مفهوم زندگی اجتماعی در «بالانس»

انیمیشن «بالانس» دو نوع تفکر سیستمی و تفکر مکانیکی را به نمایش می گذارد. در تفکر مکانیکی افراد فقط به خودشان فکر می کنند و خودشان را جدای از دیگران می دانند و در تفکر سیستمی، افراد با دیدن عدم تعادل، با همکاری و تعامل سعی می کنند دوباره بالانس را ایجاد کنند.

به گزارش ایمنا، «شنبه های نوستالژیک» عنوانی است برای باخوانی آثار پویانمایی مطرح در ایران و جهان که بررسی و نگاه مجدد به این آثار می تواند بازگوی خاطراتی باشد از زمانی دورتر و قطعاً بازخورد آن ها در زمان حال، دلنشین و نوعی خاطره بازی است. در گام دوم از «شنبه های نوستالژیک» به شاهکار «بالانس» می پردازیم. انیمیشن «بالانس»، محصول سال ۱۹۸۹ کشور آلمان است. کارگردان این انیمیشن هفت دقیقه ای، برادران لانشتاین هستند. این فیلم کوتاه که تاکنون جوایز بسیاری را از آن خود کرده است، از نظر متفکران و اندیشمندان حوزه های متفاوتی مورد ملاحظه قرار گرفته است. از جمله فلاسفه، اقتصاد دانان، جامعه شناسان، اهل دین، فرهنگیان و یا هر روشنفکر دیگری می تواند آن را از دیدگاه خود مورد تحلیل قرار دهد. همچنین از نظر سینمایی نیز این فیلم در بین بهترین های جهان قرار دارد. شاید صامت بودن این فیلم و عدم تفاوت ظاهری کاراکترهای اصلی آن، عوامل مهمی در همه فهمی و جهانی شدن آن داشته است. سادگی و سرراستی ماجرا به نحوی است که هر بیننده ای را، چه حرفه ای و چه آماتور، وادار به ارائه تحلیلی از آن می کند.

ماجرا بر روی صفحه ای معلق در فضایی نامتناهی آغاز می شود. پنج مرد دقیقا مشابه، به‌صورت متعادل(بالانس) بر روی آن ایستاده اند. فیلم با تعادل صفحه زیرین آنان و سکون پنج مرد آغاز می شود. با گذشت زمان، یکی از این پنج تن قدمی به سوی مرزهای صفحه برمی‌دارد. مسلما طبق قوانین فیزیک تعادل صفحه برهم می خورد. اما چهار نفر دیگر، برای حفظ تعادل هر یک قدمی به سمت بیرون صفحه  می‌گذارند. این روند ادامه پیدا می کند، تا همه آنها همچنان که از همدیگر دور می‌شوند، به مرزهای صفحه نزدیک می شوند. کنجکاوی آنها، باعث می‌شود، هر یک از درون ردای خود، قلابی را بیرون بیاورد و مشغول شکار از بیرون مرزهای صفحه شود. گذشت زمان در این فیلم با موسیقی متنی تکراری و ناقوس وار همراه است.

ناگهان یکی از این چهارتن، جعبه ای را شکار می کند. وزن این جعبه جدید، که به غیر از پنج نفر عضو این صفحه، تنها موجود روی آن است، تعادل را بر هم می زند. همگی سعی بر برقراری تعادل می کنند. لذا از جعبه دور می شوند. اما آنها برای دیدن تنها موجود جدید سرزمین شان بسیار کنجکاوند. پس یکی از آنها به جعبه نزدیک می شود. چهارتن دیگر، از جعبه دور می شوند تا تعادل باقی بماند. اما پس از مدتی که آن فرد جعبه را وارسی می کند، چهارتن دیگر نیز وسوسه شده و سعی در تصاحب آن می کنند. روند تصاحب این جعبه جدید که در طول فیلم کم کم متوجه می شویم که جعبه موسیقی است، آن‌قدر ادامه پیدا می کند که موجب نزاع بین این پنج تن می‌شود. هنگامی که دو نفر در حال زدو خرد هستند، یکی از اهالی این صفحه معلق، بر روی جعبه موسیقی می نشیند و عملا آن را از آن خود می کند. چرا که وزن صفحه و تعادل به هر سمت که میل کند جعبه و آن فرد با یکدیگر به این سو و آن سو می روند. این خودخواهی بزرگ موجب عدم تعادلی سخت در صفحه می شود و سه نفر به پایین سقوط می کنند(گویا بیرون از صفحه مرگ محسوب می شود.)

