۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۷
چند نفس عمیق در چاپخانه....

همین که به محل کارش در چاپخانه پا می‌گذاری بوی تُندی، ریه‌ات را آزار می‌دهد... اینجا رنگ‌ها و مواد شیمیایی با یکدیگر در آمیخته‌اند تا نقش و نگارهای مختلفی به خود بگیرند و نقشی از خاطره را ترسیم کنند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، چند پلۀ کوچک مغازه را بالا می رود و نفسش به شماره می افتد و خس‌خس سینه امانش را می بُرد... قوس کمرش همچون قوس کمان است و او را ناچار می کند برای بهتر گام برداشتن، گاهی دست به کمر شود. جوان است اما...

شاید کمتر کسی باور کند او جوان است و هنوز تا بروز نشانه های پیری و بیماری فاصله بسیار دارد اما ظاهر او از مردی حکایت دارد که گَرد تجربه‌اش همراه با رنج سالها کارِ مشقت‌بار آمیخته است و شادابی جوانی را از او بازپس گرفته است.

جلوتر می رویم و به آرامی سلام می کنیم، سرش را بلند می کند، علیک سلام می گوید و با لبخندی ما را به داخل مغازه دعوت می کند. کنجکاویم... کنجکاو برای دانستن درباره رنج و مشقت کار در چاپخانه‌ای که در آن علاقه با رنج و سختی درآمیخته و از جوان شاداب دیروز مردی رنجور اما سرشار از تجربه ساخته است، تجربه ای اما به قیمت جوانی... خود را سجاد امیری اپراتور چاپ مجتمع چاپ و تبلیغاتی «خورشید هشتم» معرفی می کند و دوباره مشغول کار می شود.

این بوی تند و تیز از چیست؟

ما با انواع مواد شیمیایی و رنگ های مختلف سر و کار داریم که هرکدام بوی خاصی دارد اما وقتی با هم ترکیب می شوند، همین بویی که شما حس می کنید در فضا می پیچد.

با این شرایط کار کردن برایتان سخت نیست؟

ماسک فیلتردار می زنم و هواکش هم شبانه روز روشن است اما خب چه می شود کرد بازهم این بوها دست بردار نیستند اگرچه مشام من هم به این چیزها عادت کرده است.

چند سال است که به این کار مشغول شدی؟

الان پنج سالی می شود. آن اوایل چاره ای جز آمدن به این شغل نداشتم... آن موقع تازه ازدواج کرده و از یک شهرستان کوچک به اصفهان آمده بودم و حاضر بودم برای کسب درآمد حلال هر کاری انجام دهم.

می دانستی که ممکن است سلامتی شما در این کار به خطر بیافتد؟

نه اصلا نمی دانستم که دارم بر سر سلامتی ام معامله می کنم... با اینکه مرتب شیر و لبنیات می خوردم اما به مرور حس کردم سینه‌ام سنگین شده و توان نفس کشیدن ندارم و شاید به همین دلیل است که هر کسی نمی تواند در کارِ ما دوام بیاورد.

در طول این سالها شاگرد هم داشتی؟

افراد زیادی بودند که در همین سه چهار سال در کنار من مشغول شده اند اما بعد از یکی دو هفته فرار را بر قرار ترجیح دادند و به یکباره غیبشان می زد اما من دیگر به این کار عادت کرده ام و اگر یک روز سرکار نباشم احساس پوچی و مردن به من دست می دهد و گویی یک چیزی در زندگی من گم می شود.

مگر چند ساله ای؟

من ۲۵ ساله هستم اما می دانم که شاید حتی ده دوازده سالی بیشتر از آن به نظر برسم، آن هم به خاطر سختی کار و روزگار بوده است. فکر نکنم خود شما هم یک ساعت پشت دستگاه چاپ دوام بیاورید!

