به گزارش ایمنا، نئوفرمالیسم اساسا رویکردی است جزئی نگر که محدوده تمرکز آن، زیباییشناختی فرم است و ابتدا سعی در شناخت و تفصیل فرم هنری، و در ادامه بسط آن به کلیت بیرونی و توضیح ارتباط فرم با مخاطب و جهانش دارد، به گونه ای که با مفروضاتش (فرم) سازگار باشد؛ در واقع این قلمرو زیباییشناختیِ فرم است که متناسب با مختصاتش، دروازهای به جهان بیرون میگشاید. سایر رویکرد های معاصر اما از کل به جزء میرسند، رویکرد مارکسیستی یا روانشناختی با مجموعه پیش فرضها و مفروضاتی که از پیش در اختیار دارند، به مواجهه با اثر پرداخته که طبیعتا صرفا محدودهای از فرم را میتوانند پوشش دهند که با پیشفرض های آنها سازگار باشد و در غیر این صورت به بنبست خواهند رسید. تحلیلگر با این رویکرد ناچارا توان محدودی در گزینش آثار دارد، به عنوان مثال تحلیل های روانشناختی در مواجهه با "سرگیجه" هیچکاک تا حدودی پاسخگو است اما همواره اینطور نخواهد بود. بنابراین نئوفرمالیسم از آنجا که سنگبنا و پایه را محدودهی زیباییشناختیِ فرم هر اثر در نظر گرفته، در مواجهه با مجموعه گسترده و متفاوت آثار، قابلیت انعطافپذیری خواهد داشت.
پویایی و مشارکت مخاطب در مواجهه با فرم در سطوح متفاوت احساس، ادراک و شناخت، نئوفرمالیسم را به نسبت مفهوم سنتی زیباییشناختی، از انفعال دور میکند. احساساتِ مخاطب در مواجهه با اثر، کارکردِ شناختی پیدا میکنند و تلفیق این المان ها، همراه با جهان بینی، نگاه شخصی و تجربیاتش از سایر آثار هنری سبب میشود تا مخاطب سرنخ های موجود در اثر را کشف و نسبت به آنها واکنش نشان دهد. این فرآیند ذهنی از طریق عملِ زیباییشناختی را اصطلاحا "آشناییزدایی" مینامند، در واقع ادراک غیرکاربردی ما که حال در مواجهه با هنر پویا شده است، سبب میشود تا آنچه در اثر هنری میبینیم در نظرمان نسبت به واقعیت بیرونی متفاوت جلوه کند.
هنر در نهایت، ادراک عادی شده ما از جهان روزمره، دیگر آثار هنری و ... را از طریق گرفتن مصالح آنها و جای دادنشان در الگوی های فرمی بدیع و منحصر به فرد، آشناییزدایی کرده و نئوفرمالیسم این پروسه را به عنوان هدف اساسی هنر برمیگزیند؛ این هدف در طول تاریخ ثابت، اما نیاز دائمی به دوری جستن از "خودکار شدن زیباییشناختی" سبب تحولات همیشگی هنر در بازه های متفاوت زمانی بوده است. "خودکار شدن زیباییشناختی" به این معنا است که اگر تمامی آثار هنری یک فرمول مشخص و ثابت را پیش میگرفتند، به مرور زمان ظرفیت های "آشناییزدایی" کم؛ و ناآشنا، آشنا میشد.
برای اینکه پدیدهای در نظر ما کارکرد هنری داشته باشد باید "آشناییزدایی" شود.
نظر شما