تنها دو نفر باقی می مانند. یکی در یکسوی صفحه آویزان به صفحه و در حال سقوط و دیگری نشسته بر روی صفحه. هنگامی که فرد معلق سعی در نجات خود می کند، کسی که روی جعبه نشسته است، او را به پایین پرت می کند و صفحه برای همیشه به حالت عدم تعادل می رسد. این یک نفر(تنها انسانِ روی صفحه) تنها در حالتی می تواند زنده بماند(صفحه در تعادل باشد) که در بیشترین فاصله از جعبه موسیقی باشد. آخرین تصویر فیلم، صحنه بازی از صفحه را نشان می دهد، که یک نفر در منتها الیه یک سوی صفحه و جعبه موسیقی در انتهای دیگر آن قرار دارد(اگر آن فرد قدمی به سوی جعبه بردارد، تعادل از بین رفته و خواهد مرد).

تحلیل های متفاوتی از این فیلم مفهومی ارائه شده است؛ اقتصاددانان با بررسی مسئله مالکیت و ریشه های اقتصادی در مشکلات جوامع آن را تحلیل می کنند. سئوال آنجاست که اگر کسی برای اولین بار جعبه را شکار کرده است، آیا مالک آن است یا ملکیت جعبه موسیقی از آنجایی که به سرنوشت همه بستگی دارد، ملکی عمومی است؟ از سویی دیگر، سیاستمداران و جامعه شناسان، جعبه را نماد دستاوردی اجتماعی(مانند یک انقلاب یا یک فرهنگ صحیح) می دانند. سوء استفاده بعضی اهالی از این دستاورد همگانی باعث زوال آن و مرگ بسیاری از انسان ها می شود. در ادامه فرد یا افرادی با سوءاستفاده از این دستاورد عمومی آن را به مالکیت خصوصی خود در می آورند و سرنوشت خود و آن مفهوم ارزشمند را به یکدیگر گره می زنند که باعث متلاشی شدن جامعه  می‌شود. همچنین پژوهشگران دینی(خصوصا متفکران کلام مسیحی)، معتقدند که سیبی که حضرت آدم و حوا را به زمین آورد، سیب معرفت بود. انسان ها با کسب دانش و معرفت(میوه ممنوعه) از بهشت برین که همان تعادل ابدی بود خارج شده و به نزاع بین خودشان که جهنم واقعی است، وارد شده اند. جعبه موسیقی از نظر آنان نماد معرفت و دستاوردهای آن است. موسیقی همان تکنولوژی است که حاصل فرایند علم و انسان ها است و باعث لذت آنها می شود. همچنین پشت لباس هر یک از ساکنان 
پنج‌گانه این صفحه عددی نگاشته شده است که می تواند نماد قاره های مختلف کره زمین باشد. اما خودخواهی و سلطه طلبی بر سر تصاحب بیشتر این تکنولوژی باعث از بین رفتن نسل بشر می شود، تا جایی که هیچ کس نمی تواند از آن استفاده صحیح را انجام دهد.

احتمالا ذهن خلاق و متفکر کارگردانان این فیلم به چندی از این تحلیل ها(که ممکن است بیشتر نیز باشند) التفات داشته است. اما نبوغ یک هنرمند به نحوی است که هر یک از مخاطبان خود را به نوعی درگیر موضوع کند. گویا بازگشت انسان ها به ذات صلح طلب و آرامش ابدی آنها از دغدغه های سازندگان این محصول فرهنگی بوده است.

کد خبر 318410

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.