به گزارش ایمنا، پایگاه اطلاع رسانی این مرجع عالیقدر به بازنشر بیانات وی در آستانه عید سعید غدیر خم پرداخته است. متن این سخنرانی بدین شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
هفتۀ ولایت یعنی از هیجدهم تا بیست و پنجم ذیالحجه، هفتۀ فوقالعاده مهمی است. در این هفته بیش از ده آیه دربارۀ اهلبیت نازل شده است. بعد هم روز بیست و پنجم، سورۀ «هل اتی» دربارۀ اهلبیت، اما مختص به حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» نازل شده است. در این هفته اظهار ارادتی داشته باشم و اگر زنده ماندیم و خدا عنایت کرد، هفتۀ آینده تتمۀ بحث را داشته باشم.
اوّلاً توجّه به این مطلب که شیعه در این هفتۀ ولایت، کوتاهی میکند. از نظر خداوند، از نظر پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» و از نظر ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم»، مهمتر از این چند روز، نداریم. به قول امام صادق«سلاماللهعلیه»، عید اکبر است.[1] عیدی بالاتر از عید هیجدهم ذیالحجه نداریم. هفتهای مهمتر از هفتۀ ولایت نداریم. و این آیاتی که در هفتۀ ولایت نازل شده است، مهمترین آیات در قرآن است. نمیتوانید آیهای پیدا کنید که مهمتر از آیاتی باشد که در این هفته نازل شده است. شیعه در این باره کوتاهی کرده و کوتاهی میکند. شیعه باید هفتۀ ولایت را نظیر عید نوروز و نظیر دهۀ محرم، باشکوه برگزار کند؛ ولی عید نوروز ما ایرانیان مقدم شده بر هفتۀ ولایت. آن سر و صدایی که در عید نوروز است، در این هفتۀ ولایت یک در ده یا یک در صد آن هم نیست. عاشورا و دهۀ محرم ما متوقّف بر این هفتۀ ولایت است. اگر ما علی را نداشته باشیم، عاشورا به چه درد ما میخورد؟ عاشورا و دهۀ محرم مهم است. از شیعه باید تشکّر کرد و شیعه هم باید شکر کند که دهۀ محرم را با آن سوز و گداز و شور برگزار میکند؛ اما باید توجه داشته باشد که هفتۀ ولایت یعنی هیجدهم ذیالحجه تا بیست و پنجم ذیالحجه، از دهۀ محرم خیلی بالاتر است. ما باید شوری در این هفته داشته باشیم. ما باید در این هفتۀ ولایت به دنیا بنمایانیم که این هفته عید ماست و تشیّع ما وابسته به این هفته است و بالاخره اگر ما تشیع داریم، ریشۀ آن، آیات نازل شده در هفتۀ ولایت است. باید این آیات را کاملاً بررسی کنیم و متأسّفانه بررسی نمیشود. کار رسیده به آنجا که دشمن برای براندازی این نظام و برای براندازی تشیّع و برای براندازی اسلام عزیز ایجاد شبهه میکند و این شبههها در دانشگاهها میرود. لذا میبینیم که بچّه شیعهها هم سؤالهای عجیب و غریبی میکنند.
اگر جوانهای ما راجع به ولایت کار کرده بودند، دشمنان میدانستند که این شبههها پنبه است. این شبههها فوقالعاده خرافت است، آنگاه ایجاد شبهه نمیکردند. آنها توانستند با شبهه، دین و تشیّع جوانهای ما را خدشهدار کنند، و این به علّت جهل ماست و اینکه از جهل ما و از جهل جوانها سوء استفاده میکنند و الاّ تشیّع چیزی نیست که خدشهبردار باشد.
