض درس می‌دادم تا اینکه چند سال بعد از تدریسم بعد یک روز در خیابان رباط بودم و یکی از دانشجویانم به نام آقای کشاورز را دیدم که گفت خط بنایی و سواد و بیاض را ادامه داده و بعد به خانه ام آمد و دفتری آورد و حدود ۵۰ طرح از این خط ها داشت که خودش ابداع کرده بود و بسیار زبده بود و نه در خاتم بلکه در خط بسیار مهارت یافته بود. در خط بنایی، زمینه و خط باید یک زمینه داشته باشد که اگر دوتا شد از ارزش هنری آن کم می شود. خط سواد و بیاص خیلی مشکل تر است و زمینه ندارد یعنی هم خط و هم زمینه، خط است مثل شش علی متداول.

فرزندانتان نیز خاتم ساز نشدند؟

من اصلا توصیه نمی کنم کسی خاتم ساز شود. من سه پسر و سه دختر دارم که اصلا به کار من علاقه ندارند و من نگذاشتم کار خاتم را انجام دهند چون من خاتم را هم به صورت هنری و هم تجاری کارکردم و سختی های آن را دیدم و نهایت این کار را یادگرفتم و دیدم درعین سختی زیادی که دارد درآمدش ناچیز است. البته در همین شغل اگر کسی توانست گلیم خود را بالا بکشد و ارتباطات خوبی داشته باشد موفق می شود و بعضی ها هم این شغل را پله ای قرار دارند. الان کشورهایی که صنعتی نشده اند بیشتر صنایع دستی دارند و افراد از فقر به صنایع دستی وارد شده و استاد می شوند و این هنرها است که اصفهان را مشهور کرده وگرنه خود این استادان وضع خوبی ندارند. درست است که اصفهان قطب صنایع دستی است اما امروزه این حرفه جوابگوی معیشت هنرمندان نیست.

همیشه آدم فقیر هم هست که حتی به خاتم محتاج شود و هنر خاتم قطع نخواهد شد؛ نسل جدید هم هنرمند دارد اما ما به دنیا نیامده ایم که سختی بکشیم، چرا باید سختی بکشیم! این زمان و مکان است که ما را ناچار با سختی مواجه می کند. کشاورزی را ببینید چقدر کار مشکلی است آیا بعد که ماشین آمد بد شد! نه هم تولید زیاد شد و هم آنقدر بدن فرسوده نمی شود بلکه آن‌زمان انسان مجبور بود با سختی کار کند چون تکنولوژی نبود. صنایع دستی مثل خاتم اگر قرار بود همچنان دستی باشد تا حالا تمام شده بود، الان هم با اینکه بیشتر قسمت های کار خاتم ماشینی شده هیچ صَرف نمی کند چه رسد به آن‌زمان که همه اش با دست بود.

از دیگر سختی های خاتم کاری بگویید؟

 یکی از مصالحی که در خاتم استفاده می شود استخوان شتر است که به دلیل سفیدی‌اش مورد استفاده است؛ در گذشته یک شاگرد باید مدت زیادی آموزش می دید تا یادبگیرد ورق ورق از این استخوان ببُرد و چقدر این بچه سختی می کشید تا استخوان را ورق ورق کند، خب محتاج آن مزد بود و ازطرفی باید کاری یاد می گرفت. کارگر دیگر این ورق های استخوان را با اره های دستی رشته رشته می کرد و یک کارگر آن را می سابید یعنی سه تا کارگر باید کار می کردند تا می توانستند یک دسته مصالح تولید کنند. الان این کار را تماما با ماشین انجام می شود، قبلا از دست و پای شتر استفاده می‌شد الان از دندۀ شتر استفاده می شود اما همه مصالح آن با ماشین تولید می شود؛ ویژگی دندۀ شتر این است که وقتی می جوشد نرم می شود و بعد با ماشین رشته رشته می و آماده می شود و درنتیجه قیمت یک دسته مصالح که با ماشین تولید می شود کمتر از قیمت دسته ای خواهد شد که در قدیم با دست تولید می‌شد. صنعتی شدن باعث تولید کار و راحتی شد اما قبلا شغلی وجود نداشت و مردم مجبور بودند با سختی کار کنند.

بنابراین با رشد تکنولوژی، تولید مصالح خاتم به طور کل یعنی همه مصالح استخوانی، چوبی و فلزی با ماشین انجام می شود اما قبلا همه این ها با دست انجام می‌شد؛ ضمن اینکه در گذشته تمام کارهای خاتم در یک کارگاه انجام می‌شد یعنی یک کارگاه علاوه بر تولید مصالح، اثر را هم تولید می کرد و به فروش می رساند اما حالا عده ای فقط کارشان تولید مصالح فلزی است، یک عده مصالح چوبی و گروهی نیز مصالح استخوان تولید می کنند؛ ضمن اینکه دیگر تولید مصالح نیز همه در یک کارگاه انجام نمی شود و هر کارگاه وظیفۀ تولید یکی از مصالح را به عهده دارد. همچنیننین همه مراحل تولید یک اثر خاتم نیز در یک کارگاه انجام نمی شود و در یک کارگاه برش خاتم، در کارگاه دیگر پیچیدن و به همین ترتیب هر کارگاه مسئول یکی از مراحل تولید است و درمجموع کار خاتم تقسیم شده است و این خیلی خوب است. ازطرفی خاتم انواع دارد یعنی انواع زیادی دارد و هرکسی یک چیز تولید می کند، یک کارگاه جای دستمال درست می کند، یکی قاب عکس یا کارگاه دیگر جا قرآنی و در واقع هرکدام را یک کارگاه درست می کند و همینطور تکرار می شود.

