مبارزه باجریانهایی که قصد انحراف ازانقلاب دارند سخت تر ازمبارزه با آمریکاست

به مناسبت اول خرداد سالروز شهادت شهید محمد بروجردی مروری اجمالی به زندگی نامه این شهید خواهیم داشت.

محمد بروجردی در سال ۱۳۳۳ در روستای دره گرگ از توابع بروجرد در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. از شش سالگی پدرش را از دست داد. چند سالی پس از مرگ پدر، به همراه خانواده به تهران آمد  و در خیابان مولوی ساکن شد. چند سالی به کار کردن در خیاطی و درس خواندن در کلاس‌های شبانه مشغول شد.

چهارده ساله بود که  با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش از آن روزها چنین حکایت می کرد:"وقتی به این کلاسها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند.

 وی در سن هفده سالگی ازدواج کرد و یک سال بعد به سربازی فراخوانده شد ولی از خدمت سربازی فرار کرد و به قصد دیدن امام خمینی به مرز ایران و عراق گریخت که در مرز هویزه دستگیر و برای شش ماه زندانی شد، بعد  از این مدت، دوباره به تهران برده شد و سربازی خود را به پایان رساند.

محمد بروجردی در سال‌های پیش از انقلاب، در تهران با برخی مبارزان انقلابی مانند مهدی عراقی آشنا شد و در تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی امام خمینی کوشید.

محمد طرفدار جنگ مسلحانه و برخورد خشونت آمیز با حکومت پهلوی بود، به همین علت ابتدا به سوریه رفت و ضمن ارتباط با امام موسی صدر و محمد منتظری به فراگیری مهارتهای نظامی و چریکی در اردوگاههای جنبش امل پرداخت، سپس به لبنان رفت و با شهید مصطفی چمران نیز آشنا شد.

با گسترش غائله آفرینی تجزیه طلبان تحت الحمایه آمریکا و بعث عراق در کردستان، محمّد بروجردی  در رأس گروهی از سپاهیان کم ساز و برگ انقلاب، ابتدا به کرمانشاه و از آنجا به سنندج رفت، از همان بدو ورود به منطقه، فرماندهی عملیات قلع و قمع قوای تا بن دندان مسلح ضدّ انقلاب در کردستان را بر عهده گرفت.

 در شرایطی که سنندج و پادگان لشگر ۲۸ ارتش در این شهر، به محاصره کامل قوای ائتلافی ضدّ انقلاب، از دموکرات و کوموله گرفته تا چریک های فدایی و پیکار درآمده بود، محمّد و تنی چند از همرزمانش، توسط یک هلیکوپتر S.T.۲۱۴  هوانیروز در پادگان سنندج پیاده در چنین شرایط وخیمی، محمّد مصمم و قاطع با تنگناها و معضلات موجود، برخوردی حساب شده داشت و با مکرر تلاوت کردن آیات قرآنی و جملات حماسی حضرت امیر (ع) از نهج البلاغه، جمع کوچک رزم آوران مدافع پادگان را، تهییج و به ادامه ی پایداری و ایثار، تشویق می کرد.

شهید بروجردی کسی بود که در غائله کردستان به دلیل هوشیاری و صداقت و شجاعتی که در راه آزادی منطقه کردستان از دست دموکراتها و ضد انقلاب از خود بر جای گذاشت سردار، مسیح و ناجی کردستان لقب گرفت.

سردار شهید «حاج همت»، درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش بروجردی در تاریخ پر فراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، ۶ ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود

بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز، نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بوجود بیاورد

 همرزم شهید بروجردی تیمسار شهید علی صیاد شیرازی، از آن روزها می گوید:    موقعی که ضدّ انقلابیون محل باشگاه افسران لشگر ۲۸ را در سنندج محاصره کردند، بچه های ما در آنجا، مدت ۴۰ شبانه روز در محاصره مطلق بودند. حتی چیزی برای خوردن هم نداشتند. با این حال استقامت می کردند. شهید بروجردی، برای رهایی اینها، دست به هر کاری می زد... او آنقدر در این راه استقامت کرد که با همکاری و یکدلی رزمندگان سپاه و ارتش، پس از مدتی کوتاه، محاصره در هم شکست. نمونه چنین صحنه هایی را در آن زمان، زیاد داشتیم که ایشان همیشه با همین پایمردی و استقامت، به مصاف ضد انقلابیون می رفتند.