آیاتی که مربوط به ولایت است و در این هفته نازل شده، بیش از سی سند شأن نزول هر آیه از سنّیهاست. در موضوعی نظیر امام دوازدهم ما و خصوصیات و غیبت و ظهورش، سنّیها سهچهار هزار روایت نقل میکنند. در این باره کتابها نوشته شده است؛ امّا متأسّفانه دانشگاه ما غالباً خبر ندارد. جوانهای ما اصلاً در این باره خبری ندارند؛ که از قضیۀ مهدی«روحیفداه» سه چهار هزار روایت از سنّی داریم. ما تقریباً ده هزار روایت راجع به دوازده امام و راجع به مهدی«روحی فداه» داریم، و این روایتها در کتابخانههای سنّیها، در عربستان و مکه و مدینه هم هست. در سایر کشورهای دنیا هم که کتابخانههای مهمی دارند، مانند کتابحانۀ لندن، این کتابها و این روایتها موجود است. چنانچه در کتابخانههای تشیع هم هست؛ امّا متأسّفانه ما اگر خیلی مرد باشیم، صبحهای جمعه یک دعای ندبهای بخوانیم؛ این خوب است اما همۀ ما باید راجع به ولایت کار کنیم و کار کرده باشیم که دشمن نتواند ایجاد شبهه کند. اما آنچه اسلام باید برایش خون گریه کند، اینجاست که استاد دانشگاه که شیعه هم هست، در دانشگاه ایجاد شبهه میکند که این ایجاد شبهه را دشمن درست کرده است و برخی از این دانشجوها که اصلاً در ولایت کار نکردهاند، شبهه را میشنوند و با هم گفتگو میکنند. معلوم است که گفتگوی جاهل هم به جایی نمیرسد. ما طلبهها هم از این نظر نقص داریم.
مرحوم علام امینی، الغدیر نوشته و خیلی از ما طلبهها اصلاً الغدیر را ندیدهایم. مرحوم علامه امینی چه زحمتها و چه خون جگرها و دوازده جلد کتاب راجع به ولایت نوشته است که جلد اول و دومش مربوط به غدیرخم و آیات مربوط به دهۀ ولایت است. در این دوازده جلد، بنا داشته که روایت از شیعه نقل نکند و همۀ روایتها از سنّی است. اگر ما تسلّط بر الغدیر داشتیم، برای ما ایجاد شبهه پوچ بود و ایجاد شبهه، خرافت بود؛ اما چون جاهلیم و معنای مزخرف هم همین است که برای جاهل زرق و برق دارد. یک گردنبند، امّا بدلی است و یک زرق و برق عجیبی برای خانم دارد و زرق و برقش از طلای ناب هم بالاتر است و به این مزخرف میگویند. این شبهات در مقابل الغدیر، مزخرف است؛ اما چه کنیم که ما در ولایت کار نکردهایم و این ظلم به مولا امیرالمؤمنین است. کسی در دنیا مثل امیرالمؤمنین مظلوم نیامده است. مظلومی مولا امیرالمؤمنین رسیده به آنجا که در ایرانی که الحمدلله، «اشهد أن علیاً ولی الله» در آن بلند است، بعضی از معلمها راجع به غدیرخم شبهه میکنند. بعد هم شبهه را میبرند در میان طلبهها و دانشجوها و کمکم میبرند در میان افراد عادی و این افراد هم که در ولایت کار نکردهاند و آنگاه مزخرف میشود و برای جاهل هم یک زرق و برقی پیدا میکند و در لغت به این مزخرف میگویند.
