به گزارش خبرنگار ایمنا، الهه رضایی مدیر مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان به عنوان مجری اصلی برگزاری این جلسات، از همافزایی در برگزاری این برنامهها میگوید و تاکید دارد، این مرکز در راستای افزایش مخاطبان داستان و داستانخوانی و البته هم افزایی هرچه بیشتر، سیاست خود را بر تعامل و همکاری با بخش خصوصی گذاشته است.
خوانش داستانها
داستان اول با عنوان "خانم و آقای ناگزیر" نوشته فروغ آذربایجانی با صدای نویسنده به خوانش درمیآید. این داستان روایت زن و مردی است که در پیرسالی به طلاق عاطفی رسیدهاند. آذربایجانی در رابطه با داستانش میگوید: نام داستان، "من خانم و آقای ناگزیر" است نه "آقا و خانم ناگزیر"، در نتیجه این ناگزیری به خانم مربوط نمیشود و باید آن را در رابطه و آقا جستجو کرد.
این در حالی است که داستان و متن آن، ناگزیری دو طرفهای را به نمایش میگذارد. رابطهای سرد و بیعاطفه که در بهترین نقطه از آن تنها با حرکات دست و ایما و اشاره منظورها منتقل میشود.
او میگوید: ممکن است مخاطب با خود خیال کند مگر چنین رابطهای با این اغراق امکان دارد؟ هدف من از نوشتن داستان همین است که بگویم، بله! ممکن است.
در ادامه صدرا شماعی زاده داستانش را میخواند. صدرا ۱۲ سال دارد و مدیر انجمن ادبی "رهاوی" که همراه با مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان این جلسه را برگزار میکنند در رابطه با صدرا و داستان نویسیاش میگوید: صدرا ۹ ساله بود که با او آشنا شدم. مادرش میگفت، پسرم داستان مینویسد.
داستان صدرا پسری را روایت میکند که اصلا نمیخندد. پسر و پدری که در مزرعه زندگی شادی دارند و نگرانی پدر این است که پسرش هرگز نمیخندد. صدرا محیط مزرعه را خیلی خوب توصیف کرده و من از نوشتنش متعجب هستم. ناگهان و بیمقدمه دفتر را ورق می زند و جمله پایانی داستانش را می خواند. «پسر خندید و پدر خوشحال شد.» می پرسم مگر میشود اینقدر بیمقدمه و بی دلیل، چی شد که خندید؟
صدرا خیلی صادقانه جواب می دهد، خوب آن موقع که داشتم داستان را تمام میکردم شب شده بود، میخواستم بخوابم.
خوانش داستان صدرا مخاطب را با ادبیات کودک و نوجوان بیواسطه مواجه میکند.
انجمن ادبی رهاوی
حالا هوا کمی خنک تر شده و همراه با سمساریلر مدیر کانون ادبی رهاوی به دالانهای پشتی حوضخانه میرویم و از او در رابطه با انجمنشان میپرسم. او میگوید: از شهریور ۱۳۹۴ در نگارخانه سیتی سنتر اصفهان شروع به کار کردیم. اصل فعالیتهای ما با شنبه های داستان شروع شد. در این برنامه که هر شنبه برگزار میشود دو کتاب معرفی میکنیم که شامل یک مجموعه داستان بزرگسال و یک کتاب کودک و نوجوان است. گاهی به جای خوانش داستان کودک و نوجوان به بازیها و فعالیتهای خلاق و جمعی در حیطه داستان میپردازیم. البته بخش کودک و نوجوان طرفدار زیادی دارد و حتی افراد ۶۰ ساله با ذوق در این بخش حضور دارند.
او یکی از عمدهترین دلایلی که باعث میشود افراد میل کمتری به مطالعه داشته باشند عرضه نشدن داستانها میداند و معتقد است برنامههایی شبیه شنبههای داستان این میدان عرضه را تا حدودی فراهم میآورد و جمع به ایجاد گفتمان کمک بیشتری خواهد کرد.
آنطور که از صحبتهایش برداشت میکنیم انجمن ادبی رهاوی علاوه بر شنبههای داستان برنامههایی در رابطه با شناخت و تکثیر هرچه بیشتر ادبیات اصفهان هم برگزار میکند. برای مثال میتوان به برنامه مشترک مرکز آفرینش های ادبی قلمستان و این انجمن با عنوان نکوداشت اصفهان در دانشگاه علمی کاربردی سیتی سنتر اشاره کرد.
حالا دیگر خورشید پنجشنبه دم به غروب است و سالن داخلی حمام علیقلی آقا رنگ دلتنگی تمام داستانهای روایت نشدهاش را میگیرد. درست همین لحظه است که سمساریلر با تامل و مکث میگوید، ما سالها است به مردم و حتی اهالی وادی ادبیات توصیه میکنیم بخوانید و بخوانید...
اما به نظرم با انتخاب گزارۀ اشتباه و بیان فرمایشی به نتیجه نامطلوبی هم رسیدهایم. ما در ابتدا باید خودمان از این لحاظ خوش منظر باشیم و در ادامه فضاهایی ایجاد کنیم که در آن به مخاطب و افراد خوش بگذرد. جامعه باید متوجه این موضوع باشد که با ادبیات و داستان هم میشود خوش گذراند.
در نهایت شهر و کشوری که داستان از آن گرفته شده باشد و فضای داستان وجود نداشته باشد سترون، خشک و بیلذت میشود.
نظر شما