به گزارش خبرنگار ایمنا، امروز این خانه با حیاطی نه چندان بزرگ اما تمیز و با باغچه هایی در کنارهها مامن و سر پناه ۲۶ پسر بچه ای شده که هر چند دست تقدیر سایه بی سرپرستی را برایشان رقم زده است، اما لطف الهی سفره پر مهر خود را برای آنها پهن کرده و دستانی نیکوکار را به یاریشان فراخوانده و آغوش هایی را برای آنها باز گذاشته تا بی مهری روزگار را کمتر حس کنند و در کنار یکدیگر بودن را بیاموزند.
این خانه در سه طبقه و شش واحد جداگانه در سال ۱۳۹۱ توسط رضا مهدی زاده بنا نهاده شد؛ این خیّر همان زمان اقدام به تاسیس یک NGO با مجوز بهزیستی کرد و با کمک همسر و برادرانش همه مراحل نگهداری این پسر بچه های شیطان ۷ تا ۱۴ ساله را از رسیدگی به امور تحصیلی، بهداشتی، تفریحی و ... عهده دار شده است.
در طبقه همکف کتابخانهای پر از کتابهای کودک و نوجوان واقع شده با دری که همیشه باز است و بچه ها را به مطالعه فرا می خواند. روبه روی کتابخانه آشپزخانهای بزرگ قرار دارد که به گفته مهدیزاده، امورات آن با مشارکت خود بچهها و کمک به آشپز در پخت غذا و شستن ظرفها میگذرد. کسی اجازه ورود به طبقات بالا که محل سکونت بچههاست را ندارد، بچهها را تنها می توان در سالن بزرگی که در طبقه همکف خانه است، دید.
مهدیزاده بچه ها را برکت خانه اش میداند و معتقد است: روزی این بچهها از در و دیوار خانه میآید اگرچه خداوند از روی حکمت خودشپدر و مادر را از اینها گرفته اما از روی عدل خود با آنها رفتار میکند.
او برکت حضور این بچهها را چیزی شبیه معجزه میداند؛ معجزه ای که در عرض دو هفته ۱۰۰ میلیون تومان برای خرید یک خودرو جمع آوری می کند تا وسیله ای شود برای رساندن بچهها به مدرسه و بردن آنها به تفریح.
آوازه خانه و ساکنانش در شمال و جنوب کشور پیچیده است؛ مهدی زاده می گوید: سه سال است جمعی از اهالی شمال برای دعوت از بچه های این خانه منتظر میزبانی از ما هستند امسال نیز سه نفر از اهالی مشهد منتظر هستند که بچهها را به خانه آنها ببریم.
او می گوید: بچههایی که در این مرکز خیریه نگهداری میشوند در بهترین مدارس اصفهان تحصیل می کنند و سعی بر آن شده تا هیچ کمبودی را تا جایی که ممکن است احساس نکنند.
او پایبند نبودن افراد بعد از ازدواج نسبت به مسئولیتهایشان را از اصلیترین دلایل شکلگیری چنین شرایطی برای کودکانی که در مرکز خیریه نگهداری میشوند میداند و ادامه میدهد: این بچه ها کوچکترین تقصیری ندارند و ناخواسته به این مجموعهها وارد میشوند و باید روی استحکام خانوادهها بیشتر کار کرد، متاسفانه برخی افراد ازدواج می کنند اما به تعهدات پس از ازدواج پایبند نیستند و حتی با داشتن فرزند درپی حفظ زندگی نیستند.
هر چند این خانه نمی تواند جای کانون گرم خانواده را برای ساکنانش فراهم کند اما ۱۸ پرسنل فعال در این مرکز خیریه که فضایی شبه خانواده را برای ساکنان فراهم ساختهاند و خود را عمو، خاله، دایی و عمه بچه ها میدانند، همه توان خود را به کار می گیرند تا هیچ یک از مردان کوچک این خانه احساس کمبود نکند.
گشت و گذارهای هفتگی در درون شهر و ماهانه بیرون شهری از جمله برنامههایی است که مسئولان برای کودکان نگهداری شده در مرکز در دستور کار خود قرار داده اند تا ۲۶ فرزند خانهشان نیز همچون دیگر بچه های این سرزمین ساعاتی را خارج از خانه و فارغ از هر گونه نگرانی آزادانه به تفریح بپردازند.
شور و نشاط و هیجانی ناگهانی سالن را پر می کند. برخی سر جای نشستن با هم "کل کل" می کنند و برخی از نحوه نشستن یکدیگر ایراد می گیرند در نهایت همگی روی صندلیها می نشینند بچههایی مرتب با لباسهایی تمیز، کفشهای کتانی، شلوارهای لی یا پارچهای با پیراهنهای آستین دار، هیچ کدام از بچهها لباس هم شکل ندارند و به گفته "مهدی" که برادر بزرگتر همه پسران این خانه است "اینجا همه به سلیقه خودشان لباس میخرند و اجباری در پوشیدن لباس واحد ندارند".
امیرمهدی، ابوفاضل، رضا، دانیال، ایلیا، امیرحسین، علی اصغر، محمدرضا، ابوالفضل، احسان، علیاکبر، مهدی، علی اصغر و .... نام کودکان این خانه است که در معرفی خود با بلبل زبانی سبقت می گیرند.
احسان که کوچکترین بچه است روی پای مدیرخانه مینشیند، با او بازی میکند و موبایل او را برای بازی به دست میگیرد و سرگرم است، اما مهدی، پسر ارشد خانه با ۱۴ سال سن تمام تلاش خود را می کند تا با خواندن دکلمهای در وصف مولا علی (ع) صدای خود را نشان دهد و دکلمه با همراهی بچهها به پایان میرسد:
ﺑﺒﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ، ﭘﺮ از ﺧﯿﺎل و ﺧﻮاﻫﺶ اﺳﺖ/ﻣﻦ آن ﯾﺘﯿﻢ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﻧﻮازش اﺳﺖ/اﮔﺮ ﻧﻮازﺷﻢ ﮐﻨﯽ، ﭼﻮ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﺎزﻣﯽﺷﻮم/ﺑﺮای ﯾﮏ ﻧﮕﺎه ﺗﻮ، ﭘﺮ از ﻧﯿﺎز ﻣﯽﺷﻮم
نظر شما