آشنایی با «داستان‌های ناتمام» بیژن نجدی

کتاب «داستان های ناتمام» مجموعه داستان ها و نوشته هایی است که با فوت بیژن نجدی ناتمام ماند.

به گزارش ایمنا، «من در قصه‌هایم سر پرنده‌ای را بریده و پنهان کرده‌ام تا خواننده به تحرک و تشنج تشدید شده تن و بال و پاهایش خیره شود؛ و پیش از آنکه پرنده بمیرد، و تحرکش به سکون تبدیل شود، شما طپش و تحرک و زنده بودن را در دردناکترین شکل آن می‌بینید که دیگر زندگی نیست، مرگ هم نیست؛ زیرا حرکت تندتر شده اندامش وجود دارد و زندگی آمیخته با مرگ. و این همه لحظه‌ای است پیش از مرگ، که پرنده شدیدترین پر و بال زدن سرتاسر زندگی‌اش را انجام داده است؛ لحظه‌ای که بیشترین آمیختگی را با زندگی و طلب زندگی دارد، آن هم درست در همسایگی مرگ. به خاطر همین است که تمام قصه‌های من شروع و پایان ندارد.» این بخشی از نثر بیژن نجدی است که پشت کتاب «داستان های ناتمام» او نوشته شده. کتابی که همسرش بعد از فوت او از دست نوشته ها و داستان های ناتمامش گردآوری کرد و چون نامی برای داستان های آن انتخاب نشده بود به پاسداشت این دبیر ریاضی، عبارت های ریاضی را عنوان نوشته ها قرار داد.

کتاب «داستان های ناتمام» در سال ۱۳۷۹ به همت پروانه محسنی آزاد از سوی نشر مرکز منتشر شده و در صفحۀ نخست اولین داستان آن می خوانیم:

«که مادرم با فروتنی و با اندوه به جای انتخاب یک پیراهن سفید و یقه باز و کوتاه، پارچۀ خاکستری و پاییزه ای را در طرحی ساده و بلند دوخته و به یک بار پرو قناعت کرده بود. چرا که پوست سفید و براق و تقریبا صاف، چشمان نجیب و سرد او، هنوز می توانست وی را بیوه ای محترم و خواستنی نشان بدهد.

حتی من با این سن نزدیک بیست و ریش و نتراشیده، نمی توانستم مادرم را پیر، یا مثلا یائسه نشان بدهم و این حتما از چشم هیچکدام از عموها پنهان نمانده بود زیرا هنگام خداحافظی مدام تکرار می کردند: منتظرتان هستیم...یادتان نرود...آن لبخندتان را هم بیاورید...

صبح روز بعد زودتر از ساعات معمول بیدار شدیم. ماهها گذشته بود که ما رادیو را روشن نکرده بودیم و حالا این اولین صبحانه ای بود که آن را ضمن شنیدن موسیقی با اشتهای خوب می خوردیم. مادرم حمام را هم روشن کرده بود، بله. ما از تشییع جنازه به این طرف حمام نکرده بودیم.»/

کد خبر 327967

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.