به گزارش ایمنا، گفته میشود شهر ملبورن در استرالیا شهری مناسب زندگی است، بنابراین مناسب زندگی بودن یک ارزش پیشنهادی برای شهر ملبورن است.
سه ارزش پیشنهادی عمومی شهر پایدارهوشمند با برخی از مؤلفههای توجهشدهبه آنها، عبارتاند از:
۱. مناسب برای زندگی (Livability)، فراهمآوردن کیفیت زندگی بهتر برای شهروندان
- دسترسی شهروندان به یک زندگی راحت، تمیز، سالم، ایمن همراه با تشریک مساعی
- دسترسی به انرژی با قیمت مناسب
- داشتن مدارس خوب و با کیفیت
- حملونقل عمومی در دسترس
- وجود واکنش سریع اورژانس
- دسترسی به آب و هوای سالم
- دسترسی به امکانات متنوع در حوزۀ تفریحات و فرهنگی
- کاهش بزهکاری
۲. مناسب برای کار و اشتغال (Workability)، افزایش اشتغال همراه با افزایش شغلهای بهتر و افزایشGDP شهری
- دسترسی شهروندان به زیرساختهای رقابت اقتصادی در سطح محلی و جهانی
- فرصتهای آموزشی
- ایجاد مشاغل مبتنی بر فناوریهای جدید(Startup Businesses)
- دسترسی به انرژی پاک، مطمئن و با قیمت مناسب
- خانهها و فضاهای تجاری با قابلیت استطاعت خرید آنها
- حمل و نقل کارا
۳. پایدارپذیری (Sustainability) استفادۀ مناسب از منابع بدون در معرض خطر قراردادن نیازهای نسل آینده
- در اینجا منظور از پایدارپذیری تاکید بر حفاظت از محیط زیست است و بنابراین مولفههای اصلی آن همان مولفههای حفظ محیط زیست است.
انتخاب چند ارزش پیشنهادی برای شهر
آیا میتوان در برنامهریزی و اجرا برای شهر چندین ارزش پیشنهادی همزمان انتخاب کرد و در همۀ آنها به یک جایگاه استراتژیک دست یافت؟ مثلاً شهری تمایل دارد در همۀ ابعاد توسعۀ پایدار به جایگاه استراتژیک دست یابد؟ برخی از ارزشهای پیشنهادی تا حد زیادی همراستا و سازگار و منطبق بر دیگری هستند و برخی از ارزشهای پیشنهادی تا حد زیادی ناهمراستا و ناسازگار با هم و بیشتر ارزشهای پیشنهادی بین ایندو هستند.
هر شهر میتواند چندین ارزش پیشنهادی همسازگار را انتخاب کند؛ اما هرچه تعداد انتخاب ارزشهای پیشنهادی متمایز بیشتر باشد، شهر بهجای دستیافتن به جایگاه استراتژیک بیشتر به جایگاه متوسط و بهجای متمایز بودن و منحصربهفردبودن به سمت بهترینبودن حرکت میکند.
مثلاً اگر شهری بخواهد در همۀ ابعاد توسعۀ پایدار عالی باشد، در مقایسه با شهری که بخواهد در محور توسعۀ اجتماعی در جایگاه استراتژیک قرار گیرد و در محورهای توسعۀ اقتصادی و حفظ محیط زیست در حد متوسط عمل کند، مسلماً با فرض تلاشهای یکسان شهر دوم در محور توسعۀ اجتماعی در موقعیت بهتری قرار خواهد گرفت؛ زیرا هم سازگاری و همراستایی کامل بین سه ارزش پیشنهادی مذکور وجود ندارد (در غیر اینصورت هر سه ارزش پیشنهادی یکی بودند و بسیاری از تنازعات و اختلافات بین کشورها در حیطۀ محیط زیست آن است که بسیاری از کشورها، توسعۀ اقتصادی خود را در اولویت بالاتر در نظر میگیرند) و هم هر سه ارزش پیشنهادی نیز به یک زنجیرۀ ارزش جداگانه نیازدارند (اگر یک زنجیرۀ ارزش بتواند چندین ارزش پیشنهادی را همزمان پاسخگو باشد در آن صورت استراتژی وجود ندارد). داشتن سه زنجیرۀ ارزش متمایز در عمل به معنای تلاش بیشتر صرف منابع و هزینههای بیشتر خواهد بود.
