به گزارش ایمنا، خالو حسین کوهکن با نام اصلی حسین عثمانی مهرماه ۱۳۰۹، در دروله سفلی، شهرستان جوانرود، استان کرمانشاه متولد شد. دوران نوجوانی و جوانیاش را همراه با دیگر مردان طایفهاش در معیشت و زندگی عشایری سپری نمود. زندگانی عشایری، همچون آموزشی برای حسین جوان بود که استقامت و بردباری را بیاموزد و بیابد که ماندگاری نه در روزمرگی بلکه در رها بودن از آن و پرواز بر فراز ناتوانی ها است. او مدتی را در روستاهای مرزی ایران و عراق به زندگی کشاورزی روی میآورد و با شمشالی(نوعی آلت موسیقایی قدیمی کردستان) که همراه داشته برای تسکین دل خود، همواره میزند.
در آندوران که منبعی برای کسب درآمد آن چنان وجود نداشته و مردم برای کسب درآمد مجبور به انجام کارهای مختلف میشوند، خالو حسین هم چون دیگر مردم برای امرار معاش مجبور به انجام کارهای مختلف میشود. در سال ۱۳۴۳ خالو حسین در حین شکار کبک به سبب اشتباه و افتادن تفنگ، پای چپش مورد اصابت گلوله قرار میگیرد؛ و بعد از مدتی به سبب عفونت زیاد و انتقال دیرهنگام به بیمارستان پایش را از دست میدهد. بدین صورت خالو حسین مجبور به گوشهگیری و معلولیت میشود که با نوع خوی و اخلاق این مرد بزرگ به هیچوجه سازگار نبوده است.
جنگ ایران و عراق موجب آوارگی او و مردمانش به مکانهای امنتری میشود که از میدان جنگ به دور بودند. چندی از پسران و دامادهایش کشته شده و میمیرند؛ «رابعه» همسرش هم فوت میکند و خالوحسین از هر وقت دیگری تنها و تنهاتر میشود. در روستای قشلاق و منصورآقایی، خانهی گلیاش ریزش کرده و حیواناتش در آنجا تلف میشوند. در نهایت بعد از چند سال تنگدستی، خالو حسین عثمانی همراه با یکی از دخترانش رو به یکی از مناطق ییلاقی طایفهی امامی به نام «میگوره» (در چند کیلومتری شهر بانهوره) میآورند.
او شروع به کندن صخرهای به نام «قاوهگیره» در مجاورت محل اسکان خود میکند که بتواند جای راحتی برای اقامتش باشد و در کنار کندن صخره، همراه دخترش شروع به ساخت باغ و کاشتن انگور و دیگر میوه و درختها در بخش پایینی آن صخره میکند. رفته رفته که صخره را میتراشد و درون سخت و مغرورش را بیرون میکشد، مورد استهزاء قوم و خویشاوندان قرار میگیرد که او را از سرنوشتی که با دستان خود شروع به ساختنش کرده بود، باز میداشتند. او در طول ۱۹ سال، هر چند که از داشتن نعمت پای چپش برخوردار نبود، به صورت مداوم مشغول جنگیدین با کوه و کاویدن درون سنگ بود. ثمره این استقامت و مشقت؛ سرایی سنگی است با ۷ قسمت مجزاء که تمامی ملزومات یک خانه را داراست.
خالو حسین بعد از ازدواج صاحب چند فرزند میشود که در همان اوایل شاهد مرگ پسران خود است و بعد از مدتی دامادهای خود را نیز به دلایل مختلف از دست میدهد. بدین ترتیب بزرگترین پشتوانههایش یکی بعد از دیگری از دست میروند. مردان بزرگ در لابلای کش و قوسهای تنگ و هلاکتبار روزگار زاده میشوند. عواملی چون ناتوانی، معلولیت، فقر، عجز، آوارگی ناشی از جنگی خانمانسوز و بسیاری موارد دیگر نه تنها خالو حسین را محکوم به فلاکت نمیکنند بلکه تبدیل به شیپوری میشوند که نام او را به گوش اعصار و دوران بخواند.
خالو حسین در ابتدا تنها میخواهد جایی کوچک برای نماز گذاردن خود بسازد، اما هر روز که میگذرد عزمش بیشتر میشود تا بنایی را بناء کند که در طول ادوار، باقی بماند و نمادی برای پایداری و پایمردی مردمان کرد باشد. او حتی در درون سرا، قبری را برای محل خاکسپاری خود ساخته است که بعد از خودش نامش را بر کوه بر همگان بنمایاند. خالو حسین هر چند که از محل کمک گردشگران درآمدی داشت اما به صورت بسیار ساده و بیآلایش زندگی میکرد که نمادی بود برای راهی که در تمام زندگیاش دربرگرفته است و مادیات را بسیار ناچیز میشمارد.
اثر دستساز خالو حسین که زادهی درد درونی مردی پر صلابت بود، رفته رفته سبب جلب توجه بسیاری در مناطق اطراف شد. در طی سالهای بعد نه تنها از این شهرت کاسته نشد بلکه هماکنون آوازهی سرای سنگی خالو حسین جهانی شده است و سالانه گردشگران بسیاری از اقصی نقاط دنیا به این مکان می روند.
نظر شما