به گزارش ایمنا، بد نیست در زادروز داستایوفسکی با یکی از مشهورترین رمان های او، که به نوعی الهام گرفته از شرح حال او نیز هست آشنا شویم. داستان «قمار باز» روایتگر ماجرای خانوادهای روس است که بر اثر تحولات و بیلیاقتیها ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته و یا در راه رفتن به قمارخانه است. در این کتاب، زندگی از نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کند و گردانه را بچرخاند و می گوید این که «این انتخاب موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی ورای قدرت دست بشریت است.
«قمار باز» با ترجمۀ جلال آل احمد در سال ۱۳۸۹ از سوی نشر خرم منتشر شده است و در صفحۀ نخست آن می خوانیم:
«پس از دو هفته غیبت برگشته ام. کسان ما الان سه روز است که در رولتنبورگ سکونت گزیده اند. خیال می کردم مرا مانند مسیح انتظار می کشند؛ ولی اشتباه می کردم.
ژنرال که رفتاری بس آسوده و فارغ داشت با من به تفرعن صحبت می کرد و مرا پیش خواهرش فرستاد. پیدا بود که عاقبت موفق شده اند پول قرض کنند و نیز به نظرم آمد که ژنرال از نگاه من پرهیز می کرد. ماری فیلیپوونا که سرش خیلی شلوغ بود با من به جز چند کلمه حرف نزد؛ با وجود این پول را از من گرفت، شمرد و به گزارش من تا آخر گوش داد.
برای شام مجللی که به عادت مسکویی ها _که هر وقت پولدار باشند می دهند_ منتظر مزنتسوف مردکی فرانسوی و یک انگلیسی بودند. پولینا آلکساندرونا وقتی مرا دید، پرسید که چرا اینقدر دیر کرده ام و بی آنکه منتظر پاسخ من باشد فورا منصرف شد.
پیدا بود که در این کار تعمد داشت، با وجود این می بایست ما با هم صحبت می کردیم؛ آنچه می باید برای او بگویم بر دلم سنگینی می کرد.»/
نظر شما