سفری سپید در سیاهی روز رستاخیز

روز واقعه فیلم سینمایی است که سال ۱۳۷۳ از روی فیلمنامه روز واقعه بهرام بیضایی ساخته شده این فیلم داستان "عبدالله" جوانی مسیحی است که تازه به اسلام روی آورده و در جریان عروسی با راحله ندایی می‌شنود که او را به یاری فرا می‌خواندبه سمت کربلا می‌تازد وعاشورا حقیقت را بر سر نیزه می بیند.

به گزارش ایمنا، در فیلم روز واقعه با "سفر" مواجه می شویم. سفری عینی و ذهنی. سفر عینی عبدالله از مجلس عروسی اش به کربلا برای ملاقات با حسین بن علی و سفر ذهنی او برای یافتن اینکه حسین کیست؟ و چرا طلب کمک نموده است؟ فیلم باید از سفر عینی ما را به سفر ذهنی عبدالله برده و پاسخ سوالات ذهنی اش را بدهد- سوالاتی که به مرور سوالات ما شده اند-، البته نه با کلمات که با تصاویر، آن هم تصاویری که حس و تجربه ای را در بستر یک قصه خلق کند. این دو سفر باید در تلازم یکدیگر شکل گرفته و هر کدام، در هر مرحله از سفر، مرتبط و مکمل هم باشند.

سفر عبدالله از مجلس عروسی و ندایی که می گوید:"آیا کسی است که مرا یاری کند؟ "شروع می شود.

قبل از ورود به سکانس آغاز حیرت عبدالله و شروع طلب و سفر، نگاهی به عشق او و راحله می کنیم عشقی که تنها با تعدادی  فلش بک -که کوتاه هستند و در ابتدا مشخص نیست که دقیقا از نگاه چه کسی است و حتی نمیدانیم که فلاش بک اند یا فلش فوروارد! -و چند دیالوگ از عبدالله، راحله و پدرش. قصه عشق کوتاه است،  نه مختصر! اختصار بیانِ حد کمال قصه است؛ در زمان کم و کوتاه در توصیف قصه کم فروشی است. اگر ما عشق را قوی کنیم، بریدن از عشق نیز قوی تر می شود و حس را بیشتر برمی انگیزد. پس فعلاً از این دو عاشق و معشوق به همان فلش بک ها و دیالوگ ها قناعت می کنیم. نکته دیگر اینکه شروع آشنایی عبدالله با نام حسین(ع) – آنچه که بعداً خود می گوید- از زبان راحله بوده و حسین است که مقتدای راحله است. اما این را هم نمی بینیم، چیزی که بعداً می توانست در سکانس های بعد کمک کند.

سکانس ورود مرد کوفی در آغاز داستان و جست وجوی او برای حسین(ع) باید به ما خمیرمایه بیشتری برای آغاز حیرت عبدالله بدهد-که نمی دهد!- صدای مرد حذف شده و موسیقی آمده است. البته صدای شیهه اسب می آید به جای صدای بازیگر! یکی از اهالی همان صحبت ها را نقل می کند تا بقیه بشنوند و یک فلش فورواد از نگاه عبدالله. این ها باید جرقه هایی میبود برای آغاز سفر. اما عبدالله باز به دنیای عروسی برمی گردد و حتی در ذهنش چیزی نمی گذرد!.

در سکانس های اولیه مراسم ازدواج پررنگ تر از داستان و آدم هاست، اما این مراسم در آن سفر مورد اشاره نقشی ندارد. این مراسم حتی بر عشق و بر همان مقدمه چینی مرد کوفی می چربد. ورود خبر شهادت مسلم به مجلس عروسی و بعد ایجاد سوالات و شبهات پیرامون سفر امام به کوفه. هنوز این ها مقدمه است و نمی تواند انگیزه سفر عبدالله باشد. «کجاست یاری کننده ای که مرا یاری کند؟»، عبدالله می شتود و باز تکرار صدا و تکرار آن فلش فورواد؛ و آغاز حرکت عبدالله.

