شور حسینی در کوچه پس کوچه های شهر

نردبام را روی زمین میخکوب می کند تا به بالای آن برود. می خواهد پرچمی را که به نام مبارک ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) مزین شده، روی دیوار حسینیه نصب کند. با نگاهی توام با شادی و گریه بند پرچم را روی میخ دیوار، گِره پیچ می کند...

به گزارش ایمنا، انگار حال و هوای محله متفاوت شده. نه که این محله بلکه تمامی محلات شهر درگیر شور نشاطی وصف ناپذیر شده اند و می خواهند برای خدمت به فردی آسمانی، خود زمینی شان را به او نشان دهند.

آری دوباره بوی ماه محرم در هوای غبار آلود شهرها و کوچه پس کوچه های محلاتش پیچیده تا زنگار دل های مرده را بزداید.

اینجا محله وحید است. محله ای که سالیان درازی است از کودکی تا به امروز خاطره برگزاری مراسم محرم در آن به یادگار مانده. محله ای با حدود ۳۰۰ شهید که همگی رهرو خط همان امامی بودند که هر ساله برایش شهرها مشکی پوش می شود.

حسین آقاداوودی همرزم یکی از همین شهداست. می گوید: «ما هرسال در این محل بنا داریم با پخت نذری و تدارک مراسم روضه وظیفه مون رو به آقا و سرورمون اباعبدالله الحسین(ع) انجام بدیم.» «پیر و جوان هم نداره». همه برای هرکاری که بتوانند انجام دهند سر از پا نمی شناسند. 

تکایا و حسینیه ها در این محل به قدری است که از هر مکانی از محله که راه بیفتید، روضه ای برپاست. 

آن طرف تر، سرکوچه، پیرمردی نارنجی پوش زباله ها را جمع می کند. ای کاش کمی مراعات این بنده خدا را در این شبها بکنیم.

نزدیک مسجد امام حسین (ع) زیر گذر چایی صلواتی می دهد، مسئولش عباس محرابی است که  ۵۰ سال است مُهر خادم الحسین بر جان و دلش زده در حالی که در آبدارخانه مسجد چایی می ریزد از روزهای کودکی اش می گوید: «یادم میاد که روزایی که ۱۰، ۱۲ ساله بودم پدر خدا بیامرزم دست منو می گرفت و با هم میومدیم مسجد. یادش بخیر اون روزا  ... »

صدایی به گوش می رسد. می گوید «ظاهرا دسته امده»

_ از کجا؟

_ فکر کنم از امامزاده محسن(ع).

امامزاده محسن از نوادگان امام موسی کاظم(ع) است. با مسجد امام حسین زیاد فاصله ای ندارد. رسم است که در شب های محرم دسته های عزاداری از یک محل به تکایا، مساجد و حسینیه های همان محل می روند.

اما به قول آقای قربانی، ساکن محله «محرمه و دسته هاش» می گوید: «قافله سالار غم و ماتم ... دسته عزاداری که تو محله ها راه میوفتد یه شور دیگه ای داره... . یه عشق دیگه ای داره...» «این کوچه انگار با صدای زنجیر و سنج و دهل آرام می گیره» این پا و آن پا می شود و روی پنجه پا می ایستد تا ببیندشان. 

«حسین آرام جانم، حسین روح و روانم» مداح دسته این را گفت و همه با او زمزمه کردند. انگار گروه موسیقی است که این روزها در همه شهرها می چرخد و با خود این نوا را دارد.

بچه های زنجیر زن را که می بیند دلش برایشان غش می رود. می گوید: «ماشاالله عموجون، خدا حفظتون کنه»

کم کم خیل عظیم عزاداران وارد حیات مسجد می شوند. این بار زنجیرها و طبل ها سر در گریبان فرو می برند تا به نوای شیپورهایی که سوز صدایشان برای مان آشناتر است گوش فرا دهند. با نوازش شیپور تمامی روضه ها مانند فیلمی جلوی چشمانمان رد می شود و در انتها برای آنچه نباید می شد اشک می ریزیم... .

سکوت محله همه جا را فراگرفته. اما صدای گریه یتیمان به گوش می رسد. همه رفته اند و مراسم تمام شده اما نه ...، دختری خردسال داغ پدر دارد، پدری که تا دیروز بزرگترین مرد بود و حالا منتظر است تا برگردد...

کد خبر 320413

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.