به گزارش ایمنا، سپهر در ثروتمندترین و فقیرترین کشور جهان میان عصبیترین و پوست کلفتترین مردم جهان در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود...
در تاریخ بنویسید که سپهر با ۲۲ سال سن دلار ۴۰۰ تومنی را هم یادش است. بنویسید او چه گناهی کرده بود که اینجا به دنیا آمد. او فقط یک سلول برنده بود، کاش دمش قطع میشد و برنده نمیشد. او اما انتخاب طبیعی داروین را خوب یاد گرفته بود چون هر روز خود را با شرایط تطبیق میداد.
بدن او به طرز عجیبی سِر شده بود، جوری که از درد آلایندههای هوا و بیآبی و گرانی و تورم خم به ابرو نمیآورد. چون او ماهانه ۱۰ دلار درآمد داشت که با آن دیکلوفناک ۱۱ میخرید.
او قبل از انتخابات؛ همه چیزخوار، حین انتخابات؛ وعده خوار، و بعد از انتخابات؛ عندلیب خوار هم نبود.
سپهر از شرایط وخیم زندگیش با خبر است اما برنامهای ندارد، او زندگی نمیکند فقط سپری میکند. سپهرها بسیارند و هر روز تکثیر میشوند. اگر میتوانید مثل سپهر نباشید، کمی فکر کنید!
دومین شماره از نشریه الکترونیکی «خطشه» را اینجا بخوانید.
نظر شما