پس از ورود به شغل خاتم کاری راضی نیستید؟

اگر بازهم به دوران قبل بازگردم و پدر و مادر و همان فقر را داشته باشم بازهم ناچار می‌شدم همین راه را ادامه دهم و در واقع همین است که آدم اسیر قسمت می شود، اما اگر انتخاب با خودم بود هرگز خاتم را انتخاب نمی کردم همانطورکه نگذاشتم فرزندانم به این رشته وارد شوند.

بیمه هستید؟

من بیمه نیستم اما پسر بزرگم من و مادرش را بیمه تکمیلی کردند که برای درمان استفاده می کنیم ولی حقوق بازنشستگی ندارم.

خاتم کدام دوره از ایران را برتر می دانید؟

اصفهان صفوی اوج هنر خاتم کاری است.

هنر خاتم کاری در کدام آثار اصفهان را می پسندید؟

ضریح امامزاده اسماعیل در خیابان هاتف بسیار کار نفیسی ازنظر خاتم است یعنی هم خاتم دارد و هم گره چینی، ضمن اینکه گره چینی درهای این امامزاده هم خاتم و هم گره چینی دارد. مسجد سید نیز خاتم کاری نفیسی دارد.

خاتم با هنر گره چینی ارتباط نزدیکی دارد؟

چند شغل است که طرح هایشان با هم یکی است، گره چینی، خاتم کاری، آینه کاری، سنگتراشی، کاشیکاری و منبت که طرح هایشان هندسی است اما خاتم اساسش هندسه است و در سایر هنرها از هندسه هم استفاده می شود. البته الان طرح های دیگری هم ابداع کرده اند مثلا خاتم را در اسلیمی و گل و بوته خُرد کرده ولی نمی شود؛ خاتم یعنی طرح های هندسی و خاتم همیشه خاتم است.

چرا به این هنر، خاتم می گویند؟

تا الان حدود هفت کتاب درباره خاتم چاپ شده است و هیچ یک جواب صحیحی به این سوال نداده اند درحالی که همه این کتاب ها براساس پژوهش به دست آمده اند. بعضی ها می گویند چون ختم ظرافت و ریزه کاری است و حتی کاشی نیز اگر خیلی ریز شود به پای خاتم نمی رسد و در خاتم ریزترین شکل های هندسی کار می شود. خاتم تماما طرح های هندسی است و کتاب های طرح های هندسی زیاد است.

اما من بر اساس تجربه دریافته ام که نگین انگشتر را خاتم می گویند و در ادبیات هرجا که اسم خاتم آورده شده منظور نگین انگشتر است، حافظ شیرازی هشت مورد خاتم را در غزلیاتش استفاده کرده اما در همه موارد منظورش نگین انگشتر است مثلا آورده است که "راستی خاتم فیروزۀ بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود" که منظور او از خاتم، نگین است. این نگین که به آن خاتم  می‌گفتند یک نوع نگین بوده که روی آن نوشته دارد و با آن ختم کاغذ را مُهر می کرده‌اند. اگر به برلیان دقت کنید طرح های هندسی دارد و نگین های هندسی تماما طرح های هندسی است. آن نوع خاتم که در درهای مساجد و امامزاده ها کار می شود مثل نگین انگشتر در آن جای می گیرد.

تنها در کتاب "هنر خاتم سازی در ایران" نوستۀ "دلشاد طهوری" که اولین کتابی است که درباره خاتم چاپ شده است، شاعری به نام "مفید بلخی" واژه خاتم را درست در معنای هنر خاتم استفاده کرده و آورده است که "صد نقش به استخوانم افکنده ز داغ/ گویا که مگر لعل تو خاتم بند است" یعنی او در این بیت هم استخوان و هم خاتم بندی را در استفاده کرده است.