دلایل کم است و ناکافی. دلیل ترک عروسی باید برای اهل مجلس نامشخص باشد اما برای ما نه! ما می شنویم آنچه عبدالله می شنود و ما می بینیم آنچه عبدالله می بیند. ضعف بزرگ در گم بودن سابقه عبدالله است. چرا روحش چنین آماده است برای شنیدن ندا؟ علت مهم شدن این ندا در وجودش از قبل باید مشخص باشد تا که منطقش را از رها کردن راحله باور کنیم، که تمام عشقش است. عبدالله از قبل گمگشتگی بزرگی داشته است؟ چه چیز این تلنگر را در وجودش تبدیل به طوفان هجرت می کند؟

سفر آغاز می شود و منازل و مراحلی در پیش است در هر منزل چیزی بر عشق عبدالله به حسین(ع) افزوده می شود. سکانس حمله برادران راحله به عبدالله در حضور راحله که هنوز عاشق است و راحله جان عبدالله را حفظ و اسباب سفرش را مهیا می کند. این اعتماد از عشق او به عبداللهیا ارادتش به حسین(ع) است دو موضوعی که در فیلم گذرا و در حد اشاره به آن پرداخت می شود.

مراحل سفر عبدالله هر کدام نقشی دارند. در منزلی عبدالله سفیر حقانیت حسین و جایی دیگر نماد سکوت نکردنِ در برابر ظلم می شود هر مرحله هم چیزی از دست می دهد. ابتدا وسایل رزمش، سپس اسبش. گویی همانگونه که آغاز سفر با یک ندای روحانی بود، هدف حضوری روحانی است تا جسمانی. دیگر فقط عبدالله و روح شیدایشاست . عبدالله از راحله گذشت و همه ی یادگارهای او را نیز از دست داد. اما معشوق بزرگ او، حسین (ع)، در منزل آخر مرکب را برایش تدارک دیده تا باز معشوقه به یاری عبدالله بشتابد. عبدالله قرار است نظاره گر عاشورا و راوی مظلومیت حسین (ع) برای اهل دیارش باشد. درسکانس های مرتبط با عاشورا اسلوموشن شدن از نگاه عبدالله، تاثیرگذار است. برای او دیگر زمان کَُند می گذرد و غُربت فضا را می رساند.

و باز یک صدا: "برگرد ای جوانمرد و خبر ما را بِبَر" در اینجا باز صدای ماورایی یک زن برای اتمام حجت بر عبدالله و پایان سفرش است. جنس صداها ، هم در سکانس آغاز سفر و هم این صدا مثل صدای بازیگران فیلم است و حس نمی دهد. انتخاب صدای بهتر و در کنتراست با صداهای غالب فیلم یا صدایی معنوی حس بهتری انتقال می داد.

روز واقعه را به دو دلیل مخاطب را درگیر می کند، اول این که فیلمساز برای روایت واقعه ای بزرگ سراغ داستانی کوچک و شخصی رفته و در این راه به واقعیت وفادار بوده و هم برای خیال نقشی موثر قائل شدهاست. همچنین انتخاب الگوی کهن سفر قهرمان برای نزدیک کردن ما و شخصیت اصلی قصه به واقعه عاشورا بسیار خوب درآمده است. در این الگو چون مسئله شخصی شده درگیری حسی هم بیشتر می شود. نمونه خوب این تمهید در سینمای ایران "دیده بان" است.

سفر در سینما با سفر در ادبیات و عرفان تفاوت دارد. در سفر سینمایی جزء به جزء المان های تصویر باید ذهنیات را به عینیات تبدیل کنند. با نور، سایه، مکث، اینسرت، حرکت دوربین. رشد شخصیت را باید ببینیم-و نه آنکه بدانیم! روز واقعه بیشتر از جنس دانستن است، اما با این همه در سینمای عاشورایی فیلم مهمی است .

کد خبر 353763

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.