آخر خط با شوهر بلندپرواز ...

یکی از رسالت‌های اساسی زنان و مردان این است که حدود توقعات آنان از زندگی و از یکدیگر، بیش از طاقت و توان طرف مقابل و حد و حدود زندگیشان نباشد. در برخی از خانواده‌ها بدون در نظر گرفتن امکانات و مقدورات، زوجین توقعاتی بیش از حد از زندگی دارند.

به گزارش گروه جامعه ایمنا، خانم جوانی که بدلیل بدهکاری مالی و داشتن دستور جلب توسط مامورین کلانتری دستگیر شده بود با چشمان اشکبار درباره ماجرای زندگیش گفت: ۱۵ ساله بودم که خانواده‌ام مرا زود شوهر دادند و الان ۸ سال است که زندگی مشترکم را با بهرام شروع کردم .

اوائل زندگی همه چیز بر وفق مراد بود، کار و ماشین و وضع مالی نسبتا خوبی داشت شوهرم راننده آژانس بود، ۵ سال از زندگی را به خوبی و خوشی با کم و زیاد سپری کردیم تا اینکه ورق خوشبختی زندگی‌مان برگشت خورد.

بهرام به این زندگی قانع نبود و بسیار بلند پرواز و می‌خواست ره چند ساله را یک شبه طی کند، مدام به من می‌گفت  که می‌خواهد ماشین سنگین بخرد تا زندگی  رویایی برایم بسازد و هرچه به او می‌گفتم من به همین زندگی قانع هستم دست‌بردار نبود تا اینکه زمین زراعی و ماشین زیر پایش را فروخت و با کلی قرض و وام یک کامیون خرید و به آرزوی چندساله‌اش رسید و راهی جاده‌ها شد ولی این چیزی نبود که فکرش را می‌کرد  .

چند ماه اول بد نبود اما ماشین با او سازگار نشد و هر روز خرابی به بار می‌آورد و هر چند وقت یکبار باید لوازمش را تعویض می‌کرد تا اینکه بدهی بر او غلبه کرد. خریدن کامیون نه تنها باری از دوشش برنداشت بلکه بدهی‌های زیادی به بار آورد. بهرام دوباره فیلش یاد هندوستان کرد و به فکر کاری تازه افتاد، کامیون را فروخت و وارد کار کشاورزی، دامداری و معامله‌گری افتاد.

دیگر بانک‌ها بدلیل بدهکار بودنش به او دست چک نمی‌دادند و حالا نوبت من شده بود که برایش دسته چک بگیرم آنقدر زیر گوشم زمزمه کرد که به خاطر زندگیمون تو برو دسته چک بگیر! تا بالاخره برای اینکه زندگیم متلاشی نشود دسته چک گرفتم.

برگ چک اولی را سر موعدش  پاس کرد، خیلی بدهی به بار آورده بود و دسته چک برای صاف کردن بدهی‌های او کافی نبود، دسته چک دومی را در عرض یکماه به دست طلبکارها داد و من ماندم و چک‌های بی‌محل او.

الان بهرام ۷ ماه است که متواری شده و اصلا خبری از او نیست و من به همراه فرزندم بالاجبار به منزل پدرم رفتم، اوائل به پدرم چیزی نمی‌گفتم ولی تحمل این همه مشکل را نداشتم که دیدم به آخر خط رسیدم و بدلیل ترک نفقه و مهریه از همسرم شکایت کردم. امروز هم برای مطلع شدن از روند پرونده به دادسرا رفته بودم که یکی از طلبکارهای همسرم  با حکم جلبی که داشت به سراغم آمد و حالا هم اینجا هستم.

توقعات بیجا و بلندپروازی، عامل آسیب به بنیان خانواده

کارشناس مرکز مشاوره ناجا در این باره اظهار داشت: طبیعی‌ترین شکل خانواده، همین است که هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را از بین ببرد و میان زن و شوهر جدایی بیفکند دنیای امروز که دنیایی مضطرب و پریشان است، علیرغم پیشرفت‌های حیرت‌انگیز علم و صنعت، در مسأله خانواده با مشکلات بسیاری روبرو است.

این کارشناس مشاوره در ادامه گفت: با توجه به اینکه زندگی جریان متلاطمی از فرازو نشیب‌هاست اما با کمی صبر و تحمل حتما آرامش بوجود می‌آید. حفظ امنیت خود و اجتناب از آسیب برای هر فردی در زندگی ضروریست و گاهی ناخواسته، آگاه ترین افراد نیز دچار آسیب‌های اجتماعی  این چنینی می‌شوند چرا که از روی احساسات عاطفی به دیگران حتی به شریک زندگی خود نیز اعتماد می‌کنند.

این خانواده درمانگر در خاتمه گفت: توقعات بیجا و بلندپروازی از موجبات برهم خوردن بنیان خانواده است و در این پرونده نیز با توجه به مشکلات مطرح شده می‌توان اذعان کرد در شرایط نه چندان سخت شروع زندگی مشترک این زوج اگر با کمی درایت و زیرکی از سوی همسر  وجود داشت و اگر این زوج به زندگی ساده خود قانع بودنداین مشکلات هرگز برای آنها پیش نمی‌آمد و کارشان تا مرز طلاق و از هم پاشیدن زندگی مشترکشان پیش نمی‌رفت.

کد خبر 320855

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.