۱۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۳

ساعاتی که اصرار بندگی کردیم

خدایا؛ من فقط دو گناه کردم!

تو را خوانده‌ است و خودت هم باورت نمي‌شود
خدایا؛ من فقط دو گناه کردم!

خبرگزاری ایمنا: اجباری در کار نبود. خودش گفته بود «هرکه خواست بیاید.»

ما هم رفتیم مثل خیلی های دیگر. هر چه در چنته داشتیم، گذاشتیم کف دست و رفتیم.
گلستان شهدا. گفتیم آخر آنها عارف به حق شده اند؛ پس کارمان راحت تر می شود.
همه با امید رفته بودیم. برای ببخش. آمرزیدن و شاید هم برات کربلا...
مطمئن بودیم اگر هم حاجت‌مان را ندهد حتما راضی‌مان می‌کند! مثل همه زمان‌هایی که می‌رویم مشهد امام رضا...
راضی برمی‎گردیم .حالا هر اتفاقی می‌خواهد افتاده باشد...
مگر امام سجاد(ع) نگفت« بدبخت ترین مردم در روز عرفه کسی است که روز را به شب رساند و گمان کند که خداوند او را نیامرزیده است.»
ورودش نه کارت شناسایی می‌خواهد و نه اتیکتی برای معرفی تو.
گناهکار باشی یا بی گناه تو را می خواند قبل از این که تو بخوانی‌اش...
دعوتت می‌کند تا اگر به بیراهه رفته‌ای باز گردی! حیف توست که به بیراهه بروی...
تو را خوانده‌ است! و هنوز خودت هم باورت نمي‌شود. شوخی ندارد؛ تو را خوانده‌ است واگر پای خودت می‌گذاشت اصلا نمی‌رفتی.
تنها اميد ما جاماندگان از شب قدر؛عرفه است. مگرنفرمود امام صادق(ع)«اگر کسي در ماه مبارک رمضان، مورد مغفرت الهي قرار نگيرد؛ غفران براي او نيست مگر آنکه عرفه را درک کند.»
مسافران عرفه یکی یکی و گروه گروه وارد گلستان شهدا می‌شوند. عده‌ای می‌خواهند فقط خودشان باشند و خالقشان و عده ای هم؛ جمع را ترجبح می‌دهند اما آخر می‌بینی خودشان هستند و خدایشان...
آفتاب سوزان عرفات را حس می‌کنی. خورشید بالاتر از همه پرتو افشانی می‌کند. گویا ماموریتی خاص برای این روز از خدا دارد...
نور می پاشد تا شاید تو تاریکی‌ها و ظلمات درونت را بهتر ببینی و آنگاه بسوی نور بروی. به سمت بالا...
کمتر از ذره نئی پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
گرمایش از سر "مهر" است اما گرمای "مهر پاییز" این نیست...
تو یخ می کنی. سردت می شود نه از سرمای "مهر پاییز" که گناهانت تو را اینگونه سرد کرده است. بی تفاوت کرده است در برابر هر که و هر چه!
با خود قراری می‌گذاری برای پایان این تاریکی ها ...
مداح می‌خواند و ما هم می‌خوانیم آنچه را که حسین(ع) در عرفات خواند. آن زمان که بسان مسکینی که طعام می‌طلبد، حسین خواند. ما هم خواندیم"... هر کس به درگاهش تضرع و زاری کند منفعت را به خلق او نازل گرداند... ای خدا من اشتیاق دارم و به یکتایی‌ات گواه و به ربوبیتت معترفم و می‌دانم که تو مربی و پروردگار منی و بازگشت من به سوی توست... "
و باز می‌گوییم" ...روح بزرگ مرا برای فهم پذیرفتن عطا کردی و به سعه صدر در یافتن مقام رضا و تسلیم را بر من آسان کردی..."
اعتراف مي‌كنيم و اعتراف " ... که عصرها و قرنها اگر عمر کنم شکر یکی از نعمت‌ها را نتوانم کرد مگر باز به نعمت دیگرت که آن نیز بر من شکری از نو و ستایشی تازه واجب گردد..."
نه زمزمه های‌مان پایانی دارد ونه اشک های‌مان ...
روراست می شوم با خدا. می‌گویم خدایا اصلا من دو گناه بیشتر نکردم! فقط دو گناه.
..." ای خدا تو مرا امر کردی و من عصیان امرت کردم، تو نهی کردی و من مرتکب نهی ات شدم..."
فقط همین دو گناه!
خودم هم می مانم با چه وسیله ای معذرت خواهی کنم. با زبانی که خودش داده ومن با آن کفرها گفتم!
با دست و پایی که خودش عطا کرده و من با آنها در راه غیر او قدم برداشتم و یا...
به هر عضوی که نگاه می‌کنم هیچ حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند و من فقط با چشمانی اشکبار خدایم را و خودم را مثل سال‌های گذشته معرفی می کنم که "...هیچ خدایی جز تو نیست و منزهی تو من از قهرت سخت ترسانم..."
... ديگرهیچ کس حال خودش را نمی‌فهمد... هيچ نمی‌فهمد...
می‌دانم و یقین دارم که می‌بیند ، می‌شنود و محاسبه می‌کند. دعا می‌کنم و دعا. و باز می‌گویم.." از تو ای خدا درخواست دارم آن حاجتم را اگر عطا کنی دیگر از هر چه محرومم کنی زیان ندارم و اگر آن حاجتم را روا نسازی دیگر هر چه عطا کنی نفعی به حالم ندارد درخواست دارم از آتش دوزخم رهایی بخشی...ستایش مخصوص توست و تو بر هر چیزی قادری" یا رب" ...
گلستان یک صدا به "یارب " بلند می شود. آن قدر که اطمینان دارم صدا به ملکوت رسیده است. نه به خاطر من گنهکار که به برکت وجود شهدا صدا بالا می رود...
حالا خورشید جایش را به باد داده است. گویا همه؛ تاریکی وجودشان را پیدا کرده‌اند و حالا وظیفه خاص باد برای بردن تاریکی‌ها آغاز شده است. باد می‌وزد. باد " مهر پاییز" است. آن هم از سر مهر می‌وزد . برای پاک کردن وجود ما. اصلا همه دست به کار شده‌اند. " ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند!
اما عقل و دیده‌ام قاصرتر از آن است که صدای سبوح و قدوس شان را بیند و بشنود...
غروب عرفه است. صدای اذان در جای جای گلستان شهدا طنین می‌اندازد. و هنوز عده ای زیادی در گلستان مانده‌اند برای اقامه نماز و شاید تجدید عهدی با خدای ماه و خورشید...
به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست را
نه بسته است کسی شاهراه دل ها
/مهری فروغی/
کد خبر 164222

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آزاده GB ۰۹:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۴
    خدایا ممنونیم که باز هم پیش از رخصت گرفتنمان رخصت دادی و پیش از یا رب گفتنمان هم نگاهمان کردی و هم دادی... خدایا ممنونیم

    پاسخ سایت: 0