به گزارش خبرنگار ایمنا؛ نامش عباس؛ متولد بیستم مهرماه 1338؛ تحصیلاتش دیپلم؛ فعال در زمینه پیروزی انقلاب؛ شجاع و نترس؛ آری؛ شجاعتش ازکسی پنهان نبود؛ نه تنها شجاعتش که فعالیتش هم بسیار بود؛ از شرکت در راهپیاییها برای پیروزی انقلاب تا جنگیدن در جبهه حق و باطل.
عباس فنایی؛ در کنار شنا و کاراته؛ دست از مطالعه برمیداشت؛ آنهم کتابهای مذهبی؛ از هر فرصتی برای مطالعه قرآن و کتاب استفاده میکرد؛ تا جایی که اگر کتاب به پایان نمیبرد، آن را رها نمیکرد.
در کنار همه فعالیتهایش، دفاع از میهن برایش ارزش دیگری داشت؛ نخست به جبهه غرب رفت و بعدها با شروع جنگ تحمیلی همراه با حاج حسین خرازی از کردستان به جبهههای جنوب رهسپار شد.
او که فرمانده محور منطقه دارخوین بود، در عملیات فرماندهی کل قوا شرکت کرد، پس از مدتی هم در عملیات ثامن الائمه وشکست محاصره آبادان، فرمانده گروهان شد؛ در همین عملیات بود که مجروح شد؛ اما شجاعتش او را از ادامه راه بازنمیداشت؛ به همین خاطر در مرحله دوم عملیات بستان فرماندهی گردان امام محمد باقر(ع) را بر عهده گرفت.
با این حال در نگهداری پل سابله حماسه آفرید و در پاتک عراقیها مقاومت کرد؛ به این معنا که با زدن تانک عراقیها در دهانه پل، سبب عقب نشینی دشمن شد.
اما عباس در کنار همه نقش آفرینیهایش، از یاران حسین خرازی بود که از لحظه لحظه حضور او در جبهه در راستای رشد و شکوفایی نظامی و خودسازی خود استفاده میکرد؛ به همین خاطر بود که کم کم به فرماندهای لایق و کاردان تبدیل شد.
با این همه در تنگه چزابه حماسه آفرید و در عملیات فتح المبین و بیت المقدس به فرماندهی گردان مانوری و خط شکن امام محمد باقر(ع) منصوب شد و توانست با هدایت نیروهای خود، جبهه استراتژیک جاده دشت عباس دهلران و عین خوش را تصرف کند.
او که موفق شده بود نیروهای خود را به دژ مرزی عراق در منطقه پاسگاه زید برساند در هجدهین روز از اردیبهشت ماه 1361 در پاسگاه زید و در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید و همنشین دیگر ستارگان آسمانی شد.
با این حال اکنون که میان دیگر شهدا در گلستان شهدای اصفهان آرمیده است با وصیتنامهای با ما سخن میگوید «من به جبهه آمدم تا در صفوف متحد سربازان امام زمان ولی عصر (عج)، با کفار بجنگم و به فرمان رهبرم، اسلام را به دیار خودش که غریب است، روانه کنم و جاده را هموار کنم تا اسلام در عالم گسترده شود.»
نظر شما