همچنین سرلشکر رحیم صفوی دریاره بروجردی می گوید: سنندج را ضدانقلاب تصرف کرده بود و همه اداره ها تعطیل بود و فقط دو ستاد لشکر ۲۸ و فرودگاه تحت تسلط حکومت بود. ما با بچه های اصفهان ۲۳ اردیبهشت ۵۹ آمدیم شهر سنندج را آزاد و از تصرف ضد انقلاب خارج کردیم و عوامل آن را به دادگاه انقلاب تحویل دادیم. شهید بروجردی از قاضی دادگاه درخواست کرد با عده ای از ضد انقلاب ها مصاحبه و آن‌ها را نصیحت کند و اگر توانست عده‌ای را برگرداند و حتی با رایزنی حکم اعدام بعضی ها را به حبس ابد تقلیل داد. یعنی از ضدانقلاب هم ناامید نبود و عده زیادی از آن‌ها که تحت هدایت فکری شهید بروجردی که روحیه کمونیستی داشتند، به انقلاب برگشتند.

سرلشکر مصطفی ایزدی نیز می گوید: ما پیروزی‌های خود در منطقه غرب کشور را مدیون اوییم. من پاسداری بودم که توسط استادم شهید قندی وزیر مخابرات آن زمان به عنوان مسئول مخابرات استان کردستان منصوب شدم. تا شهید بروجردی فهمید من پاسدارم به من پیشنهاد فرماندهی سپاه کردستان را داد که من نپذیرفتم و مسئول دفتر سپاه کردستان شدم. تکیه کلام شهید بروجردی باذن الله بود. او کاملاً ذوب در مکتب و بنیانگذار یک مکتب جدید در مبارزه با ضد انقلاب بود. برخورد حکیمانه و مدبّرانه با ضدانقلاب و بالعکس رابطه بسیار صمیمانه با مردم محلی آنجا که هیچ صدمه ای به آنها نخورد.

وی ادامه می دهد: در عملیات بانه- سردشت که شهید بروجردی فرمانده و شهید ناصر کاظمی جانشین بودند ناگهان سر کالیبر۵۰ به یک روستا متمایل شد و چند تیر به سمت روستا شلیک شد. وقتی شهید بروجردی این را می بیند به داخل روستا می رود و بین مردم امکانات توزیع می کند. این طور بود که مردم کردستان به سپاه و فرماندهان آن بیشترین اعتماد را داشتند.

محمد بروجردی اول خرداد ۱۳۶۲ هجری شمسی براثر انفجار مین به شهادت رسید.

یکی از افرادی که در صحنه شهادتش حضور داشت می‌گوید:پس از انفجار وقتی من بالای سر او رسیدم مانند همیشه تبسم بر لبانش نقش بسته بود و من احساس کردم که او کلام مولایش را تکرار می‌کند. فُزتُ وَ رَبّ الکَعبَه

شهید بروجردی در فراضی از وصیت نامه خود آورده است: ما در آزمایش عظیم هستیم این را شهیدان بسیاری بخصوص در این چند سال اخیر به در و دیوار ایران نوشته‌اند و اگر مقاومتهای آنها نباشد همانطور که امام فرمودند، بیم آن می‌رود که زحمات شهدا به هدر رود و اگر چه آنها به سعادت رسیدند و این ما هستیم که آزمایش می‌شویم و دیگر این که با تجربه‌ای که ما از صدر اسلام داریم، که به خاطر عدم آگاهی مسلمین درس عبرت باشد، با دقت، کلمات این روح خدا را که خط او خط رسول خداست دقت کنند. وجود امام امروز، برای معیار است. راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند به مراتب حساستر و سخت‌تر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست

کد خبر 303935

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.