۲۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۳
اینجا عروسک ها مهربانترند...

عروسک ها همیشه از کودکی تا پیری همدم دلتنگی های زنانه بوده اند،دختر عروسک هایش را در بغل می چرخاند و تمرین مادری و صبر و عاطفه می کند، اینجا هم عروسک ها جای فرزندان نشسته اند، به جای آنها نوازش می شوند و به جای آن ها به حرف پیرزن گوش می کنند، به درددل هایی که انگار کسی وقت برای شنیدنش نداشته است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، حرف های بتول خانم زیاد نیست اما انگار که گفتنشان باری از روی دلش برمی دارد. گفتن از سه فرزندی که سال ها پیش با پدرشان به ناکجاآباد رفته اند و اثری از آنها نیست، از خواهرزاده ای که تنها دلخوشی اش بوده و همیشه به دیدارش می آمده اما دست روزگار "امید" را هم از بتول خانم می گیرد.

او می گوید: "امیدم توی دریا غرق شد، الهی بمیرم جوان بود بعد از او دیگر کسی مثل او به دیدنم نمی آید."

عکس امید را میان شاخه های گل مصنوعی روی میز کوچک کنار تخت نشانده است تخت پر است از عروسک ها و گل های مصنوعی مورد علاقه بتول خانم.

بتول خانم گل مصنوعی دوست دارد، گل طبیعی پژمرده ای که روز مادر هدیه گرفته را روی تخت خورشید خانم گذاشته و می گوید: این گل ها را دوست ندارم مثل ما پیر شده اند اما این گل های مصنوعی همیشه همینجور می مانند.

بتول خانم از سربار شدن واهمه دارد، " گاهی خواهرم می خواهد به خانه اش بروم اما هرچه باشد خانه مردم است، نمی روم می ترسم به خاطر من طعنه بشنود، فعلا اینجا هستیم تا ببینیم چه می شود... "

خورشید خانم هم اتاقی بتول است، او می گوید: "مدام سر درد دارم، نمیفهمم اینجا کی روز شب می شود، اینجا بودن بد نیست اما آسان هم نیست، سخت می گذرد. دلم برای دخترم عاطفه تنگ شده، جای خالی اش را بدجور احساس می کنم..."

"خانه سالمندان" نامی است که بر تن این مکان نمی نشیند، اگرچه بودن چنین مرکزی واجب است و به گفته مسئول سرای سالمندان نزدیک به ۱۰۰ نفر نیرو برای آرامش ساکنان کار می کنند اما خانه همان جایی است که دلخوشی های کوچک انسان را در خود جمع می کند، همان جایی این پیرزن ها و پیرمرد ها به دیوارها، گل ها، قاب های عکسش علقه دارند، همان خانه کوچکی که عصر پنجشنبه حیاتش را آب پاشی می کنند، سماورش را جوش می آورند و با ذوقی عجیب منتظر دختر، پسر و نوه هایشان می شوند.

اینجا اما بیشتر از خانه شبیه ایستگاه انتظار است، انتظار برای پایانی تلخ که هرطور حساب کنی لایق نام پدر و مادر نیست.

گذر عمر از جوانی تا پیری و بی اعتباری دنیا در سالن های صادقیه کاملا به چشم می آید، با نگاه به چشم های کم فروغی که روزی مصمم و با اراده از تصمیم ها می گفتند و امروز منتظر به راه مانده اند.

"کریم پوستی" موسس سرای سالمندان صادقیه است و می گوید "تا حد امکان پدر و مادرها و سالمندان را در محیط خانواده نگهداری کنید." سرای سالمندان صادقیه در سال ۱۳۵۴ با دست خالی آغاز به کار کرده و به گفته پوستی پس از شناخته شدن مرکز، با اعتماد مردم و کمک های مردمی این مرکز با ۳۵ هزار متر مربع وسعت و ۱۴ هزار متر مربع ساختمان با کمک های مردمی ساخته شه است.

درختان صادقیه شاهد تنهایی های مردانی است که روزی پشت و پناه پسران و دخترانشان بودند و حالا پشت و پناهی ندارند و شاید زیرلب می خوانند:

"ز روزگار هیچ مرادی نیافتیم!

آزرده‌ایم لاجَرَم از روزگار خویش"

گزارش از : پریسا عابدی، خبرنگار سرویس جامعه ایمنا

کد خبر 339583

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سودابه IR ۱۹:۲۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۴
    2 0
    عالی بود.