آیا این مظلومی مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیست که پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» برای همین کار یعنی برای نصب مولا امیرالمؤمنین به مکه میآید و سنّی و شیعه اسم آن سفر را «حجّة الوداع» میگویند. بعد از مکّه در جُحفه یعنی در غدیرخم، میفرمایند کسانی که رفتهاند، برگردند و کسانی که نیامدهاند، صبر کنید تا بیایند. در آن بیابان بیآب و علف و در آن گرمای عربستان و در ظهر همۀ مردم را جمع میکند و میفرمایند: مردم! یک آیه نازل شده و آن اینست که:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»[2]
یا رسول الله آنچه میگوییم، تبلیغ کن که اگر تبلیغ نکنی، رسالت تو هیچ و ناقص است. برای اینکه اسلام منهای ولایت، ناقص است. حتّی قرآن میفرماید: «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»، یعنی اصلاً تبلیغ نکردهای. این زحمتهای بیست و ساله، هیچ است. ای مردم! این آیه نازل شده تا من امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» را نصب به خلافت کنم. صبر کنید تا نماز بخوانیم. بالاخره در آن هوای گرم نماز ظهر را خواندند و بین نماز ظهر و عصر یک منبری از جهاز شتر برای پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» تهیه کردند و پیغمبر اکرم به منبر رفتند و مولا امیرالمؤمنین سر دست بلند کردند و فرمودند: «من کُنت مولاه، فهذا علیٌ مولاه»، هرکه من تام الاختیار او هستم، این علی هم مثل من است. من مثل علی و علی هم مثل من است. بعد هم بلافاصله آیه نازل شد:
«اَلیَوم أکمَلتَ لَکُم دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»[3]
از آن موقع تا حالا دین ناقص بود و الان کامل شد. از آن موقع تا حالا دین ناتمام بود و الان دین تمام شد. از آن موقع تا حالا دین مرضیّ خدا نبود و الان مرضیّ خدا شد. بعد پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند که باید بمانید و همه بیعت کنید. خدا فرموده و پیغمبر اکرم هم گفته، پس بیعت برای چیست؟! بیعت برای تأکید مطلب بود و برای اینکه مردم زیر آن نزنند. فرمودند همه بیعت کنید. اول کسی که به امیرالمؤمنین دست داد، عمر بود: «بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»ص بعد هم اطرافیان از جمله ابی بکر و عثمان و طلحه و زبیر بیعت کردند و بالاخره پیغمبر اکرم سه روز در آن بیابان بیآب و علف و در آن گرمای عربستان مردم را نگاه داشت. فرمودند زنها هم بیعت کنند و بیعت زنها این باشد که یک قدح آب در خیمه میگذاریم و امیرالمؤمنین دست مبارکشان را در آن آب میزنند و زنها هم در آن آب بزنند و بگویند یا علی، یا امیرالمؤمنین.[4]
کسی هم در این باره حرف نزد. فقط تاریخ نویسها میگویند یک آدم معمولی جلو آمد و گفت این کار از خودت بود یا از خدا بود؟ حضرت فرمودند مگر ندیدی که از خدا بود و من هیچ کاره بودم. گفت نمیتوانم این را ببینم و از خدا بخواه یک آتشی بیاید و مرا نابود کند. حضرت فرمودند: در میان مردم نمیشود. برای اینکه قرآن میگوید تا تو هستی در مقابل تو کسی را عذاب نمیکنم. پس از اینجا برو، آنگاه درست میشود. این فرد هم با قهر و نق زدن، سوار شترش شد و از میان مردم بیرون رفت. آنگاه یک صاعقهای آمد و او را سوزاند و نابود کرد. خدا خبرش را به پیغمبر اکرم داد با این آیه که: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»،[5] یک آدم لجوج و معاندی عذاب میخواست و ما او را کشتیم. پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» سورۀ معارج را برای مردم خواندند.
این حرفهایی که من از اول تا الان زدم، تنها از شیعه نبود، بلکه هرکدام بیست یا سی سند و بعضی اوقات شصت سند از عامه دارد. این سندها علاوه بر اینکه در کتابهای ما هست و در الغدیر جمع شده، اما در صحاح ستۀ سنیها هم هست. یک سند و ده سند هم نیست و ما طلبهها میگوییم همۀ آنها متواتر است؛ یعنی مثل روز روشن است.[6] سندها اینگونه است که مثل اینکه اگر روز باشد و کسی بگوید روز نیست، آنگاه میگویند این دیوانه و لجوج و معاند است، سندها هم اینگونه است و مثل روز روشن است. تمام آنچه گفتم در منابع سنّیها هست. در کتابخانههای دنیا هم هست. هم در الغدیر هست که جمع کرده و هم در عبقات هست که آن هم با چه زحماتی جمع کرده و هم در احقاق الحق هست و هم در کتابهایی که با موضوع ولایت هم به فارسی و هم به عربی، با زحمتهای شیعه نوشته شده است. این شبهای پیشاور قصه مانند است و انصافاً خیلی شیرین است و از هر فیلمی شیرینتر است. معلوم است که شیعهای که یک فیلم را بر شبهای پیشاور مقدم بیندازد، باید مزخرف را قبول کند. یا بگوید امیرالمؤمنین کجا به خلافت منصوب شده؟! خلافت انتخابی است و انتصابی نیست!
