2 هزار ساعت پرواز بالای سر پلنگ خواب!

در پادگان سنندج بودیم شب گروهک های ضدانقلاب با شناسایی پادگان از ارتفاعات مشرف به پادگان قصد حمله به پادگان را داشتند باتوجه به اینکه تعدادی وسیله پرنده در پادگان بود هر موقع احتمال داشت وسایل پرنده را هدف قرار بدهند که در ان شب که ساعت تقریبا یک بامداد بود با شهید شیرودی تصمییم گرفتم...

به گزارش ایمنا،  این بخشی از خاطرات سرهنگ خلبان جانباز جواد پورصدری 66 ساله ازاصفهان است که پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در سال 1352 به استخدام هوانیروز در آمد و پس از گذراندن دوره های اموزش خلبانی به عنوان خلبان هلی کوپتر کبری در پادگان هوانیروز کرمانشاه مشغول خدمت شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تحرکات ضد انقلاب در غرب کشور برای سرکوب و دفاع از مرزها ی ایران دوشا دوش دیگر خلبان ها درمنطقه غرب و با شرایط دشوار طبیعی و پرواز های مختلف در غرب افتخار همرزمی با شهید چمران را در مناطقی همچون بانه،پاوه،سنندج و قصرشیرین را داشت. همچنین بخشی از ب خاطرات این جانباز در  کتاب وقتی پلنگ خواب است به رشته تحریر در آمده است.
 خبرنگار خبرگزاری ایمنا با این خلبان جانباز گفتگویی انجام داده که درادامه می خوانید؛

در چه عملیاتی  به درجه جانبازی نایل شدید؟
در سال 61برای سرکوب و دفاع از مرزها ی  کشور  درمنطقه چالاب ایلام مورد اصابت گلوله  قرارگرفتم و به درجه جانبازی نایل شدم اما پس از گذراندن طول درمان عشق و علاقه به خدمت باز من به عملیات  پرواز  ادامه دادم  و دوباره در جبهه های جنوب مشغول پرواز شدم.
در چه عملیاتی در دوران هشت سال دفاع مقدس حضور داشتید؟
در طول هشت سال دفاع مقدس به عنوان یکی از خلبانان با تجربه  در تیم آتش هوانیروز برای انجام عملیات های مختلف در جبهه ای جنوب حضور داشتم که از جمله عملیاتهای کربلای 4 و 5 والفجر 8  حضور فعال داشتم.
پس از اتمام جنگ هم به عنوان خلبان خدمت می کردید؟
 بله: پس اتمام جنگ بازهم برای ایجاد امنیت و آرامش در مرزهای شرقی در پایگاه هوانیروز کرمان و زاهدان خدمت می کردم و در سال 1381 پس از سی سال خدمت صادقانه بازنشست شدم .

 تاکون چند ساعت عملیات پرواز داشتید؟
بیش از 2 هزار ساعت پرواز عملیاتی دارم   ودر حال حاضر صحبت کردن با خاطرات دوستان و همرزمان شهیدش همچون کشوری شیرودی شمشادیان حق شناس و غیره   زندگی می گذرانم.
 یکی از خاطرات تان را برای ما بازگو کنید ؟
در پادگان سنندج بودیم شب گروهک های ضدانقلاب با شناسایی پادگان از ارتفاعات مشرف به پادگان قصد حمله به پادگان را داشتند باتوجه به اینکه تعدادی وسیله پرنده در پادگان بود هر موقع احتمال داشت وسایل پرنده را هدف قرار بدهند که در ان شب که ساعت تقریبا یک بامداد بود با شهید شیرودی تصمییم گرفتم که به هر نحوی شد وسایل پرنده را به جای امن ببریم من و کمک خلبان نم آقاب میرزا آقایی خودمون را به هلی کوپتر رساندیم و اولین فروندی بود که در اون موقع شب و وضعیت پادگان بلند شدم و در شب به طرف کرمانشاه رفتم زمانی که نزدیک کرمانشاه رسیدم برج مراقب با تعجب از من سوال کرد و با سلامتی بدون اینکه وسیله پرند مشکلی ببینه در پادگان هوانیروز کرمانشاه نشستم.

 اگر خاطره دیگری برای مان به عنوان سخن اخر دارید بگویید؟
برای شناسایی و انجام یک عملیات به شهر بانه رفتیم برای آشنایی بیشتر و هماهنگی های لازم قرار شد از جایی که هلکوپتر ها مستقر هستنند بدویم. فرماندار باتوجه به کمبود امکانات تعدادی خلبان عقب وانت آهو سوار شدیم که در مسیر برویم در یکی از خیابانها یک نارنجک به داخل وانت انداخته شد  و راننده ایستاد و هرکدام پناه گرفتیم یک جوان بسیجی که با ما همراه بود خودش را روی نارنجک انداخت ونارنجک در شکم او منفجر شد و دویدم طرفش و گفت چرا این  کار را کردی  او در کمال آرامش گفت من تخصصی ندارم مهم نیستم شما ها خلبان هستید و الان به شما بیشتر من نیاز است و او جوان به شهادت رسید ومن هرموقع  در صحنه در نظرم میاد واقعا منقلب می شم.08122/20
کد خبر 278701

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.