در ارتباط با انتخاب ارزش پیشنهادی مسئلۀ دیگری که باید درنظر گرفت، موضوعی است که مشتری برای خرید در حوزۀ کسب و کار به آن «میل به پرداخت» (Willingness to pay) میگوید.
میل به پرداخت در قالب خرید با قیمت زیادتر یا خرید به تعداد و دفعات بیشتر صورت میگیرد. مسلماً شرکتی که ارزش ایجادشدۀ آن دارای میل به پرداخت بیشتری باشد در موقعیت ممتاز رقابتی بالاتر قرار میگیرد؛ لذا در انتخاب ارزش پیشنهادی برای شهر نیز باید موضوع میل به پرداخت برای شهروندان و دیگران (در سطح کشوری دیگر هموطنان و در سطح جهانی مردم دیگر کشورها که به طور بالقوه ممکن است آن شهر را برای اقامت انتخاب کنند) درنظر گرفته شود.
به نظر میرسد، فناوریهای برافکن (Disruptive Technologies) نیز ممکن است ارزش پیشنهادی را که برای شهر در نظر گرفته شده، بیارزش کنند.
در حوزه کسب و کار منظور از فناوریهای برافکن، فناوریهایی هستند که فناوریهای قبلی را بهشدت منسوخ کرده و در مدت کوتاهی از بین میبرند. مثلاً فناوری دوربینهای دیجیتال فناوری برافکنی برای دوربینهای آنالوگ بودند. در اینجا انتخاب ارزش پیشنهادی مناسب که عموماً خیلی کلان هستند بسیار بهندرت در فواصل زمانی کوتاهمدت (در حدود پنجاه سال) تغییر میکنند.
بهعنوان مثال، ارزشهای پیشنهادی همچون شهر مناسب زندگی، شهر مناسب کار، شهر پایدار، شهر با توسعۀ اجتماعی سرآمد، شهر سبز، شهر علمی، شهر گردشگری، شهر سرگرمی و تفریح، ارزشهایی هستند که در مدت زمانهای کوتاه و با تغییر تکنولوژی کمتر ممکن است ارزش خود را از دست بدهند، اگرچه زنجیرۀ ارزش آنها ممکن است تغییر کند.
انتخاب ارزشهای پیشنهادی چندگانه برای شهرهای بزرگ
در ابرشهرها و شهرهای بزرگ امکان داشتن چند ارزش پیشنهادی همزمان (بهویژه اگر از همراستایی بسیار یا متوسط برخوردار باشند) نهتنها میسر است؛ بلکه در برخی از مواقع نیز توصیه میشود.
در این حال اختصاص همۀ ارزشهای پیشنهادی به تمام شهر موجب گرایش آن به سمت جایگاه متوسط میشود. راه حل مناسب آن است که برای هر قسمت از شهر ارزش پیشنهادی جداگانه در نظر گرفت. برای مثال، برای مناطقی از شهر که در حال حاضر از جاذبههای طبیعی یا تاریخی گردشگری خوبی برخوردار هستند، ارزش پیشنهادی «مناطق گردشگری» و برای مناطقی از شهر که در حال حاضر وضعیت و زیرساختهای اقتصادی خوبی دارند، ارزش پیشنهادی «مناطق اقتصادی» درنظر بگیریم.
«نکتۀ مهم در ارتباط با مدیریت شهرهای بزرگ آن است که این شهرها باید بهگونهای اداره شوند که در حوزۀ کسب و کار در مدیریت بنگاههای اقتصادی بهکار میرود. منظور از بنگاه اقتصادی، یک بنگاه بزرگ است که دارای چندین کسب و کار متمایز میباشد.» در این حال نباید بهعنوان استفاده از اصل صرفهجویی ناشی از اندازۀ اقتصادی(Economies of Scale Principle) زنجیرۀ ارزش یکسانی برای کل شهر درنظر گرفت.
ارزشهای پیشنهادی ناسازگار، زنجیرههای ارزش ناسازگار
برخی از ارزشهای پیشنهادی ناهمراستا و ناسازگار با هم هستند. همانند یک مسیر دو راهی اگر یکی را انتخاب کردید دیگری را نمیتوانید انتخاب کنید.
