به کدامین گناه؟

اصفهان ایستاده بود تا بگوید خلاف تصور دشمن، ایران همچنان ایستاده است؛ روزگاری جوانانشان را دادند امروز هم کودکانشان را؛ محمدطاها شده نمادی برای ایران...

به گزارش ایمنا، چه می‌شود که جمعیتی که بزرگی آن را نمی‌توان اندازه گرفت برای وداع با کودکی چهار ساله برمی‌خیزند؟ پدران و مادرانی که هر لحظه به تعداد آنها افزوده می‌شود؛ جمعیت گرچه از پدران و مادران تشکیل شده است اما کودکانشان بیشتر از همه خودنمایی می‌کنند؛ حضور آنان پدران و مادران ایرانی را به یاد یک نفر می‌اندازد؛ محمدطاها اقدامی؛ کوچکترین شهید در میان شهدای ترور اهواز.

آری این جمعیت هم به خاطر کودکانی همچون محمدطاها آمده‌اند؛ دل تنگشان غصه‌ها دارد؛ به یاد کربلا افتاده‌اند؛ آری بازهم حرمله و تیر و گلوی کودک و این است که کربلای زینب (س) را گریه‌دار می‌کند؛ هر یک زبان حالی دارد؛ «به کدامین گناه کشته شد؟»؛ اما آنان که بر کودکی هم رحم ندارند، نمی‌دانند که ملتی برای انتقام‌جویی برمی‌خیزند.

جمعیتی که اینجایند؛ در اصفهان؛ به نمایندگی از اصفهان برخواسته است؛ همان جمعیتی که این روزها به انتقام‌جویی از حرمله‌ها برخواسته‌اند و عزادار حسین (ع) و علی اصغر (ع) شده‌اند؛ اما این‌بار علی اکبر و علی اصغر با هم آمده‌اند؛ دو شهید آمده‌اند؛ شهیدی که برای دیدن مدافعان وطن رفته بود که علی اصغر شد و شهید مدافع حرم محمدتقی کریمی که علی اکبر شد.

اما اشک‌ها زمانی جاری می‌شوند که این دو شهید را با هم می‌آورند؛ فکر می‌کنید پدر و مادر شهید اکنون چه حالی دارند؟ گر نه اینکه اشک افتخار می‌ریزند و محکم‌تر می‌شوند برای یاری منتقم اصلی؟ اما ای پدر بی‌تابی نکن؛ مادر تو نیز؛ اصفهان را ببین که آمده تا بگوید همدل شماست و شریک در غمتان؛ این «غم» که می‌گویم از سر چه کنم؟ چه کنم؟ نیست که از سر رضاست؛ رضا به رضای خدا، اگر خدا بخواهد...

می‌ایستند؛ مردم به احترام دو شهید میهمان؛ استقبال‌شان می‌کنند و برای  بدرقه آماده می‌شوند؛ بر دستانشان گرفته و آنها را به آغوش می‌کشند؛ با نوای «یاحسین» همراهی‌شان می‌کنند؛ کمی که داغ حسین (ع) را با داغ شهدا گره می‌زنند؛ پدر به میان جمع آمده و درد و دلی می‌کند؛ از خاطرات پسرش می‌گوید؛ «چند شب پیش در عزاداری امام حسین (ع) مرتب می‌گفت لبیک یا حسین؛ نمی‌دانستم لیبیکش ایقدر زود پذیرفته می‌شود؛ مانند همان اتاقی که به عنان اتاق تهیه نذری درست کرده بود و به من می‌گفت که بروم از او نذری بگیرم...».

جمعیت کم کم آماده بدرقه می‌شوند؛ بدرقه با کودکی چهار ساله با نوای «منم باید برم؛ آره برم سرم بره....»؛ این تنها بخشی از انتقام‌طلبی ایران است؛ اینجا، مرکز توان‌بخشی شهید مطهری به سوی پل خواجو  

کد خبر 354525

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.