بعد از پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» مردم جمع شدند و ابی بکر را خلیفه کردند. سنّیها مینویسند که وقتی ابیبکر را خلیفه کردند، یک نامهای به پدرش نوشت که مردم جمع شدند و مرا خلیفة الله کردند، پدرش جواب داد تو خلیفة الله نیستی و تو خلیفة الناس هستی، برای اینکه خودت میگویی مردم جمع شدند؛[7] خلیفة الله کسی است که خدا منصوب کرده و آن علی است. در غدیرخم خدا به دست و زبان پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» و با آمدن جبرئیل که پیغمبر اکرم میفرمودند که این جبرئیل است که آمده و این آیه را خوانده و به من اینطور امر میکند. پدر ابی بکر به ابی ابکر نوشت که اگر خلیفة الله و امیرالمؤمنین بخواهیم، خدا درست کرده است و اما اگر خلیفۀ مردم بخواهیم، بله تو خلیفۀ مردم هستی. و همۀ این کتابها در کتابخانههای دنیا هست. در آمریکا و دنیای غرب و در دنیای شرق یعنی چین و شوروی هم هست. در کتابخانههای مسلمان خلیج فارس هم هست، مخصوصاً تمام این چیزهایی که گفتم در کتابخانههای عربستان، مکه و مدینه هم هست. البته با شیعه بد هستند و از شیعه نقل نمیکنند، امّا تمام آنچه گفتم از صحاح سته هم نقل میکنند، در همین کتابخانههای سنّیها.
جهل و عناد کار را به اینجا میرساند و الاّ همه میدانند که خدا، امیرالمؤمنین را منصوب به خلافت کرده و کمی بالاتر اینکه همه میدانند که شیعه دوازده امام دارد و همۀ آنها انتصابی است، یعنی خدا تعیین کرده است. ده هزار روایت از سنی و شیعه هست و یکی از آن روایتها اینست که دربارۀ آیۀ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»[8] فرمودهاند از خدا و رسول خدا اطاعت کنید و از اولی الامر یعنی کسانی که همه کاره هستند و آن کسانی که از طرف خدا تام الاختیار هستند، یعنی امیرالمؤمنین و فرزندان ایشان، اطاعت کنید.
جابربن عبدالله انصاری میدانست که اولی الامر چه کسانی هستند، اما برای اینکه به ما و به سنّیها برسد، بلند شد و گفت یا رسول الله! این اولی الامر چه کسانی هستند؟! حضرت فرمودند: اینها دوازده نفر بعد از من هستند. به این انتصاب میگویند. اولی علی و دومی پسرش حسن و سوّمی آنها پسرش حسین و چهارمی از آنها پسرش علی بن الحسین و پنجم محمد باقر و بعد گفتند: ای جابر، تو این باقر را میبینی و وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان. که یکی از خصوصیات امام باقر اینست که سلام پیغمبر را شنید. بعد فرمودند: ای جابر، بعد جعفر و بعد موسی و بعد علی بن موسی و بعد محمد تقی و بعد علی النقی و بعد حسن ملقب به عسکری. چون آقا زندان و تبعید بود و در لشکر بود، لذا به او حسن عسکری گفتند، اما پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» روی منبر عسکری را هم گفتند و بعد فرمودند: بعد از آن پسرش که اسم او اسم من است و لقبش هم لقب من است، از دست دشمنان غائب میشود و غیبتش طولانی میشود، اما بالاخره ظاهر میشود و به دست او پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته میشود و عدالت اسلام سرتاسر جهان را میگیرد.[9] ما از این روایتها زیاد داریم که پیغمبر اکرم یا خداوند فقط امیرالمؤمنین را نصب نکردهاند بلکه ما ده هزار روایت داریم که سه چهار هزار روایتش مربوط به مهدی«روحیفداه» و نیز از سنّیهاست.