مثلاً شهری که ارزش پیشنهادی «شهر پیادهها» را انتخاب میکند، نمیتواند همزمان «توسعۀ تجارت کالا» را بهعنوان ارزش پیشنهادی خود انتخاب نماید؛ زیرا در شهرهای با توسعۀ تجارت کالا حملونقل درونشهری و برونشهری در سطح عالی باید وجود داشته باشد، این ویژگی شهر با ارزش پیشنهادی شهر پیادهها که در آن مؤلفههای اصلی شهر پیادهها در سطح عالی هستند، همراستا نیست.
اگر به این مسئله توجه نشود در این صورت در ادارۀ شهر و برآورد نیازها و درخواستهای شهروندان دچار یک دوگانگی میشوید که اصطلاحاً به آن «گیرافتادن در میانه» گفته می شود.
در استراتژی «نه گفتن» بسیار مهم است، حتی در بسیاری از مواقع آنچه نباید انجام دهیم بسیار بیش از آنچه باید انجام دهیم اهیمت دارد.
در غیر این صورت شما استراتژی ندارید، همچنین در بسیاری از موقعیتها ارزشهای پیشنهادی ناسازگار، زنجیرههای ارزش ناسازگار با هم دارند.
به همین دلیل لازم است در بین ارزشهای پیشنهادی و نیز زنجیرههای ارزش «موازنهTradeoff- » وجود داشته باشد.
توصیف شهروندان و دیگران دربارۀ یک شهر مربوط به ارزشهای پیشنهادی عملیاتیشدۀ آن است. حال اگر این ارزشها همراستا نباشند چه تصویری از شهر میتوان داشت؟
مثل اینکه در حوزۀ کسب و کار شرکت خودروسازی بیامو (BMW) همزمان با تولید خودروهای لوکس و گرانقیمت، به تولید خودروهای ارزانقیمت دست زند، مسلما برند خوبی نخواهد داشت.
داشتن موازنهها در ارزش پیشنهادی و بهویژه در زنجیرۀ ارزش موجب میشود که تقلید از استراتژی بسیار دشوار و عملاً غیر ممکن شود و این به معنای پایدارماندن مزیت رقابتی و ایجاد جایگاه استراتژیک برای شهر میشود.
موازنهها محور استراتژی هستند به این مفهوم که سازمانِ دارای استراتژی را از مسیرهای انحرافی باز میدارد.
موازنههای واقعی و اثربخشی عملیاتی
آیا تمام ارزشهای پیشنهادی که با هم ناسازگار هستند بهصورت حقیقی ناسازگار هستند؟ مثالهایی در حوزۀ کسب و کار نشان دادهاند که برخی از ارزشهای پیشنهادی در ظاهر ناسازگار، بهصورت حقیقی ناسازگار نبودهاند.
مثال بارز آن هزینۀ تولید محصول و کیفیت محصول است، پیش از این، تصور میشد افزایش کیفیت محصول، مستلزم افزایش هزینۀ تولید محصول و در نتیجه افزایش قیمت محصول است.
ژاپنیها در دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ نشان دادند نهتنها با افزایش کیفیت، هزینهها افزایش نمییابند؛ بلکه میتوان هزینهها را نیز کاهش داد.
وقتی محصولی با کیفیت پایین تولید میشود، هزینههای آشکار و پنهانی وجود دارد از قبیل هزینۀ تولید محصولات خراب و معیوب، هزینههای دوبارهکاری، هزینۀ مرجوعات و شکایات مشتریان و هزینههای ناشی از بدنام شدن برند شرکت و نمونههای مشابه دیگر را میتوان نام برد. هرکدام از این نمونهها بر قیمت محصول نهایی و سالم میافزایند. ژاپنیها با بهکارگیری کنترل فرآیند آماری(Statistical Process Control-SPC) به جای بازرسی و دیگر روشهای مدیریت کیفیت مانندTQM و نیز تولیدناب(Lean Production) توانستند ضمن افزایش کیفیت محصول از هزینههای تولید بکاهند.
البته در اینجا منظور از کیفیت، تعریفی است که برای کیفیت میشود و با شاخصهایی همچون عملکرد درست و دوام محصول، تعمیرپذیری و دهها ویژگی دیگر سنجیده میشود؛ اما اگر کیفیت را به معنای انتخاب سلیقههای مختلف در محصول در نظر بگیریم آنگاه ممکن است ناسازگاری بین هزینه و کیفیت وجود داشته باشد. برای مثال، قیمت صندلیها با روکش چرمی و صندلیها با روکش پارچهای موجب تغییر در هزینههای تولید میشود.