به فکر بازنشستگی زودتر از موعد نیستی؟

راستش را بخواهید سختی کار ما به حدی است که حتی اگر خودمان بخواهیم که ۳۰ سال در آن بمانیم اما ۱۰ یا ۱۵ سال بیشتر نمی توانیم کار کنیم، البته دستگاه های جدید چاپ هم به بازار آمده اند که بوی کمتری تولید می کنند اما من مَرد کار با آن دستگاه ها نیستم چون قلق همین دم و دستگاه های قدیمی را بهتر بلد هستم.

بخش کم خطرتری در مجتمع چاپ وجود ندارد که در آنجا مشغول به کار شوی؟

مجتمع های چاپ معمولاً بخش های طراحی و چاپخانه دارند اما مجموعه ما بخش تابلوسازی را هم فعال کرده تا تمامی نیازهای مشتریان را یکجا برطرف کند. اگرچه عده ای از مشتریان وقتی به هر دو بخش چاپخانه و تابلوسازی سر می زنند، فکرمی کنند کار در تابلوسازی راحت‌تر است اما آن بخش هم سختی های خودش را دارد و گاهی مجبور می شویم برای نصب تابلو به ارتفاع چهار یا پنج متری از سطح زمین برویم.

تنوع مشتریان‌ هم باید زیاد باشد.

از بانک ها و موسسات کوچک و بزرگ مالی و تجاری بگیرید تا فروشندگان خرده فروش و حتی کسانی که برای مجلس ترحیم یا تبریک، بَنر سفارش می دهند مشتریان ما هستند. در سالهای اخیر، چاپ این نوع بَنرها به خوبی در شهر باب شده است چون هم ماندگاری و تنوع بیشتری دارند و هم با هزینه کمتری می توان آن‌ها را تهیه کرد.

اوج کار چه زمانی است؟

تقریباً هیچ‌وقت نبوده که ما بیکار باشیم حتی گاهی اوقات مثل تبلیغات انتخابات و یا بازگشت زائران از کربلا و مکه ۴۸ ساعت به صورت مدوام سرکار بودیم و یک لحظه هم دستگاه را خاموش نکردیم، خوب به خاطر دارم اولین سالی که مردم توانستند در اربعین حسینی به راحتی به کربلا بروند مشتریان برای گرفتن بنر تبریک بازگشت زائر خود در مغازه ما صف بسته بودند.

اگر به عقب برگردید باز هم همین شغل را انتخاب می کنی؟

سوال خیلی سختی است... . از زمانی که من وارد این شغل شدم تا به حال شرایط خیلی عوض شده و بسیاری از کارها را ماشین انجام می دهد و اپراتور چاپ بیشتر یک ناظر است تا یک نیروی عملیاتی، اما با وجود همه این شرایط اگر زمان به عقب برمی گشت من تحقیق بیشتری درباره این شغل می کردم تا بتوانم با مهارت بالاتر در آن مشغول به کار شوم اگرچه استاد شدن در کار ما نیازمند تمرین و تمرین و تمرین با چاشنی پشتکار است.

به فرزندتان پیشنهاد می کنید که به سراغ این شغل بیاید؟

بچه های این دوره، راحت طلب شده اند و حاضر نیستند برای کسب مهارت وقت و انرژی بگذارند و فقط می خواهند که از آسان ترین راه ممکن به پول برسند به همین دلیل فکر نمی کنم بچه خود من هم در این مسیر قدم بگذارد چون راه طولانی و سختی برای کسب درآمد در پیش خواهد داشت.

به گزارش ایمنا، حالا طرح های مختلف بر روی بنرهای خام نقش بسته اند و صدای بوق خاص بلند شده از دستگاه نشان می دهد که هنگامه رفتن ما هم فرا رسیده است به همین دلیل سفارش خود را از دست مرد همیشه خندان چاپخانه می گیرم و خارج می شوم در حالی که او حالا  مشغول عوض کردن لوله قطور و سنگین بنر دیگری از روی دستگاه است اما من با گذشت همین چند دقیقه، چیزی بر روی سینه ام سنگینی می کند...

گفتگو از: امیر امین الرعایایی، خبرنگار سرویس جامعه ایمنا

کد خبر 344245

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.