شما در هنر خاتم کاری چه سبکی را دنبال کرده اید؟   

من کار تجاری انجام نمی دهم بلکه از زمانی که در خانه ام به کار مشغول شدم به تولید آثار هنری روی آوردم و چون کار هنری و به سبک صفویه کار می کنم مصالح را می خرم و تمام مراحل تولید اثر را خودم انجام می دهم. مصالح من منحصر به فرد است و اینها که در بازار است به کار من نمی آید چون تماما هندسه متساوی الاضلاع دارند یعنی بر قاعدۀ عدد شش هستند، اما طرح هایی هم وجود دارد که متساوی الساقین هستند که مصالحش در بازار وجود ندارد و خودم تولید می کنم. اینها در بازار نیست چون متقاضی ندارد و براساس سفارش انجام می شود و منحصر به در مسجد و امامزاده و منبر و ضریح است و خاتمش مخصوص است و در جاهای به خصوصی کار می شود و هندسه متساوی الساقین دارند؛ اما نوع هندسه متساوی الاضلاع کاربرد زیادی دارد مثل جای قرآن دستمال، قاب عکس و خیلی موارد دیگر. و این هم تفاوت کار من با بقیه است.

برخی از آثار شاخص‌تان را نام ببرید؟

خاتم کاری درهای حرم امام حسین(ع) در کربلا، ساخت خاتم سقف داخلی ضریح کاظمین در عراق، خاتم کاری در حرم حضرت ابوالفصل(ع)، دوجفت در خاتم ضریح حضرت معصومه(س) در قم، دوجفت در خاتم حرم حضرت رقیه(س) در سوریه، کار خاتم در گره چینی شدۀ بقعۀ شاه رضا در قمشه، ساخت سه دوره تندیس جشنواره بین المللی فیلم های کودکان و نوجوانان، کار خاتم ۲۰ جف در گره چینی شدۀ حسینیه ای در گراش فارس، جعبه ای تمام خاتم مخصوص قرارگرفتن شمشیر حضرت امام جعفر صادق(ع) در موزه آستان قدس رضوی، خاتم کاری چندین منبر در داخل و خارج کشور، خاتم کاری درهای گره چینی مسجد جامع زاهدان، خاتم کاری درهای گره چینی حسینیه مجلسی در خیابان هاتف، حسینیه حسن خاکی و حسینیه ارشاد خیابان ابن سینا در اصفهان، خاتم کاری درهای گره چینی بیت الحسن تهران، خاتم کاری درهای گره چینی حسینیه ای در نجف اشرف و هم‌چنین خاتم کاری مقرنس داخلی ضریح امام حسن عسگری(ع) ازجمله آثار شاخص من هستند.

چه سالی گواهینامه درجه یک را در رشته خاتم سازی دریافت کردید؟

سال ۹۵

روی آثارتان چه امضایی دارید؟

امضایم اسم خودم یعنی نوشتن" صالح قنبری" است؛ البته اسم شناسنامه ام صالح قنبری شیخ شبان است و همکاران من را به اسم یوسف می شناسند.

چه تعریفی از هنر دارید؟

هنر، توانمندی است. کسی که در هر رشته ای توانمند شد، می تواند خلق کند یعنی اول یاد می گیرد بعد توانمند می شود و بعد خلق می کند. در بحث صنایع دستی و البته در هر شغلی باید یکسری بایدها رعایت شود و من به تجربه این را فهمیده ام. یک کارشناس بایدهایی را می داند و اثر هنری را از اثر غیرهنری تشخیص می دهد. گاهی فردی کار تجاری انجام می دهد یعنی فقط یک نوع کار تولید می کند چنین فردی اصلا نمی داند کار از کجا شروع شده و به کجا ختم شده و مدام تکرار کرده است، اما گاهی فردی در کار هنری قرار می گیرد و بایدها را می آموزد و چنین فردی هنرمند است در واقع هنرمند، بایدهای رشتۀ خود را به خوبی می داند. در هنر خاتم کاری هرچه یادمی گیریم مشکل تر می شود چون هرچه یاد می گیریم بایدها را رعایت کنیم خودمان در مخمصه می افتیم چرا که بیشتر با طرح های هندسی سر وکار است و این طرح ها هنرمند را گیر می اندازد.

به گزارش ایمنا، همراه با استاد به کارگاه خاتم کاری وی در زیرزمین خانه می رویم، کارگاهی که مفتول های فلزی و چوب های موجود در جای‌جای آن، از رنج و مشقت سال ها سختی حکایت می کنند. استاد آرام و مقتدر از مراحل هنر خاتم سخن می گوید و دوربین ما لحظه هایی از آن را به ثبت می رساند و سپس استاد زمزمه می کند: "خدا کند آرامشی بیاید و دغدغه و ناملایمات تمام شود وگرنه جوان های امروز هم همه چیز می دانند. "

 حالا با استاد قنبری در حیاط خانه اش همگام می شویم که درختان زیادی دارد اما بی آبی اصفهان و خشک شدن زاینده رودی که دیگر زنده نیست امان‌شان را بریده است... استاد می گوید: " من این خانه را سال ۶۰ خریدم و با درختانش زندگی کردم. آن وقت که آب بود خانه ام دلباز بود و الان کویر است. وقتی مادی های اصفهان پُرآب بود مثل رگ خون در شهر می گذشتند و درختان اطراف مادی ها هم مانند کولر برای اصفهان عمل می کردند و حالا هوا شده خشک و پُر از گوگرد... "

گفتگو از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 356788

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.