اصفهان از نگاه مالرو

«آندره مالرو» جمله معروفی دارد که می گوید «زیباترین شهرهای جهان، ونیز، فلورانس و اصفهان هستند».

به گزارش ایمنا، وقتی در تقویم مناسبت های ماه آبان و میان نویسندگان بزرگ جهانی جستجو می کنم، نام «آندره مالرو» برایم بسیار شاخص است، چراکه وی در طول عمر ۷۵ ساله خود به کشورهای گوناگونی سفر کرد و بیش از همه شیفته تمدن کهن ایران و شهر زیبا و دیدنی اصفهان شد. وی نویسنده و سیاستمدار فرانسوی آثار ادبی مهمی با موضوع‌های متفاوتی از هنر، تمدن، جنگ و شرح حال خودش بر جای گذاشت. در میان مشهورترین عناوین آثار او می‌توان سرنوشت بشر، موزه خیالی، مسخ خدایان، راه شاهی، امید، آیینه اوهام، وسوسه غرب و ضد خاطرات را نام برد.

«آندره مالرو» سیاستمدار فرانسوی در مقاله ای که برای نخستین‌بار سال ۱۹۲۵ در نشریه «هند و چین» که در پاریس به سردبیری خود مالرو منتشر می‌شد با نام مستعار موریس سنت روز چاپ شد، درباره بازدیدش از شهر اصفهان چنین آورده است:

«در یکی از صبح‌های فرح‌بخش ایران که در آن گنبدهای آبی مساجد چون ناقوس‌های توسکانی ایتالیا، آهنگین‌اند، از تهران به اصفهان به راه افتادیم. اصفهان دویست سال بود که در خود غنوده بود. یورش افغان‌ها در آن زمان، شهر را از سکنه‌اش خالی کرده و تنها شصت‌هزار نفر داوطلب دفاع از شرف خود در برابر یک میلیون مهاجم افغانی شده بودند. اما اینک همین معبر سیل تاریخی، ناجی ما از دل کویر بود... اتفاق چنان خواست که روزی خود را در چهارباغ بیابیم خیابانی که بنیادگذاران شهر در آن زیباترین و گرانبهاترین میراث پارسی را جا داده بودند. شاید خیلی نادر انسان‌های جوینده‌ای چهارباغ را یافته باشند حتی ارواح بزرگی که من می‌شناسم، ولی هرکس هم دیده باشد از آن پس خاطره‌ای عجیب با خود حمل خواهد کرد، خاطره‌ای شبیه انعکاس درخشش یک ستاره در آب خیزی عمیق. بر این کاخ‌ها مصیبتی سیصد ساله سنگینی می‌کند و کاشی‌هایی که با صدای خشک ترک می‌خورد، دیگر خواب مالیخولیایی آنها را آشفته نمی‌کند. خلاقیتی ناب حول این ستون‌های ظریف تاب می‌خورد و آمیزه‌ای از غم و زیبایی و ویرانی در اشکال رنگ‌پریده بر دیوار و در دورن خطوط مجسمه‌های لب شکسته آن حلول کرده است».

مالرو در این مقاله، از زبان یک سرباز روس یا کسی که به واحد آنها متعلق است، برداشت‌های خود را از وضعیت سیاسی آشفته اوایل کار رضاشاه و موقعیت قشون قزاق و از خلال مشاهداتش، هنرشناسی و درک عارفانه خود را به معرض دید خواننده می‌گذارد.

«آندره مالرو» سال ۱۹۲۹ با همسرش «کلارا» به ایران سفر و از اصفهان دیدن می کند و سخت مجذوب اصفهان و بناهای تاریخی اش می شود. دو سال بعد بار دیگر به ایران می آید و مدت زیادی در ایران می ماند و با روحیات ایرانیان آشنا می شود. «مالرو» درکتاب «آیینه اوهام» درباره خاطره سفرش به اصفهان می‌گوید «من برای نخستین بار پس از سال۱۹۲۹، دوباره به اصفهان رفته بودم. جای کاروان‌ها را، کامیون‌ها و جای بیابان بی نظیر شهر را، حوضی با گل‌های میمون در اطرافش گرفته بودند. بی قیدی ایرانی، جانشین انزوای شدید ایران قدیم شده بود. آن ایرانی که گرده ماهی‌های پوسته پوسته شده اش، در محوطه‌های پر از ریگ، زیر آفتاب هزار و یک شب می درخشیدند؛ و گنبدهای آبی مساجدش در هر شهر، همچون فیروزه ای که به هنگام نبش قبر تصادفاً از میان بقایای مردگان ظاهر می شود پدیدار می گشتند، با سکه‌هایی که نقش خرگوشی که در ماه دیده می شود، بر خود داشتند».من اصفهان را همانقدر دوست دارم که استاندال میلان را دوست دارد. دوباره به دیدن عتیقه فروشان رفته بودم. فروشندگان بی مغازه ای که قطعات پارچه‌های قدیمی، مینیاتورهای بسیار زیبا و جعلی، اشیائی با تصویر اسکندر و سایر چیزها را میان بقچه‌های بزرگ مشکی می آوردند. چیزهایی که می توانستند رمان نویس‌های زمان لوئی سیزدهم ما را در روِیا فرو برند: اردوان، کورش، خسرو، فرناباذ. این اشیاء از لای بقچه‌ها، با پرنده‌های بهشتی بافته شده بر متن واحه‌های پر از درختان تبریزی، پائین می ریختند. واحه‌هایی که از زمان هخامنشیان، مردم بیهوده در اطرافشان می جنگیدند».

«آندره مالرو» جمله معروفی دارد که می گوید «زیباترین شهرهای جهان، ونیز، فلورانس و اصفهان هستند». این جملۀ نویسنده، منتقد و سیاستمدار فرانسوی درباره نصف جهان است که در تاریخ به یادگار مانده است.

کد خبر 326883

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.