از همۀ شما تقاضا دارم که روی ولایت کار کنید، و الاّ اگر در روز قیامت امیرالمؤمنین از ما بپرسند که چرا در مورد ولایت کار نکردهایم، آنگاه چه جوابی داریم؟!
فرق ما و سنّیها همین است که سنّیها درخت بی ریشه هستند و ما درخت با ریشه هستیم و ما به قول قرآن شجرۀ طیبۀ قرآن هستیم. آنها میگویند بعد از پیغمبر اکرم، مردم صلاح دیدند که ولایت را به انتخاب بگذارند و أبی بکر انتخاب شد. آنها میگویند ولایت انتخابی است، آنگاه میرسد به جایی که میگویند معاویه هم انتخابی است و امیرالمؤمنین است یا میرسد به آنجا که ظلمۀ بنی امیه و بنی عباس هم انتخابی است و امیرالمؤمنین است! در حالی که اجماع نیست، اما بالاخره یک بار زور است و یک بار هم جهل است و میرسد به آنجا که ما نمیدانیم که امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» در قرآن چه وضعی دارد؟!
همین سنیها میگویند که ثلث قرآن راجع به امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» است. هر آیهای که یک فضیلت دارد، سنی و شیعه میگویند: از علی است و شأن نزولش علیست.[10] شجرۀ طیبۀ قرآن یعنی تشیّع؛ اما این شجرۀ طیبۀ قرآن در نزد ما مظلوم واقع شده است.
در آخر یک جمله بگویم و این جمله را از من بشنوید که به جای این چیزهایی که وحدت شیعه و سنی را از بین میبرد و به جای این حرفهایی که هیچ کس راضی نیست، بیایید در ولایت کار کنید و این حرفهایی که من زدم، به یکدیگر بزنید تا امیرالمؤمنین از دست شما راضی شود.
ما لازم نیست حرف ناهنجار بزنیم، ما اگر زیارت میخواهیم، زیارت عاشورا بالاترین زیارات است و صد لعن و صد سلام دارد و آن را در خانه بخوانیم. اگر تولّی هم میخواهیم، در ولایت کار کنیم و با هم در مجلسی بنشینیم و دربارۀ ولایت صحبت کنیم. شبهای پیشاور را مطالعه کنیم و روایات سنی را از سنی بگیریم و به رخ او بکشیم و بگوییم که ما شجرۀ طیبۀ قرآنیم و چقدر ریشه داریم از نظر علمای سنی و از نظر صحاح ستۀ سنیها. ولی متأسّفانه به جای این کار، کاری را میکنیم که مرضی امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیست.
[1]. جامع الأخبار، ص 81.
[2]. المائده، 67: «ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه میدارد.»
[3]. المائده، 3: «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم.»
[4]. تحفة الابرار، ص 143.
[5]. المعارج، 1: «پرسندهای از عذاب واقعشوندهای پرسید.»
[6]. جهت آگاهی از شرح ماجرا در منابع اهل سنّت ر.ک: الغدبر، ج 2، صص 159-423 و صص 527-510.
[7]. ر.ک: الاحتجاج، ج 1، ص 88.
[8]. النساء، 59: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید؛»
[9]. بحار الانوار، ج 36، ص 249.
[10]. ر. ک: الغدیر، ج 10، ص 68؛ تاریخ بغداد، ج 6، ص 219؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 364؛ سیرة الحلبیه، ج 2، ص 474 و ...
نظر شما