علت این ناسازگاری، به دلیل پایینبودن اثربخشی عملیاتی شرکتها است. با افزایش اثربخشی عملیاتی، برخی از موازنهها حذف میشوند.
اثربخشی عملیاتی یا بهترین تجارب قابل کپیبرداری و تقلید است، اما استراتژیهای اثربخش قابل کپیبرداری نیستند. شهرها باید به اثربخشی عملیاتی توجه ویژه نمایند. در غیر اینصورت بهترین استراتژیها هم کارساز نخواهند بود.»
مثال مهم از موازنههای غیر واقعی از نظر برخی از مدیران شهری، آن است که با افزایش تراکم جمعیتی و خانواری در شهرها، چالشها و مشکلات شهری از قبیل ترافیک، آلودگی هوا، نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی افزایش مییابد.
اما اگر شهر بهصورت مناسب برای تراکم مناسب طراحی شود و از زیرساختهای مناسب برخوردار باشد، نهتنها این مشکلات و نابسامانیها کمتر میشود؛ بلکه کارایی و اثربخشی شهر نیز بیشتر میشود.
نمونه شهرهای موجود با تراکم زیاد از عملکرد و کیفیت خوبی برخوردار هستند گویای این مطلب است.
تناسب میان فعالیتهای زنجیرۀ ارزش
در یک استراتژی خوب نهتنها فعالیتهای زنجیرۀ ارزش در راستای ارزش پیشنهادی هستند؛ بلکه هر فعالیت نیز تقویتکنندۀ دیگر فعالیتهای موجود در زنجیرۀ ارزش است. این وضعیت را تناسب (Fitting) بین فعالیتهای زنجیرۀ ارزش مینامند.
منظور از تقویت یک یا چند فعالیت توسط فعالیت دیگر، آن است که کارایی فرآیند(های) تقویتشدهافزایش مییابد یا فرآیند مذکور باعث میشود ارزشی ایجاد کند که میل به پرداخت یا تمایل به ارزش نهایی در مشتریان را بیشتر کند یا موجب حذف فرآیندهایی میشود.
در ارایه خدمات نهایی به شهروندان در شهر، معمولاً چندین دستگاه اجرایی دخالت دارند، علاوهبر هماهنگی و همسوسازی بین دستگاههای اجرایی، هماهنگی و همسوسازی در درون دستگاههای اجرایی نیز لازم است.
ایجاد این هماهنگی در شهرها، از آنچه گفته میشود در عمل بسیار مشکلتر است زیرا تناسب نهتنها شامل این همسویی و هماهنگی است؛ بلکه شامل هماهنگی و همسویی بین خود فعالیتهای زنجیرۀ ارزش و نیز هماهنگی بین مؤلفههای ارزش پیشنهادی میشود.
بهعبارت دیگر، تحقق ارزش پیشنهادی مستلزم انجام فعالیتهای مرتبط، سازگار و تقویتکنندۀ یکدیگر است. برای مثال، فعالیتهای زنجیرۀ ارزش در شهر خلاقی را که یکی از ارزشهای پیشنهادی شهرهای جذاب است، بهطور خلاصه در چهار گروه زیر میتوان قرار داد:
۱.شناسایی و پرورش خلاقیت
-تفکر باز، اعتماد، در دسترس بودن و مشارکت
-توسعۀ استعداد و یادگیری محیطی
۲.توانمندسازی و حمایت از خلاقیت
-چهارچوبهای سیاسی و دولتی
-خبرگی و مؤثر بودن؛
-رهبری راهبردی و چابکی و چشمانداز
۳.بهکارگیری و کنترل خلاقیت
-ارتباطات، اتصالات، شبکه و رسانه
-کارآفرینی و کشف و نوآوری
۴.بروز و تجربه خلاقیت
-تمایز، تنوع، سرزندگی و ابراز وجود
-مکان و مکانسازی
این فعالیتها نهتنها هرکدام در راستای تحقق ارزش پیشنهادی شهر خلاق و سازگار با هم هستند؛ بلکه هریک از فعالیتها نیز تقویتکنندۀ دیگر فعالیتها است، مثلاً بروز و تجربۀ خلاقیت خود موجب تقویت توانمندسازی و حمایت از خلاقیت و برعکس میشود.
مقاله از: ابراهیم خلیلیان گورتانی- مدیر تحقیق و توسعه سازمان فاوا شهرداری اصفهان
نظر شما