به گزارش خبرنگار ایمنا، پانزده سالش بود که انقلاب اسلامی ایران در حال پاگرفتن بود، اما هنگامی که ایران در مقابل عراق به دفاع از خودش ایستاد، علی، نیرومندانه وارد میدان شد و در بسیاری از عملیات ها، مبارزه و دفاع را مشی خود قرار داد. این را میشد از جوانمردیهای او در عمیاتهای گوناگون از جمله عملیات فرماندهی کل قوا، ثامنالائمه، طریقالقدس، بیتالمقدس، خیبر، بدر و والفجرهای یک، دو، چهار و هشت فهمید.
در واقع کوچههای خرمشهر، خیابانهای آبادان، شلمچه، طلائیه، فکه، مجنون، سوسنگرد و هویزه و بستان، سنندج و مریوان و بانه، حاج عمران و مهاباد و سقز، خلیج و اروند و کارون او را میشناسند؛ سردار حاج علی باقری، با اینکه در یکی از عملیات ها جراحتش به قدری شدید بود که پزشک او را از پیادهروی منع کرده بود، اما پس از شرکت در عملیات بدر، فرماندهی گردان امام حسین (ع) را بر عهده گرفت.
با اینکه در عملیاتهای گوناگون شرکت میکرد، اما مبارزه را تنها به عملیاتها بسنده نمیکرد؛ در رزمهای شبانه، در آموزشهای نظامی و مانورهای آموزشی تلاش میکرد آنچه را به بهای سالها مجاهدت به دست آورده بود به نیروهایش آموزش دهد. برای آمادگی در عملیات کربلای چهار، در آموزش نظامی نیروهایش سختگیری میکرد. البته سختیها را تنها برای نیروهایش نمیخواست، خود او در تمام دوره فرماندهی، فرماندهی گردان پیاده را که از مسئولیتهای سخت بود بر عهده میگرفت.
اما هنگامی هم که تدریسش به پایان میرسید از آنها میخواست که در عزاداریها به خصوص عزاداری حضرت زهرا (س) شرکت کنند، همانگونه که پیش از هر عملیاتی از نیروهایش میخواست تا روضه حضرت زهرا (س) را برایش بخوانند. عقیده داشت پیش از عملیات باید از ائمه کمک بخواهند تا پیروز شوند، همانگونه که در روزهای شهادت حضرت زهرا (س) بر این نکته تأکید کرده بود «این عملیات سخت و دشوار است. باید از لحاظ معنوی هم خود را آماده کنیم و رابطهمان را با ائمه زیاد.»
او که سعادت را در شهادت میدید، تکامل را در پیروی از دستور الهی میدید، سال ۶۲ بود که ازدواج کرد و بعدها محمدصالح تنها فرزندش به دنیا آمد و پس از اینکه در سال ۶۵ از سفر حج برگشت بازهم به جبهه رفت. حاج علی برای آخرین بار از شهرک دار خوئین بیرون آمد و به آرامی نگاه خود را به این میعادگاه عاشقان امام حسین (ع) دوخت و چیزی را بر زبان آورد «برای همیشه خداحافط...»
اینجاست که هم رزمش حاج علی محسنی خاطرهای را از چند روز پیش از عملیات کربلای ۴ به یاد میآورد «در اردوگاه عرب، حاج علی روی فیبر اعلانات، با ماژیک، خطی کشید. بالای خط نوشت شهید و پایین خط هم نوشت مفقودالاثر، سپس جلوی خط نوشت حاج علی باقری...»
گویی خود میدانست کربلای ۴، کربلایی را برای او رقم خواهد زد. حاج علی کنار ستون گردان در مسیر عملیات حرکت میکرد. فرمان سوار شدن بر قایقها را که در نهر عرایض مستقر بودند، صادر کرد و خود میان یکی از قایقها ایستاد. با بیسیمچی نحوه حرکت را یادآوری کرد و تذکرات لازم را به فرماندهان و نیروها داد. قایق آنها جلوتر از همه قایقها در حرکت بود. قایق، هدف مستقیم گلولهها قرار گرفت و سه سکاندار آن به شهادت رسیدند.
در این میان بود که حاج علی خود سکاندار قایق شد. در حالی که یکی از موتورهای قایق از کار افتاده بود و گلولهها به سوی او میآمدند، سکان را رها نکرد تا اینکه گلولهها سر حاج علی را هدف گرفتند. «یا مهدی ادرکنی» آخرین کلامش بود و قایق که تنها سه رزمنده دیگر را در آغوش داشت، «زورق عشق» نام گرفت و پس از آنکه آن سه نفر اسلحههای خود را جدا کرده و به آب پریدند، روی آب تنها ماند. در واقع به گفته حاج حسین خرازی «چشم و چراغ لشکر» بود که به شهادت رسید و شاید این چشم و چراغ، نورش را از شهدایی که همیشه به دیدارشان در گلستان شهدا میرفت گرفته بود. آخر هم خود به شهادت رسید و سیره خود و همه شهیدان را در وصیتنامهاش نوشت «در این لحظه که وصیتنامه خود را مینویسم، نمیدانم که سرگذشتم آخر چه میشود! آیا به شهادت میرسم یا اینکه در بستر مرگ میمیرم؟ امید است که خداوند لیاقت شهادت را به من حقیر بدهد تا بتوانم در پیشگاه شهیدان راه حق، در آن دنیا سرافراز باشم.
برادران، همچنان که در جنگ با دشمنان خارجی میجنگید، سعی کنید که در داخل، دشمنان داخلی را از بین ببرید. ما هر چه ضربه میخوریم، از دشمنان داخلی است. دشمن داخلی ضربهاش سنگینتر از دشمن خارجی است، همانطور که امام خمینی (ره) هم فرمودند: پشتیبان ولایت فقیه باشید که به این مملکت ضربهای نخورد».
نظر شما